به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی مشرق، مدتها است که هم زمان با سالگشت عملیات پیروزمند «مرصاد» در سال ۱۳۶۷ شمسی، موضوعی تحت عنوان «اعدام های سال ۶۷» توسط برخی رسانهای ضد انقلاب و دشمنان تابلودار نظام اسلامی ایران، تبلیغ می شود. درباره همین موضوع، به گفتگوی صریحی نشستیم، با استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر، دکتر محمدصادق کوشکی که کتاب ارزشمند «تبار ترور» را در کارنامه خود دارد. این مصاحبه، طی چند روز آینده به صورت تصویری نیز منتشر خواهد شد.
** با توجه به هجمههای معاندین و همچنین ضدانقلاب با کلیدواژه اعدامهای ۶۷، به نظر میرسد این موضوع هنوز در دستور کار این جریان قرار دارد و بهواسطه کوتاهی رسانهها و همچنین رسانه ملی، اتهاماتی بهنظام نسبت دادهشده که خلاف واقع است، لذا برای تبیین این دروغ در خدمت جنابعالی هستیم.
*دکتر کوشکی:سازمان منافقین، مانور دادن روی آنچه را که به عنوان کشتار و اعدامهای سال ۶۷ مطرح می کند، از اواسط دهه ۷۰ شروع کرد. در سال ۶۸ همچنین ادعاهایی مطرح نبود. امروزه هم ادعا می کند آمار اعدامی ها فراتر از ۱۰۰ هزار نفر است. اینها در اواسط دهه هفتاد بر روی این موضوع کارکردند که جمهوری اسلامی بعد از عملیاتِ به اصطلاح خودشان «فروغ جاویدان» ۱۰۰ هزار نفر را که اکثر آنها نیروهای مجاهدین بودند در زندانهای خود اعدام کرده است که در خلال این ادعا، مسائل دیگر مبنی بر وجود زنان باردار یا دختران جوان و… در بین اعدامی هم مطرح می شود، یا ادعاهایی از این دست که چه تعداد دختران کم سن سالی که به خاطر داشتن عکس رجوی و یا پخش نشریه «مجاهد» در زندان بوده و اعدامشدهاند. با این قبیل داستان پردازی ها درواقع بهشدت بار عاطفی به این قضیه دادهاند و با تکرار مداوم این مطالب و تاکید روی رقم ۱۰۰ هزار نفر، آن را به یک شبهه رایج تبدیل کردند.
از سوی دیگر، بعضی از جریانها و گروههای سیاسی در داخل برای حمله بهنظام جمهوری اسلامی این موضوع را دست گرفتند یعنی کسانی که با اصل حکومت دینی مشکل داشتند و از امام کینهای به دل داشتند و کسانی که بهاصطلاح دنبال اصلاح نظام جمهوری اسلامی و تبدیل آن به یک نظام لیبرال بودند این موضوع را دستاویز کردند و حتی عدهای در قالب فقهی وارد این قضیه شدند و به اظهارنظر پرداختند.
مثلاً روحانی ارادتمند به آقای منتظری آقای کدیور دراینارتباط یک کتاب فقهی نیز نوشت و در آن به این موضوع پرداخته است که جمهوری اسلامی این افراد را بهعنوان اهل بغی اعدام کرده است و آیا میتوان افراد اهل بغی را اعدام کرد و اینکه ثابت کرده است این زندانیان اهل بغی نبودهاند. یعنی اصل موضوع را قطعی گرفتهاند و حالا به فروعات آن پرداختهاند؛ یعنی اول به بررسی بهانه جمهوری اسلامی برای اعدام این افراد میپردازند و بعد بهنقد این بهانه میپردازند.
** ما میخواهیم سر این موضوع صحبت کنیم که این رقم واقعاً چه تعداد است؟
*دکتر کوشکی: طبیعی است هر مخاطبی رقم ۱۰۰ هزار نفر را بشنود واکنش نشان میدهد، رقم ده هزار یا صد هزار نفر رقم کمی نیست. سازمان مجاهدین بعد از تمامی ادعاها، اواسط دهه هفتاد یک جزوه در آلمان منتشر و اعلام کرد که لیست اعدامیها سال ۶۷ در این جزوه موجود است. این لیست منتشرشده که خود من هم آن را دیده و مطالعه کرده ام حدود چهار هزار اسم در درون خود دارد؛ یعنی خبری از ده هزار یا صد هزار نفر نبوده است؛ خب اشکالی ندارد، به هر حال این صد هزار نفر یا ۱۰ هزار نفر اسم و مشخصات دارند، کس و کاری دارند، وقتی سازمان مجاهدین چنین ادعایی دارد خب بدیهی است که باید اسامی و مشخصات آنها را منتشر کند.
