به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید آیتالله «سید محمدرضا سعیدی» دوم اردیبهشت سال ۱۳۰۸ در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. وی دروس ابتدایی را نزد پدرش آموخت و در دوران نوجوانی به لباس روحانیت درآمد. «سید محمدرضا» برای ادامه تحصیلات به مشهد مقدس رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجسته فرا گرفت. او در زمانی اندک به مقام و جایگاه علمی ویژهای در حوزه علمیه مشهد رسید و به زهد و پرهیزگاری شهرت یافت.
«سید محمدرضا سعیدی» پس از پایان دروس سطح و بهرهگیری از استادان فرهیخته حوزه مشهد مقدس، برای طی مدارج عالیه علمی به شهر قم رفت و در روزهای نخست ورود به این شهر، در کلاس درس آیتالله بروجردی شرکت و از محضر عالمان دیگری نیز کسب فیض کرد، تا اینکه در میان صدها شاگردی که از محضر درس حضرت امام خمینی (ره) کسب فیض میکردند، آیتالله سعیدی جزو نامدارترینها شده و از همین زمان تلاشهای سیاسی او شروع شد.
او میکوشد روحانیون و علمایی که در خارج از کشور به سر میبردند را با امام مرتبط سازد و از این طریق اندیشه امام را به آن سوی مرزها بکشاند. او همچنین در سفرهایش به شهرستانها، مبارزه بیوقفهای را علیه رژیم شاه آغاز کرد.
زمانی که حادثه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و دستگیری حضرت امام خمینی (ره) روی داد، آیتالله سعیدی برای تبلیغ در کویت به سر میبرد. وی از طریق رادیو از اوضاع داخلی ایران آگاه شد و همراه دیگر روحانیون مبارزی که در کویت بودند، با نوشتن نامههایی به مراجع مقیم نجف، آنها را از خطری که جان امام را در ایران تهدید میکند، مطلع کردند. آیتالله سعیدی همچنین به رغم آگاهی از حضور مأموران امینیت شاه در کویت، در حسینیه «فحیحیل» کویت به منبر رفت و دستگاه شاه را به باد انتقاد گرفت.
آیتالله سعیدی چند ماه پس از ایراد این سخنان، با لباس مبدل به ایران آمد و خود را با شتاب به قم رساند تا به دیدار امام (ره) برسد.
وقتی حضرت امام خمینی (ره) به ترکیه تبعید شد، آیتالله سعیدی به همراه شاگردان ایشان به تلاشهای زیادی دست زدند و در نامهای به دو تن از مراجع، با ذکر این مطلب که: «چنانچه از طرف دولت تضییقاتی نسبت به مسائل روز هدف عالی روحانیت و تجلیل از مقام حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی مدظله واقع شود، وظیفه چیست؟» از آنان استفتا کردند. پاسخ استفتای این دو مرجع در نهضت روحانیون و در غیاب امام نقش به سزایی داشت، به گونهای که ساواک مجبور شد پس از ماه مبارک رمضان، بسیاری از روحانیون و طلاب را در سراسر ایران دستگیر کند و روانه زندان سازد.
پس از تغییر محل تبعید حضرت امام خمینی از ترکیه به نجف، مبارزات روحانیون وارد مرحله تازهای شد. آنها با نوشتن اعلامیههایی، رژیم را به وحشت و انفعال کشاندند. در این میان «سید محمدرضا سعیدی» نامی بود که در پای این نامه اعتراض به چشم میخورد. او در نامهای که همراه دیگر یاران امام به «امیرعباس هویدا» نوشت، تاکید کرد: «شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی از ترکیه به عراق، احساسات افروخته این ملت را خاموش میکنید».
آیتالله سعیدی پس از آن خود را به نجف رساند و در زمان حضورش در نجف برای بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانی کرد. سعیدی پس از بازگشت از نجف به دعوت مردم تفرش به آن شهر رفت و در سخنرانی هایش آشکارا به رژیم شاه تاخت و از اقدامات ضد اسلامی و انسانی آن به شدت انتقاد کرد و سپس به قم بازگشت.
آیتالله سعیدی اینبار از سوی مردم جنوب تهران برای اقامه نماز جماعت و سخنرانی در مسجد امام موسی بن جعفر (ع) دعوت شد؛ لذا این دعوت را پذیرفت و بههمراه خانوادهاش در محله دولاب (غیاثی) که در خانهای استیجاری سکونت گزید و همین مسجد بعد از اندک مدتی به یکی از کانونهای مبارزه علیه رژیم تبدیل شد.
