بیست ،سال هشتم هجرت، در روز ، السلام در حالی که سر خود را پوشانده بود به طرف خانه خواهرش امّ هانی رفت، چون خبردار شده بود که او حارث بن هشام و قیس بن سائب و چند نفر از بنی مخزوم را داده است. وقتی مقابل در خانه رسید، با صدای بلند فرمود: در این خانه چه کسانی را پناه داده اید؟ فراریان با شنیدن صدای او از شدت ترس، به خود می لرزیدند. ام هانی که علی علیه السلام را نشناخته بود از خانه خارج شد و گفت: من امّ هانی، دختر عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و خواهر امیرالمؤمنین هستم. از خانه من دور شو.
علی علیه السلام فرمود: آنهایی را که پناه داده ای بیرون کن. امّ هانی گفت: به سوگند، از تو به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت خواهم کرد.
در این حال حضرت علی علیه السلام سربند خود را از سر برداشت. امّ هانی که حالا او را شناخته بود، او را در آغوش گرفت و گفت: من فدایت شوم. اما چه کنم که قسم یاد کردم از تو به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کنم.
علی علیه السلام به او فرمود: نزد صلی الله علیه و آله برو و به سوگندی که خوردی عمل کن.
ام هانی نزد پیامبر رفت اما پیش از اینکه چیزی بگوید، پیامبر به او فرمود: ام هانی، آمده ای از علی شکایت کنی. او دشمنان خدا و رسول خدا را ترسانده است. خداوند پاداش های علی را بدهد؛ و چون تو خواهر علی بن ابی طالب هستی، هر کس را پناه دادی من نیز پناه می دهم
منبع
mahbob.parsa@
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.