مناسبترین روش برای اثبات چنین مدعایی، همین است. بههرحال این افراد خانوادهدارند، آشنا دارند. در فضای مجازی هم سال ها است که به راحتی میشود هر اطلاعاتی را بارگذاری کرد و کسری از ثانیه نشر داد و دیگران را مطلع کرد اما از ابتدای طرح چنین مسئلهای، چیزی بیشتر از همان چهار هزار خوردهای اسامی از جانب سازمان مجاهدین منتشر نشد و چون بیشتر از همان لیست نتوانستند چیزی ارائه دهند، هر دفعه بخشی آن را بانشر و ارائه میدهند و آن ها را بخشی از اعدامیهای دهها هزار نفر یا صدها هزار نفر معرفی میکنند و مخاطب هم که وقتی این اسامی را میبیند بدون خواندن اسامی و صرف دیدن تعداد اسامی در لیست اینگونه برداشت میکند که این مسئله واقعی است. درحالیکه اگر بهصورت پژوهشگرانه به این فهرستهای چندگانه نگاه کنیم و با آن لیست چهارهزارنفری مقایسه شان کنیم، متوجه می شویم که همه از روی آن کپی شده اند.
اما اصلِ خود این لیست هم دارای نکات قابلتأملی است. حدود هزار دویست یا سیصد اسم در این لیست دارای مشخصات کامل است و سه هزار اسم دیگر درج شده در این لیست دارای مشخصات ناقص میباشند؛ حتی در این لیست میبینم نام کوچک شخصی آورده شده اما نام خانوادگی، نام پدر، زمان بازداشت، محل بازداشت، تاریخ اعدام و … ذکر نشده است. یعنی سازمان سازمان میگوید من فقط می دانم شخصی به اسم کامران یا شهلا بوده و اعدامشده و اینکه کجا یا کی و چگونه اعدامشده یا حتی اسم فامیل و اسم پدرش را نمی دانم. حتی میبینم در مواردی زمان عضویت در سازمان هم در مشخصاتِ شخص ذکر نشده است. فقط یک خط تیره در جلوی همه آنها کشیده شده. اگر فرضمان را بر این بگذاریم که تمامی اسامی موجود در این لیست چهارهزارنفری که سازمان مجاهدین منتشر کرده، درست است؛ یعنی در این لیست سه هزار اسم، بدون مشخصات کامل درج شده؛ حالا سؤال این است که سازمانی شبیه سازمان مجاهدین با آن شبکه قدرتمند تشکیلاتی، چطور نام خانوادگی یا تاریخ عضویت اعضای خود و اینکه آیا طرفدار بودهاند یا سمپاد یا آنکه در کجا اعدامشدهاند را نمیداند؟ ما که در ایران مثلاً دو میلیون زندان نداریم، تعداد همه زندانهایی که اعضای سازمان در آنها حبس بودهاند مشخص است. تمامی این مسائل شکبرانگیز است. برای هر شخص فقط یک نام یا نام خانوادگی آوردهاند اما بقیه مشخصات ناقص است، یعنی حتی نمیتوانند ثابت کنند این افراد عضو سازمان بودهاند.
** پس چطور جرئت کردهاند همچنین ادعایی کنند؟ با این روش که می شود لیست یک میلیون نفری هم درست کرد
*دکتر کوشکی: چون افکار عمومی این فهرست عریض و طویل اسامی را میبیند و تأثیر میپذیرد، بدون آنکه بیاید بهصورت دقیق این اسامی را مطالعه کند. چند نفر هستند که بهصورت پژوهش بیایند تمامی اسامی را بررسی کنند. تکنیکشان این است که یکبار لیست چهارهزارنفری را منتشر کردند و در محافل حقوق بشری هم بردند اما بعدازآن هر دفعه بخشی از آن لیست را بازنشر کردند. خب چند نفر هستند، بیایند و ببینند فهرستی که امسال سازمان منتشر کرده است با فهرستی که پنج سال پیش منتشر کرده است چقدر تفاوت یا شباهت دارد؟
از همه چهار هزار نفر اسامی لیست کلاً هزار خوردهای نفر دارای مشخصات کامل هستند. خب انتهای ماجرای این می شود که ما بر اساس متون رسمی خودِ سازمان، به تعدادی بیش از همین هزار و خردهای نفر نمیرسیم. سازمان یا تکنیک انبوهسازی، اول صد هزار نفر را تیترِ یک میکند اما در آخر از اسنادش، هزار خوردهای اسم درمیآید و افکار عمومی هم میپذیرد که خب این ماجرا واقعی بوده است و سازمان از زیر اتهامِ دروغ گویی جاخالی می دهد.
