نماد سایت مجاهدت

استفاده از روایت داستانی، ضرورت خاطره‌نگاری



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، یادداشتی از سیدحسین موسوی‌نیا، نویسنده و منتقد ادبی، درباره مستندنگاری و خاطره‌نگاری در ادبیات امروز است که در اختیار مشرق قرار داده است…

اجازه دهید همین سطر اول تکلیف مان را با تیتر یادداشت مشخص کنیم. زحمات فراوانی پای به سرانجام رسیدن آثار متعدد تاریخ شفاهی و خاطره نگاری ها کشیده شده که منجر به ثبت و ضبط و حفظ حوادث و وقایع و تاریخ این سرزمین شده است. دستمریزاد به همه زحمت کشان این عرصه.

عرایض بنده به هیچ وجه نافی ظرفیت های شگرف حوزه ذکر شده نیست بلکه ناظر به استفاده ی از ظرفیت ها و امکانات حوزه روایت داستانی است که یاریگر تعمیق متن و تشویق مخاطب در بهره بردن از کتاب و لحظات و حوادث تکان دهنده ی آن است.

با این که آثار شاخصی در سال های اخیر در حوزه خاطره نگاری منتشر شده که ممکن است شامل نکات این یادداشت نشوند اما مدل و استراتژی بیشتر آثار منتشر شده به گونه ای شبیه به هم بوده و هستند که می شود از بالا چنین دید.

قبول که گام های انجام مصاحبه و پیاده سازی و تدوین و تکمیل و ویراستاری این نوع از ادبیات ، اصول و فروعی دارد.

اما این اصول، وقتی پای “ادبیات” و “ادبیت متن” به میان می آید، حداکثر، جایگاه فروع را خواهد داشت؛ فروعی که مهم اند اما در اندازه ی خود و نه در اندازه ی اصول.

اما این اصول در روایتی ادبی که قرار به بازنمایی وقایع و انتقال حس دارد کدامند؟

مهم ترین رکن در میان اصول روایت ادبی، شخصیت و منطق رخداد است که این دو سخت در تار و پود هم آمیخته اند.

خیلی ساده و مختصر، شخصیت یعنی فردیت، یعنی تفاوت نفوس، یعنی اختلاف آدم ها در تشابه آدم ها، و رخداد، یا واقعه، عملی است که با یا بر این شخصیت معنا و ساخته می شود.

اینجاست که پاشنه آشیل وضعیت فعلی تاریخ شفاهی و خاطره نگاری های موجود هویدا می شود. خاطره خود به خود حضور کسی و رخدادی را برجسته می کند. وقتی کسی می خواهد خاطره ای از گذشته اش بگوید، حتما حادثه ای – چه اتفاقی بیرونی چه تغییر درونی – که برای شخص او دارای اهمیت بالایی بوده و خود او در آن نقش ویژه داشته در ذهنش مرور می شود. زاویه دید چنین روایتی طبیعتا اول شخص، یا من راوی و از نوع من راویِ قهرمان خواهد بود. ولیکن امروز آنچه در فرم روایت خاطره نگاری ها می بینیم و می خوانیم، بیان حادثه از منظر اول شخص ناظر یا منفعل است. یعنی همین که راوی شروع می کند به روایت خودش را فراموش می کند و تبدیل به دوربینی سرد و بی روح و کلیشه ای می شود. روایتی فاقد فردیت، فاقد درونیات و آنات و حالات متفاوت و دگرگون شونده شخصیت.

دلیرترین ها نیز می ترسند، ممکن است مردد شود. ممکن است اشتباه کنند و…. اینهاست که ما را به شخصیت نزدیک می کند. ما قرار است از نگاه و از فیلتر درونیات یک شخصیت به واقعه برسیم نه اینکه شخصیت را تبدیل به دوربین پخش مستند حادثه کنیم.