با ورود آیت الله سعیدی در سال ۱۳۴۵ به مسجد موسی بن جعفر (ع)، شرق تهران دچار تحولی شگرف شد و نوجوانان و جوانان جذب مسجد شدند. امام خمینی در نامهای که در ۱۵ بهمن سال ۱۳۴۴ از نجف برای آیتالله سعیدی فرستادند، از هجرت او به تهران ستایش کردند.
آیتالله سعیدی علاوه بر اینکه در شبهای جمعه در مسجد موسی بن جعفر (ع) به سخنرانی میپرداخت و از برنامههای ضداسلامی رژیم انتقاد میکرد، در نشر افکار و اندیشههای امام خمینی تلاش بیوقفهای داشت و مسجد را پایگاه مبارزاتی افرادی، چون آیتالله امامی کاشانی و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی قرار داد. ساواک به این نکته پی برد و ادامه وضع موجود در مسجد موسی بن جعفر (ع) را از هر جهت به زیان رژیم دید و بدین جهت تضییقات زیادی برای آیتالله سعیدی و افرادی که برای اقامه نماز به مسجد میرفتند فراهم کرد؛ اما آیتالله سعیدی به تهدیدهای ساواک بیاعتنا بود.
نگرش آیتالله سعیدی به مسائل سیاسی و جهان از همان زاویهای بود که حضرت امام به آن توجه داشت. او آمریکا و اسرائیل را دشمنان اصلی اسلام و ایران دانسته و چاره اصلی کار را در ریشهکن کردن و بریدن پای این دو از منطقه و ایران میدانست. وی ۳۱ تیر سال ۱۳۴۵ در حالی که صحن مسجد امام موسی بن جعفر (ع) از جمعیت موج میزد، به منبر رفت و با سخنانی پرشور آمریکا و اسرائیل را مورد حمله قرار داد.
آیتالله سعیدی ضمن وعظ و خطابه در مسجد امام موسی بن جعفر (ع)، به تدریس دروس حوزه پرداخت و علاقمندانی را که قصد پیوستن به جرگه روحانیت را داشتند، تربیت کرد. از جمله منابع تدریس ایشان تحریرالوسیله و کتاب ولایت فقیه حضرت امام بود. حاصل این درس ها، ترجمه بخش «امر به معروف و نهی از منکر» این کتاب بود که بعدا به رساله علمیه امام ملحق شد.
آیتالله سعیدی از نخستین کسانی بود که در آن برهه از زمان به تعلیم و تربیت بانوان و آشنا کردن آنان با احکام اسلامی مبادرت ورزید.
آیتالله سعیدی، تبلیغ مسائل اسلامی و مبارزه با رزیم را تنها در مسجد متمرکز نکرد و دامنه فعالیتهای خود را به نواحی خارج از تهران نیز گسترش داد. او برای این کار خود، منطقه «پارچین» را برگزید و در چند سفری که به روستاهای آن نواحی کرد، مردم را پای سخنان افشاگرانه خود نشاند.
شجاعت آیتالله سعیدی، بهویژه سخنان صریع و بی پرده او در سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ علیه اختناق رژیم شاه موجب شد جاسوسان ساواک با حضور دائمی در مسجد و حتی نفوذ در منزل ایشان، گزارش تمام رخدادها را تسلیم مقامات کنند؛ پس از اینکه ساواک متوجه شد آیتالله سعیدی کسی نیست که به تهدید و ارعاب مزدوران رژیم وقعی بگذرد، او را در تاریخ ۸/ ۵/ ۱۳۴۵ به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کرد و به زندان قزلقلعه منتقل کرده و پس از اینکه مدتی در زندان به سر برد، دادگاه نظامی در یک محاکمه فرمایشی، وی را به ۲ ماه زندان محکوم کرد.
ایشان پس از گذراندن دوره محکومیت، در تاریخ ۱۱ مهر سال ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. پس از آزادی اخطارهای مکرر مأموران ساواک و شهربانی فایدهای نبخشید، بلکه برعکس، هر زمان که به او اخطار میشد بر شدت تبلیغات خود و حملاتش علیه رژیم میافزود. این وضع تا آنجا ادامه یافت که سپهبد نصیری رئیس ساواک به شهربانی کل کشور نامهای نوشت و اداره شهربانی نیز به استناد همین نامه، آیتالله سعیدی را ممنوعالمنبر و به او اخطار کرد اگر قدم روی منبر بگذارد روان زندان خواهد شد؛ لذا وی چاره را در این دید که به منبر نرود؛ اما در حال ایستاده و نشسته به سخنرانی بپردازد.
روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۴۹ در روزنامههای ایران اعلام شد که «راکفلر ولیلیانتال» بهمنظور بررسی امکانات سرمایهگذاری در ایران به اتفاق بزرگترین سرمایهگذاران آمریکا به تهران میآیند؛ هجوم سرمایهداران آمریکایی در اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به ایران بهحدی گسترده و سنگین بود که استقلال اقتصادی و سیاسی ایران را به کلی در معرض سقوط و نابودی قرار میداد.
