به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار دفاعپرس، شهید مدافع حرم، سرهنگ پاسدار شهید احمد گودرزی، در روز اول فروردین ۱۳۵۷ در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. وی تابستانها کار میکرد که خرج تحصیلش را دربیاورد و اینگونه کمی فشار را از دوش پدرش بردارد. شهید گودرزی عضو لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود. این شهید در روز ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ در شهر حلب به شهادت رسید.
در زیر خاطراتی از اعضای خانواده و همرزمان شهید گودرزی از این شهید نقل میشود:
اگر شهید شدم، جلوی جمع گریه نکن تا مبادا دشمن شاد شود
مادر شهید در خصوص نحوه رضایت گرفتن شهید گودرزی از مادرش برای اعزام به سوریه، توضیح داد: زمانی متوجه حضور او در سوریه شدیم که اعزام شده بود و در تماسی تلفنی علت رفتن خود را اینگونه توضیح داد: مادر جان اگر من نروم، مادر و خواهر من نمیتوانند در ایران آزادی داشته باشند و هر لحظه ترس از حضور دشمن، آرامش را از آنها میگیرد. من با خودم فکر کردم اگر برای اعزام به سوریه جلوی او را بگیرم، چطور مسلمانی هستم و اینگونه به رفتن او راضی شدم. پسرم ازمن خواسته بود که اگر شهید شد، جلوی جمع گریه نکنم تا دشمن شاد نشود و اجازه نده کسی به تو تسلیت بگوید، چون من زندهام.
در مسائل نظامی مهارت خاصی داشت
برادر شهید: برادرم در مسائل نظامی مهارت خاصی داشت و همیشه قطب نما و کالک همراهش بود و به کار نظامی علاقه داشت.
وقتی کاری را به او واگذار میکردی، کفایت میکرد
«حسین اسد اللّهی» (فرمانده لشکر عملیاتی ۲۷ حضرت رسول (ص)): برخی افراد اینگونه اند که با عملکردشان نگرانی ذهنی را از تو میگیرند و تو میتوانی با خیال راحت به کار بعدی خودت برسی. شهید گودرزی هم چنین فردی بود و وقتی کار را به او واگذار میکردی، کفایت میکرد.
به خاطر از خودگذشتگی شهید گودرزی با کمترین تلفات گردان را از محاصره خارج کردیم
همرزم شهید: در خط مقدم بودیم و باید از یگان دیگری مراقبت میکردیم و از محاصره نجاتشان میدادیم. به ما گفته بودند باید از محاصره خارجشان کنید، اما شرایطی بود که گلوله مانند باران میبارید و آن لحظه شهید گودرزی از زیر آتش گلولهها رد شد که منطقه را بررسی کند. پس از بررسی گفت از سمت راست یال خارج شویم که دشمن از سمت چپ میآید. در نهایت یگان را از محاصره درآوردیم و با کمترین تلفات از آن منطقه خارج شدیم.
تو را به حضرت زینب (س) میسپارم
همسر شهید: همسرم سالها برای ازدواج با من انتظار کشید و روز عقدمان تنها یک شرط داشت و آن این بود که من پاسدار هستم و مأموریت زیاد میروم لذا شما باید با نبودنهایم کنار بیایید. وقتی همسرم گاهی اوقات حرف از عزیمت به سوریه میزد، من پنج ماهه باردار بودم. از او میخواستم که به علت وضعیت من به سوریه نرود اما همسرم میگفت: آنجا جنگ است و برای مأموریت به سوریه میروم. من گفتم حالم خوب نیست، نرو اما او گفت: تو را به حضرت زینب (س) میسپارم.
انتهای پیام/118
منبع خبر