از سوی دیگر، ما در داخل کشور زندگی می کنیم و دسترسی هایی عادی داریم که نگاه میکنیم ببینیم این افراد بههرحال وابستگانی دارند و اینهایی که اعدامشدهاند باید جنازهشان تحویل خانواده میشد و یا توسط مأمورین دفن میشده. خب بههرحال قاضی حکم اعدام داده است و اجرای احکام امضا کرده است. اگر همه این آمارها را نگاه کنیم سرجمع به بیش از ۵۰۰ اسم نمیرسیم. بنده همه این بررسیها را انجام داده است. البته قوه قضائیه سالها پیش باید این کار را میکرد و در همین جا من از آقای رئیسی درخواست دارم که این کارا انجام دهد و یک بخش تاریخپژوهی در قوه قضائیه تأسیس کنند تا این پژوهشهای تاریخی در این بخش انجام شود. در زندانها یک دفتری و فهرستی بوده است که آمار و نام و مشخصات و جزئیات قضایی اعدامها ثبت میشدند. آمار اینها را استخراج کنند و تعداد دقیق را بهصورت تفکیکشده در هر ماه، یا در سالهای موردنظر اعلام کنند و یک شفافسازی خوبی را انجام دهند.
البته که من دسترسی کامل به آمار و ارقام و اسناد قوه قضائیه نداشتم اما وقتی منابع در دسترس و آمارهای اعلامشده از سوی زندان ها را هم بررسی کردم، باز به یک آمار زیر پانصد نفر رسیدم. اساسا مگر ما چند نفر از اعضای مجاهدین را در زندانهای خود داشتهایم که دهها هزار نفرشان اعدام شوند؟ تمامی آمارهای زندانیهای گروهکی ما در دهه شصت اعم از انواع گروهکهای تجزیهطلب و گروههای چپ و … رویهم ۱۰ هزار نفر نمیشود؛ خب اگر فرضاً کل ۱۰ هزار نفر اعدامشدهاند، پس این کسانی که آزاد شده و در میان مردم به زندگی عادی خود ادامه دادند، چه میشوند؟ خیلیها به زندگی عادی برگشتند.
به هر جهت نیاز است تا یک مرکز پژوهشهای تاریخی در قوه قضائیه باشد، این آمارها و اسناد را که دیگر اسناد تاریخی محسوب میشوند و مردم حقدارند بدانند را بازگو کنند و شفافسازی شود و اگر این کارا نکنیم دشمن این کار را خواهد کرد. در نهایت من به عنوان یک پژوهشگر، طی چند سال به رقم زیر پانصد نفر رسیدم و بر اساس اسناد، دقیق می دانم هر کس، کی و کجا اعدامشده است و میتوانم با مدرک صحبت کنم، طوری که جای شبههای نباشد.
** بحث دیگر این است که این افراد به چه جرمی اعدامشدهاند؟
دکتر کوشکی: مثلا ادعا میشود دختر نوجوانی به دلیل فروش نشریه اعدامشده است. خب مخاطب نمیداند نشریه فروشی مربوط به سال ۵۸ یا ۵۹ بود نه سال ۶۶. خب یک دختر سیزده، چهاردهساله که نشریه میفروخته، چه زمانی باید دستگیرشده باشد و چند سال برای وی باید زندان بریده باشند که سال شصت هفت، آن هم در نوجوانی اعدام شود؟ پس وقتی دستگیر شده، چند ساله بوده؟ از ۵۹ تا ۶۷ هشت سال است، یعنی یک دختر نشریه فروش در سن هفتسالگی دستگیرشده و حداقل برای وی هشت سال زندان بریدهشده و تا ۶۷ در زندان بوده است و برای وی درنهایت اعدامش کردهاند؟ هیچ زندانی پایین سن بیست سال در میان اعدامیها وجود نداشته است، البته اگر ادعای سازمان را بپذیریم. با یک نگاه کنجکاوانه و به قصد دریافت حقیقت، معلوم است که این مسائل دروغ است ولی مخاطب عام در یک فضای تبلیغاتی، میبیند و ازلحاظ عاطفی تحت تأثیر قرار میگیرد. خب خیلی تاثیرگذار است که بگویی جوانی را به جرم هواداری صرف، یا شعار دادن یا در نهایت فروش نشریه گرفته اند و در نهایت اعدام شده.