ایراد کار کجاست؟

نگارش اثر در حوزه مستندنگاری و خاطره‌نگاری هم مانند هر کار دیگری، یک بخش گِل دارد و یک بخش دل. خب طبیعتا هر کدام هم اصول خود و آدم خود را می خواهد. کار سخت و طاقت فرسای مصاحبه و پیاده سازی متن و ویرایش و … حقیقتا سخت و وقت گیر است؛ اما ایراد اصلی در بدون نگاه و منظر، بدون شناخت و کلیشه ای سراغ سوژه رفتن است. هر شخصیتی برای خودش جهانی دارد. این جهان برای خودش منطقی دارد که با شخصی دیگری و جهان دیگر متفاوت است. پس با کاربرگ ها سوال، آن هم سوالات از پیش تعیین شده رفتن سراغ کسی که سخت ترین لحظات را از سر گذرانده و تا دم مرگ رفته و برگشته، اشتباه است. مصاحبه گر، حکم بازجو را دارد. بازجویی که دنبال رسیدن به مساله و عمیق ترین درونیات سوژه ی خود است. دنبال ساخت منطق حوادث است. چرا در حالی که می دانستی به سمت تو تیراندازی می شود باز هم برای آوردن پیکر دوست شهیدت جلو رفتی ؟ چرا ؟  ….

جواب این سوالات در داشتن طراحی و پیرنگ از پیش تعیین شده روشن می شود. مصاحبه گر باید قبل از مصاحبه تا حد ممکن زندگی سوژه اش را مطالعه کرده باشد تا به ایده ی اصلی مصاحبه با سوژه برسد. ماجرای کتابی که از این سوژه قرار است به نگارش درآید، شخصیت محور است یا حادثه محور؟ مساله ی اصلی شخصیت چیست؟ حادثه ی تعیین کننده و تغییر دهنده شخصیت کدام است؟

این ها امکاناتی است که خاطره می بایست از ادبیات داستانی وام گیرد تا بتواند هر چه بهتر خود را به حادثه یا خاطره یا راوی نزدیک کند. تا هم حس بهتر و واقعی تری به مخاطب منتقل شود و هم بخشی از تاریخ به واسطه این کتاب و مصاحبه، دقیق تر ثبت شود.

نداشتن استراتژی در طرح سوال نتیجه اش می شود برخورد انفعالی در مقابل حوادث جذابی که سوژه از این طرف و آن طرف تعریف می کند و چون جذاب است، مصاحبه گر تند و تند یادداشت می کند یا با لبخندی روی لب از حوادث جذابی که سوژه به ذهنش رسیده منفعلانه گوش می کند و این سوژه است که مصاحبه کننده را به هر سویی می برد، در حالی که می بایست برعکس باشد.

چارچوب های به اشتباه جا افتاده در تولید خاطره نگاری ها، باعث تولید کتاب هایی بعضا شبیه به هم شده که سطح روایت در حد یک مستند نگاری یا واقعه نگاری از صحنه هایی که سوژه در آنها حضور داشته نازل می شود.

خاطره نگاری ها باید به سمتی حرکت کنند که الهام بخش نویسندگان داستانی و فیلم سازان ما باشند نه اینکه در میان مخاطبین خود هم کم کم نادیده گرفته شوند.

خارج از این کشور، یک رئیس جمهور ، یک فوتبالیست و … وقتی از سمت خود کنار می رود یا از دنیای حرفه ای کارش خداحافظی می کند و کتابی از خاطرات خود می نویسد آن کتاب، میلیون میلیون به فروش می رد، مثلا خاطرات کلینتون یا جابز. پس خاطره جنس دوم نیست. مساله در فرم روایت است.

امیدوارم هم نویسندگان ، قوت قلم شان را در خاطره نگاری به کار بگیرند و هم زحمت کشان این حوزه خود را به ابزار روایت داستانی تا جایی که اصول و چارچوب استناد رخدادها خدشه دار نمی شود، مسلح شوند.

سیدحسین موسوی نیا



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل