به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «بابای نه سالگی» جدیدترین تالیف بهناز ضرابی زاده نویسنده کتاب دختر شینا است که برای رده سنی کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
ضرابی زاده در این کتاب به یک مقوله مهم در دوران جنگ میپردازد که ممکن بود برای کودکان زیادی در خانواده رزمندگان دوران جنگ پیش بیاید.
فرزندان خانواده رزمندگان هر آن منتظر خبرهای بودند که میتوانست زندگی آنها را دگرگون کند و همیشه زندگی آنها منتظر یک تحول مهم بود. بر این اساس ضرابی زاده برای اینکه این فضا را ترسیم کند دست به نگارش این داستان زده است.
«بابای نه سالگی» درباره دختر بچهای 9 ساله است که در این سن به همراه جشن تکلیف خود متوجه یک اتفاق مهم در زندگیاش میشود که با دانستن آن راز بهتر معنای بزرگ شدن را میفهمد.
تصویرگری سحر فرهادروش به زیباییهای این کتاب افزوده است.
در بخشی از این داستان میخوانیم: «داشتم چادر سمانه را درست میکردم که اسمم را از بلندگو شنیدم. خانم ناظم بود: «زهرا صدوقی، فرزند شهید، بدو بیا دیگه.»
قلبم به تاپ تاپ افتاد. فکر کردم: «من که فرزند شهید نیستم. بابای من که شهید نشده. یعنی به این زودی به جبهه رفت و شهید شد. نکنه اون سوزن لعنتی…» گریهام گرفت. به سمانه گفتم: «به خدا بابای من شهید نشده. بابای من زندهست. تازه همین الان من رو رسوند مدرسه.»
همهی بچهها برگشتند و به من نگاه کردند؛ حتی بچههای صفهای کناری. خانم ناظم دوباره صدایم کرد. سمانه و دو سه نفر از بچههای دیگر به زور هُلم دادند جلو. اشکهایم همین طوری میریخت. خانم امینی، معلممان، بالای پلهها توی جایگاه ایستاده بود؛ جایی که برای اجرای جشن تکلیف درست کرده بودند. آنجا پُر بود از بادکنک و پارچههای تور سبز و سفید و قرمز. همهی خانم معلمها کنار هم ایستاده بودند. خانم امینی، تا من را دید، به طرفم آمد. با گریه گفتم: «خانم معلم، به خدا ما فرزند شهید نیستیم. بابای ما زندهست. به خدا راست میگیم!»
خانم امینی من را بوسید و گفت: «خُب اینکه گریه نداره. میدونم تو راست میگی. حتماً اشتباه شده. حالا گریه نکن تا به خانم ناظم بگم.» بعد با دستهای نرمش اشکهایم را پاک کرد و رفت در گوشی چیزی به خانم ناظم گفت.»
منبع خبر