** من یک نمونه که شخصا شاهد بودم خدمتتان عرض کنم. سال ها پیش روی خانواده شهیدی کار می کردم که سه فرزندشان به شهادت رسیده و یک نفر هم سال ۶۷ در زندان اعدام شده، طبیعی بود که خانواده درباره آن یک فقره هیچ صحبتی نکرد و من هم حق می دادم. اما بعدها دیدم مجاهدین روی آن یک نفر تبلیغ می کنند و عنوان می شود که به جرم نشریه فروشی در زندان بوده و اعدام شده. بعدها یادداشت های یکی از شهدای این خانواده که از فرماندهان هم بود، در قالب کتابی منتشر شد. به کتاب رجوع کردم و دیدم خود شهید در سال ۵۹ طی خاطره ای که از صحبت خودش با پدرش نوشته، به پدر گفته به خاطر جنگ هم شده بهتر است این ها را اعدام کنند چون از رژیم صدام بدتر با ما برخورد کرده اند همین اخوی مان در مورد من و سپاه به سازمان گزارش داده و همه رمزها و کدهای نظامی ما را در گزارش آورده و حتی بی سیم مرا گوش کرده. من حتی دستخط شهید را هم دیدم. متاسفانه به نظرم هنوز بعضی از بستگان این خانواده از چنین جزئیاتی خبر ندارند و فکر می کنند فلانی بی گناه یا به خاطر فروش نشریه اعدام شده.
*دکتر کوشکی:بله متأسفانه یا نمیدانند یا گول بازی جریان کثیف اصلاحات را خوردند که میخواستند این ماجرا را چماق علیه نظام کنند و الا خانواده پدر و مادر آن شهیدان، صاحبان اصلی این نظام هستند و این پدر و مادر خودشان به خاطر آن فرزند معدوم، علیه نظام کار تبلیغی نکردند و تا آخر پای انقلاب و رهبری ایستادند. اگر بستگان هم چیزی میگویند به خاطر بی اطلاعی از چنین جزئیاتی است.
** حالا یک نگاهی داشته باشیم به اصل ماجرا؟ در سال ۶۷ چه اتفاقی افتاده است؟
خب در سال ۶۷ امام مجبور شدند قطعنامه را بپذیرند که دلایل آن نیازمند بررسی جداگانه است. بعد از سال ۶۵ و عملیات کربلای پنج وضعیتی به وجود میآید که ضعف نظام را در جنگ نشان میدهد و این باعث میشود رژیم صدام و نوچههای رژیم بعث ازجمله ارتش آزادیبخش به این فکر بیفتند که الآن زمان ضربه زدن بهنظام است و میتوانند اقدام به براندازی نظام کنند.
**برای جوان تر ها سوال خواهد بود که این ارتش آزادی بخش چی هست؟
*دکتر کوشکی: سازمان در سال ۶۵ در عراق مستقر شد و در سال ۶۶ با امکانات و تسلیحات ارتش صدام، یگانی نظامی راه اندازی کرد که اسمش را گذاشت ارتش آزادی بخش ملی. درباره کیفیت و نوع و مراحل فعالیتهای ارتش آزادیبخش در ارتش بعث علیه جبهه رزمندگان جمهوری اسلامی میتوانید به سخنان صمد زارع یکی از پرچمدارانی که در این جریان حضورداشته مراجعه کنید.
سازمان. مسعود در سال ۶۷، در تحلیلهای خود به این جمعبندی رسیدند که نظام در حال حاضر که قطعنامه را پذیرفته است، در وضعیت ضعف و فروپاشی است و روی همین تحلیل از صدام میخواهند که حالا که نظام قطعنامه را پذیرفته، از ما پشتیبانی کنید تا ما با ارتش آزادیبخش به جمهوری اسلامی حمله کنیم.
آن زمان در برخی از زندان های کشور، تعدادی از زندانیان سازمان در حال گذراندن مدت زمان محکومیت شان بودند و بعضیهایشان به سازمان هنوز وفادار و حتی وصل بودند و مسئولین زندان هم این موضوع را میدانستند. اینها یک شبکه گارد آهنین در زندان داشتند که اگر کسی میخواست علیه منافع سازمان عمل کند یا از وفاداری خود به سازمان کم کند تحتفشار قرار میگرفت و حتی تهدید به قتل هم میشد و این تشکیلات در هر زندانی که اعضای سازمان در آن بودند وجود داشت و مسئولین امنیتی زندانها هم این مسائل را میدانستند اما بنایی برای فشار به زندانیهای سازمان نبود و مبنا این بود چونکه در زندان هستند و دوره زندان خود را میگذرانند، با آنها کاری نداریم که البته این رویکرد به لحاظ امنیتی غلط بود؛ یعنی این افراد بهراحتی با وابستگان خود ملاقات داشتند و سازمان هم از خانوادههای این افراد بهعنوان رابط استفاده میکرد و دستورالعملهای مربوط به تشکیلات در در زندانها (امکان ایجاد شورش یا فرار) از طریق خانوادهها در این ملاقات به اطلاع اعضا میرسید و این ملاقاتها هم لزوماً از در یک اتاق گفتگو یا از طریق تلفن نبود که بتوان کنترل کرد، بلکه در گوشهای از حیاط زندان بهصورت حضوری ملاقات خانوادهها با اعضا انجام میشد. سازمان نهایت بهرهبرداری را از خانواده اعضای خود میکرد. البته بعضی از خانوادهها هم همکاری نکردند با سازمان.
به این ترتیب، درواقع سازمان به راحتی از عراق زندانها را کنترل میکرد و خوب می دانست چه تعداد از اعضا در زندان هستند چه تعداد وفادارند و پای کار. هرچقدر هم که به زمان عملیات نهایی سازمان نزدیک میشویم دستورالعملها تاکتیکیتر میشد، به این صورت که هنگام انجام عملیات فروغ جاویدان مثلاً پنجاهنفری که در زندان دیزل آباد کرمانشاه حبس خود را می گذراندند و وفادار به سازمان بودند، دستورات دقیقی داشتند که منتظر شوند که فلان تیپ از سازمان به کرمانشاه برسد و اینها در زندان شورش کنند و سازمان اینها را آزاد کند و نهایتاً اینها به ارتش آزادیبخش سازمان ملحق شوند و مأموریتهایشان هم مشخص بود؛ یعنی زندانیان سازمان در زندانها میدانستند که فلان تیپ چه زمانی به آنها میرسند، اسم فرمانده تیپ چیست، چه زمان باید شورش کنند و مأموریتشان چیست؟
این اسناد بعد از عملیات مرصاد از کشتهشدگان و اسیرشدگان سازمان به دست آمد و البته خودِ سازمانها بعدها این مسائل را در نشریات و جلسات خود منتشر کرد؛ گرچه شرایط جمع آوری همه مدارک فراهم نشد اما بعض از افراد سازمان بودند که اسیر و تخلیه اطلاعاتی شدند، مانند سعید شاهسوندی که بهصورت کامل تخلیه اطلاعاتی شد و بعدها به اروپا رفت و در آن جا جلوی سازمان ایستاد و به افشاگری علیه آن پرداخت. به هرجهت از اطلاعات بهدستآمده، معلوم بود در هر زندانی چه اتفاقی قرار است بیفتد. در چه ساعتی قرار است شورش انجام شود و چه کسانی آماده همکاری و ملحق شدن به سازمان هستند و ازآنجاییکه اخبار شکست عملیات فروغ جاویدان به بعضی از زندانها نرسیده بود در بعضی شورشها سر ساعت انجام شد.
نظام بعد از عملیات مرصاد متوجه شد که عدهای در زندانها هستند که آماده بودند به سازمان مجاهدین ملحق شوند و در جهت نابودی نظام کار کنند؛ خب موضعی که رهبری نظام در اینجا اتخاذ کرد یک موضع کاملاً خلاف موازین و مصالح امنیتی و با نگاه انسان دوستانه بود.