روحانیت بهویژه حوزه علمیه قم با آگاهی از موضوع، بیدرنگ نشست فوقالعادهای تشکیل داد و به ارزیابی ماجرا پرداخت و پس از آن، اعلامیه تاریخی حوزه علمیه قم انتشار یافت و افکار ملت ایران را به خطری که به اسم سرمایهگذاری خارجی، همراه با تبلیغات فریبنده هجوم آورده بود، جلب نمود.
آیتالله سعیدی علاوه بر اینکه یکی از امضاءکنندگان این اعلامیه بود، در بخش آن در میان قشرهای مختلف مردم، نقش مؤثری داشت. او در عین حال، سخنان تندی به مناسبت ورود سرمایهگذاری خارجی در مسجد امام موسی کاظم (ع) ایراد کرد؛ وی ورود سرمایهگذاران آمریکایی را خیانتی بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادهای استعماریتر از تنباگو میدانست؛ لذا در نامهای به علما و مراجع وقت یادآور شد: … چقدر جای تعجب است که شما پیشوایان دینی در مقابل این خطر بزرگ سکوت اختیار کردهاید و برای جلوگیری از آن اقدامی نمیکنید!
سخنان تند، نامهها و بیانیههای افشاگرانه آیتالله سعیدی، رژیم شاه را به وحشت انداخت. ساواک مطمئن بود که آیتالله سعیدی علما را به صدور فتوا علیه اینگونه قراردادها راضی خواهد کرد. از اینرو تمام نیروهای خود را برای اقدامی غیرانسانی بسیج کرد.
آیتالله سعیدی روز ۱۱ خرداد سال ۱۳۴۹ پس از اقامه نماز به خانه رفت، ساعت یک بعد از ظهر بود و او برای ناهار و استراحت آماده میشد که ساواک به منزلش بورش برد و پس از به هم ریختن اثاثیه خانه و پراکنده کردن کتابها و نوشتهها، او را از خانوادهاش جدا کرده و به زندان قزل قلعه برد و در سلول انفرادی تنگ و تاریکی انداخت و ۱۰ روز او را با شدیدترین وجهی شکنجه کردند، اما آیتالله سعیدی با وجود تحمل تمام شکنجهها تسلیم نشد.
برگههای بازجویی او که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهدست آمده نشاندهنده این مسئله است که ایشان به رغم همه تهدیدها و ارعابهای بازجوها و شکجنهگران، هنگام نام بردن از امام خمینی از ایشان بهعنوان حضرت آیتالله خمینی یاد کرده، اما وقتی مجبور بوده از محمدرضا پهلوی اسمی ببرد و یا بنویسد و به کلمه شاه بسنده میکرده و از دادن القاب و عناوینی مثل شاهنشاه و آریامهر خودداری میکرده است؛ نهایتا ساواک در شرایطی قرار گرفت که از بین بردن أیتالله سعیدی را برای آینده رژیم، امری ضروری دانست. بر این اساس، طرح قتل آن مجاهد نستوه را در شامگاه روز ۲۰ خرداد ماه ۱۳۴۹ به اجرا در آورد و قلبی را که سالیان دراز به عشق اسلام و امام خمینی میتپید، برای همیشه از کار انداخت.
شب پنجشنبه ۲۰ خرداد سال ۱۳۴۹ برق زندان قزل قلعه یکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفته، پس از لحظهای چند تن شتابان وارد سلول شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و سپس سکوتی مرموز در زندان سایه افکند. زندانیانی که در کنار سلول مرحوم سعیدی بودند نتوانستند بفهمند چه جریانی روی داده است و آن چند تن چه کسانی بودند و در سلول چه کار داشتند و چه کردند و فریادی که در سلول طنین افکند از چه کسی بود. دیری نپایید که برق زندان روشن شد زندانیانی که حس کنجکاویشان تحریک شده بود، به سلول مرحوم سعیدی سرکشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعه باری روبه رو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی در گوشه سلول افتاده و عمامه به دور گردن او حلقه شده بود، با سروصدا و داد و فریاد زندانیها ماموران نگهبانی سر رسیدند و در سلول را باز کردند و او را از سلول بیرون آوردند و عمامه را از گردنش باز کردند، اما دیگر دیر شده بود و سعیدی، رادمردی که یک لحظه از افشاگری و روشنگری علیه شاه دم فرو نمیبست، به دست دژخیمان شاه به شهادت رسیده و روح او به ملکوت اعلی پرواز کرده بود.
انتهای پیام/ 113
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است