این یادداشت، صرفا بهدنبال آسیبشناسی و بررسی جامعه شناختی یک معضل در جامعه آموزشی ایران است که درمان نکردنش، تبعات خوبی نخواهد داشت. یکی از تبعات منفی حلنشدن چنین معضلی، همان توسعه نیافتگی است.
به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
استاد پای تخته، روشها و فرمولهای مختلف «توسعه» را مینوشت و از بَر و باتسلط توضیح میداد. برای برخی نمودار میکشید و با نام بردن از کشورها میگفت، مثلا مالزی، چین یا کره جنوبی با استفاده از این روش و پس از طی ۳۰ سال به توسعه (اقتصادی) رسیدند. با تبحر و لهجه خاصی برخی اصطلاحات را به انگلیسی و برخی را نیز به فرانسه تلفظ و روی تخته مینوشت و طی روزهای تدریس ایشان متوجه شده بودیم که ایشان، به زبان آلمانی نیز تا حدودی تسلط دارند.
بلند شدم و سؤال کردم: «استاد! ببخشید با وجود مشخص بودن فرمولها و روشهای توسعه و با وجود داشتن اساتید زیادی مثل شما در کشور، چرا توسعه لازم را پیدا نمیکنیم؟ قطعا اساتید باسوادی مثل شما و حتی قویتر از شما در کشور کم نداریم. اصلا چرا شما کمکی به توسعه کشور نمیکنید؟»
استاد با کمی مکث پاسخ داد: «راستش را بخواهی، بسیاری از اساتید ما دنبال پولند. خود من در کنار تدریس یک باشگاه اسبدوانی هم دارم. کلاسهای کنکور هم تدریس میکنم و…»(!)
بعدها از برخی دوستان دانشجوی دکتری شنیدم، این استاد با دریافت پول از آنها، به پذیرفته شدن در کنکور دکتری کمک کرده و در این زمینه نیز بسیار فعال است.
قطعا این پاسخ استاد، دقیق و کامل نیست ولی میتواند بخشی ولو کوچک اما مهم از پاسخ سؤال ما باشد. یعنی ممکن است مانند هر صنف و شغل و جای دیگری، در دانشگاهها هم، اساتیدی باشند که انگیزهای جز پول یا رسیدن به موقعیت اجتماعی نداشته باشند اما همه اینگونه نیستند.
اینجا قصد داریم در یک فضای کارشناسی و دانشگاهی این پاسخ را بررسی کنیم. میخواهیم بدانیم چرا برای برخی کارشناسان، اساتید دانشگاهها، پزشکان، مهندسان ساختمان و… پول بر آن وظیفه اجتماعی، علمی، وجدانی و عقلانی که دارد، اولویت پیدا کرده است.
یکی از دهها پاسخی که میتوان به این سؤال داد، مربوط میشود به «ساختار آموزشی» کشور و چه کسی است که نقش ساختار آموزشی را در توسعه یک کشور، دستکم بگیرد؟! همانطور که آن استاد بزرگوار گفت، ما چه خوشمان بیاید چه نه، برخی کارشناسان، اساتید و حتی کسانی که آموزش فرزندانمان در دستان آنهاست، (نه همه آنها) بیش از هر چیزی بهدنبال پولند و ساختار آموزشی ما نیز در تربیت چنین افرادی نقش دارند. چگونه؟! بخوانید:
به گزارش مجاهدت از قابل توجه و مهمی که اخیرا و پس از انتشار نتایج کنکور سراسری منتشر شد نگاه کنید. از ۴۰ دانشآموز برگزیده امسال در کنکور سراسری فقط یک دانشآموز در مدرسه دولتی درس خوانده بود! این خبر، یک گزاره بسیار مهم برای تحلیل موضوع این یادداشت است. همه ما اطلاع داریم، از همان دوران مهدکودک تفاوتها و شکافهای آموزشی خود را به نمایش میگذارند.
ما مهدکودکهای لاکچری با شهریههای سرسامآور داریم که در آن انواع آموزشها را به کودکان زیر ۶ سال میدهند و در مقابل مهدکودکهایی هم داریم که در آن فقط از کودکان با یک وعده غذای ساده، صرفا نگهداری میکنند. همه این دو گروه کودکان هم که وارد مدرسه ابتدایی و متوسطه میشوند، بسته به شرایط مالی والدینشان، از یکدیگر جدا هستند. ثروتمندها و مُتِمَوِلین وارد مدارس خاص و بقیه وارد مدارس معمولی و دولتی میشوند. مرحله بعد ورود به دانشگاه است.
با وجود پدیده غیرمنطقی «کنکور» و ساختار آموزشی که برشمردیم، صرفا و صرفا کسانی میتوانند وارد رشته- شهرهای پرطرفدار و «پولساز» شوند که، در طول تحصیلشان (از مهدکودک تا دبیرستان) پول بیشتری خرج کردهاند. این یعنی، «هُل» دادن والدین به سمت مدارس پولی چرا که والدین میبینند، اگر وارد چنین مدارسی نشوند، و اگر در این حوزه هزینههای سنگین نکنند، امکان قبول شدن فرزندانشان در دانشگاهها و رشتههای پرطرفدار تقریبا محال است. به عبارت دیگر با توجه به نحوه ورود به دانشگاهها و رقابتی بودن این مسئله (کنکور) امروز بدون حضور در مدارس غیرانتفاعی و خاص و بدون صرف هزینههای سنگین کلاسهای کنکور، امکان قبولی در رشته شهرهای پرطرفدار تقریبا هیچ است.