این اتفاق اگر در فرانسه میافتاد و عدهای از فرانسویها با آلمانیها علیه دولت فرانسه دست همکاری میدادند، حکمشان اعدام بود. حتی در کشورهایی که قانون اعدام ندارند، طبق قانون زمان جنگ حکم جنین کاری اعدام است حتی بدون مسیر قضایی متعارف. حکم خیانت و همکاری با دشمن در زمان جنگ چه شما بتوانی خیانت ات را انجام دهی و چه نتوانی این کار را بکنی، اعدام است. حکم خیانت به کشور در قوانین همه کشورها اعدام است.
حالا نظام دراینبین این افراد را نه دادگاهی کرد نه محاکمه. دستوری که امام صادر کردند، نشان داد امام بهعنوان عالم دین اصل را بر هدایت انسان میگذارد و نشان از رأفت اسلامی است. امام اگر میخواستند اساس را بر مبنای اسناد بهدستآمده و قوانین دوران جنگ بگذارند، همه این افراد باید اعدام میشدند. ولی راهبرد ایشان دستور میدهد با تمامی این افراد صحبت شود و هرکس ابراز وفاداری کرد حکمش اعدام است و هرکس ابراز برائت کرد، به زندان منتقل شود و همان دوره محکومیت قانونی خود را طی کند.
** در نامهامام که برای تخریب چهره امام منتشر کردهاند، امام در ابتدای نامه فرمودهاند که معلوم شده است که اینها قابل هدایت نیستند، یعنی فرض امام بر این است که هیچکدام از این افراد قابل هدایت نیستند اما همهچیز را مشروط میکند به اظهارات خودِ شخص
*بله امام یک فقیه است و به رعایت مسئله «اصالت برائت» ملتزم است. در حالی است که عضو یا اعضای سازمان در طول چند سال ایام زندان خود، همکاری کامل با سازمان علیه نظام داشتهاند و مسئولین امنیتی و زندان هم می دانستند.
نکته طنز اینجاست که در مقطعی سازمان به تعداد زیادی از اینها دستور میدهد که توبه کنید تا از زندان بیرون بیایید و تعداد قابل توجهی از این ها همین شکلی، از زندان آزاد شدند و دوباره به سازمان ملحق شدند.
** نکتهای که میخواهم یادآوری کنم این است که تعداد زیادی از کسانیکه اواسط دهه شصت، به اسم توبه در روندهایی که آقای منتظری دنبال می کردند، آزاد شدند، در عملیات فروغ آزادیبخش حضور پیدا کردند
*بله! در میان اینها افراد شاخصی هم بود که بعدها سازمان در نشریات خود باافتخار اعلام کرد این افراد تا سال ۶۴ در زندان بودند و بعداز آن با تکنیک سازمان از زندان بیرون آمدند و بعد با فرار از طریق مرز پاکستان و رساندن خود به عراق و ملحق شدن به ارتش آزادیبخش و درنهایت کشته شدن درراه اهداف بلند مسعود و مریم در فروغ جاویدان، افتخار ساز شدند. بخش قابلتوجهی از تلفات سازمان در عملیات مرصاد از همین توابین بودهاند
امام در این میان انسانیترین دستور ممکن را دادند. امام عالم دین است و یک سیاستمدار رایج نیست که بخواهد پایه حکومت خود را به هر طریق محکم کند. به دستور امام با هرکس بر اساس گفته خودش برخورد شد، اگر ابراز وفاداری میکردند اعدام میشدند، اگر ابراز وفاداری نمیکردند، مابقی محکومیت زندان خود را سپری میکردند و بعداز آن آزاد میشدند.
در آن زمان زیر ۵۰۰ نفر اعلام کردند که ما به سازمان و مسعود و مریم وفاداریم حتی بعضیهایشان این عقیدهشان را فریاد زدند. مسعود و مریم در سال ۶۷ جزو ارتش صدام و درصدد براندازی مستقیم نظام بودند. درنهایت این تعداد زیر ۵۰۰ نفر در زندانهای مختلف اعدام شدند؛ اما اکثریت افراد ابراز برائت و یا اعلام عدم همکاری کردند و با طی کردن دوران زندان، به زندگی عادی خود برگشتند و در پاییز و زمستان ۶۷ تعداد قابلتوجهی از این افراد آزاد شدند.
** شبههای مطرح میشود که خیلی از این افرادی که اعدام شدند، سالهای قبل به جرم همکاری با سازمان محکومشده بودند و در حال سپری کردن دوران محکومیت و حتی اتمام آن و آزاد شدن بودند ولی در سال ۶۷، حکم جدید گرفتند و اعدام شدند
*چون این افراد جرم جدید هم مرتکب شده بودند. ببینید! بعضی به دلیل جرم قبلیشان به چند سال زندان محکوم شدند اما بعد از آن مشخصشد که در سال ۶۷ آماده شرکت در عملیات براندازی بودهاند، نباید برای این خیانتشان مجازاتی جدید در تظر گرفته می شد؟ اعدام، مجازات جرم جدید آنان بود نه جرم چند سال پیش. الآن هم شاهدیم بعضی از زندانیها که به خاطر کرونا آزادشدهاند یا به مرخصی رفته اند، دوباره دست به اعمال خلاف میزنند و زمانی که دستگیر میشوند علاوه بر مجازات قبلی، احکام جدیدی برایشان صادر میشود.
این اشخاص اعدامی آماده اقدام علیه نظام بودند. آن ها در تشکیلاتی عضو بودند که قصد براندازی نظام را داشته و از آن بدتر، برای براندازی نظام، با دشمن متجاوز خارجی همدست شده بودند. اصطلاحا «بر سر موضع» بودند. این یعنی به زبان خودشان اعتراف کردند که سرسپرده سازمانند. این افراد اعلام وفاداری کردهاند، یعنی فردا که آزادشویم اگر بتوانیم به سازمان میپیوندیم و علیه شما مبارزه خواهیم کرد و خودشان هم میدانستند اگر بخواهند اعلام وفاداری کنند، جایزه تقدیمشان نمی کنند.
اگر شما اخبار روزنامههای پاییز تا زمستان سال ۶۷ را مطالعه کنید، میبینید که هرچند روز یک تعداد از اینها آزاد میشدند و با اینکه اعلام برائت از سازمان هم میکردند اما بازهم میرفتند و به سازمان ملحق میشدند، بااینحال جمهوری اسلامی اصل را بر برائت خودِ اشخاص گذاشت. ارتش مجاهدین به دلیل همکاری با صدام بهقدری منفور بود که حتی از طرف سلطنتطلبان و باند رضا پهلوی، محکوم شدند و باند رضا پهلوی گفتند ما به خاطره همکاری با صدام علیه مردم ایران از مجاهدین متنفریم؛ یعنی اعمال مجاهدین بهقدری منفور و کثیف بود که سلطنتطلبان که خواهان نابودی جمهوری اسلامی بودند از اینها اعلام برائت کردند. خب کسانیکه در سال ۶۷ اعدام شدند، کسانی بودند که به این ارتش منفور اعلام وفاداری کردند. دیگر جای مماشاتی نمیتوانست باشد و هر جای دیگر دنیا این اتفاق افتاده بود، برخورد بسیار سختتری می شد اما در اینجا کسر کمی از این افراد اعدام شدند.
در ایرن، چون روشن گری نشده است اینجور شبهات و ابهامات وجود دارد و من بازهم درخواست دارم از آقای رئیسی این بخش از اسناد قوه قضائیه که تبدیل به سند تاریخی شده است را بازیابی و منتشر کنند و اگر هم موانع امنیتی و… دارند، آن ها را برطرف کنند و بعد ارائه کنند.
** متأسفانه خاطرات افراد دخیل در این ماجرا هم منتشرنشده است. در پایان نباید این مسئله را از قلم بیاندازیم اگر منافقین نمیتوانند لیست افراد ادعایی خود را منتشر کند، جمهوری اسلامی ۱۷۰۰۰ شهید ترور دارد که سازمان مجاهدین ۱۲۰۰۰ هزار نفر از آن را پذیرفته است
*بله. درباره این مسئله تا حدود خوبی روشنگری شده است، در کتاب «تبار ترور» که مرکز اسناد چاپ کرده است، تمامی ترورهایی که سازمان برعهدهگرفته است را با مشخصات کامل ذکر کردهایم. البته که بسیاری از موارد را سازمان ذکر نکرده است، بهعنوانمثال شهادت سه تن از پاسداران کمیته و آن کفاش را که اشتباهی ربوده شد و به فجیعترین حالت ممکن شهید شدند، هیچوقت بر عهده نگرفت، در حالی که به لطف خدا، تمامی افراد دخیل در این ماجرا دستگیر شدند و اعتراف کردند.
**از اینکه وقت خود را در اختیار مشرق قراردادید، از شما ممنونم