چند پاراگراف بالا را دوباره مروری کنید. نقش «پول» خیلی برجسته است، نیست؟! بخشی از پاسخ سؤال این وجیزه در همینجاست. وقتی آن کارشناس ما، استاد دانشگاه ما، مهندسان ساختمان و پزشکان ما، در حین دوران آموزش و از همان دوران مهدکودک تا ورود به دانشگاه، هزینه میکند با این امید که در رشتههای پولساز قبول شود، به این هم فکر میکند که پس از فارغالتحصیلی، هزینهها خود به خود جبران خواهند شد!
این یعنی ما در کنار پرورش کارشناس و استاد، آنها را «تاجرمسلک» هم به بار میآوریم. اینجاست که گاهی با مهندسان ساختمانی مواجه میشویم که به خاطر پول، به ساخت ساختمان غیراستاندارد، مهر تایید میزند. یا با پزشکی مواجه میشویم که جان بیمار برایش در اولویت نیست و تا هزینه درمان را ندهی، بیمارت را عمل نمیکند! اینجاست که فاجعههایی از جنس متروپل رخ میدهد و…
دانشجویی میگفت پس از بررسیهای زیاد متوجه شدم، بدون شرکت در کلاسهای کنکور (و صرف هزینه) امکان قبولی در رشته- شهر خوب و پولساز را ندارم! [وقتی بین دانشآموزان کنکوری، در کنار «رشته- شهر خوب» از کلمه «پولساز» استفاده میشود، یعنی همان که در چند خط بالا گفتیم.
ساختار آموزشی که معیوب و ناعادلانه و متکی به پول باشد، از دلش دانشآموزانی خارج میشود که اولویتشان در انتخاب رشته، نه «نیاز جامعه» یا «کمک به توسعه کشور» که، «پول» است!]
این دوست دانشجو میگفت «به یکی از این آموزشگاههای کنکور برای مشورت رایگان! رفتم. مشاور خیلی صریح گفت کتاب خواندن را کنار بگذار چون با خواندن کتاب، قبول نمیشوی!! اینجا ما روشها و فنونی را به شما یاد میدهیم که بتوانید، تست را درست بزنید. کتابهایی که تهیه کرده و با حوصله و لذت میخواندم را، به درخواست مشاور کنار گذاشتم. در عوض در کلاسها مینشستیم و جزوه مینوشتیم. کتابهای موسسه را هم با قیمت بالا خریدم. حدود ۴۰ کتاب را خلاصه کرده بودند در ۴ کتاب، بدون مقدمه یا تلاش برای فهماندن مفاهیم. درکلاسها فوت و فن تستزنی را یادمان میدادند. مثلا استاد روش تحقیق به ما میگفت اگر سؤالی راجع به کوواریانس آمد، و این دو واژه در آن بود پاسخی را انتخاب کنید که منفی است و…»
با دانشجوی دیگری وارد گفتوگو شدیم. او هم تجربه عجیبش با مشاور فلان موسسه کنکور را اینطور توضیح داد: «مشاور برای اینکه به من اطمینان دهد، ثبتنام در موسسهشان مساوی با قبولی در کنکور است گفت بسیاری از طراحان سؤالات کنکور در این موسسه فعالیت میکنند. از مشاور با تعجب و از روی حس کنجکاویِ توأم با ناراحتی پرسیدم یعنی شما اینجا مافیا تشکیل دادهاید؟! و ایشان خیلی صریح و راحت گفت: «بله، مافیا هستیم.»(!)
این یادداشت، صرفا بهدنبال آسیبشناسی و بررسی جامعه شناختی یک معضل در جامعه آموزشی ایران است که درمان نکردنش، تبعات خوبی نخواهد داشت. یکی از تبعات منفی حلنشدن چنین معضلی، همان توسعه نیافتگی است.
بزرگان حوزه جامعهشناسی علم، «علم» و «عالم» را یکی از پایههای اصلی توسعه در یک کشور میدانند و دانشگاهها محل تولید این دو هستند. مسیر طولانی که برای رسیدن به دانشگاه طی میشود نیز، به اندازه خود دانشگاه مهم است.
این مسیر نباید فرد را تاجرمسلک بار بیاورد. این که پزشک یا استادی، اولویت اول و آخرش میشود «پول» از نتایج پررنگ بودن نقش همین پول در این مسیر بلند آموزشی- از مهدکودک تا دانشگاه- است. بماند که این روند به معنای نبود نظام عادلانه آموزشی و شکاف تحصیلی و طبقاتی هم هست.
به قول رهبر معظم انقلاب هدف نظام آموزشی باید ایجاد جامعه دینی و «عادلانه» باشد. که اگر اینگونه باشد شاهد پرورش «الگوهای درخشان و برجستهای» خواهیم بود که «امروز نظایر آن را کمتر میتوان یافت…. از شهید چمران و شهید آوینی تا شهدای هستهای و… شهید سلیمانی». (۱۲ اردیبهشت ۹۹ پیام رهبر انقلاب به مناسبت روز معلم)
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است