به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، جهانگیر خسروشاهی فعال فرهنگی و نویسنده و رزمنده دوران دفاع مقدس است که همکاری با گروه تلویزیونی روایت فتح و داوری جشنواره فیلم دفاع مقدس را در طول سه سال برعهده داشته و تاکنون آثار زیادی از جمله رمان، داستان کوتاه، زندگینامه داستانی و مقاله به چاپ رسانده است. وی در بخشی از خاطرات خود از دوران دفاع مقدس آورده است:
سحر خط شکسته بود، و حالا ساعت ۱۰ صبح، رزمندگان اسلام در حال تثبیت مواضع بودند و بعثیها هنوز در گوشه و کنار در حال اسیر شدن و اگر میتوانستند فرار کردن. نفربر عراقی از شانه جاده بالا آمد. روی جاده قرار گرفت و رفت به سمت عقبه بعثیها تا فرماندهان بعثی را که سوار کرده بود نجات دهد.
رزمندهای آرپی جی هفت را روی شانه گذاشت؛ نشانه گرفت و شلیک کرد، بدون اینکه پشت سرش را نگاه کند. آرپی جی به نفربر خورد، کمانه کرد، کشید به سمت آسمان و منفجر شد.
آتش عقبه آرپی جی به نفری خورد که بی هوا پشت سر آرپی جی زن ایستاده بود. صدای فریاد آمد. وقتی با نگرانی نگاه کردم، تقریبا بالاتنه اش برهنه بود. پیراهن بسیجی در هرم و فشار ناشی از آتش رفته بود و در عوض از گردن به پایین تا شکم او نقطههایی برجسته و سیاه رنگ پیدا شده بود و از آنها خون سرازیر بود. آتش عقبه آرپی جی این برادر رزمنده را بدجور زده بود.
آرپی جی زن برگشت وضع را که دید نگران و به سرزنان دوید به طرف مجروح و فریاد زد: «چه کنم؟ حالا چه خاکی به سرم بریزم؟»
مجروح در حالی که میلرزید، گفت: «آرپیجی را بردار و نفربر را بزن!» چیزی که حالا در خاطرم هست، این است که همزمان با اینکه آمبولانس قهوهای رنگ عقب عقب به سمت مجروح میآمد تا او را ببرد، شعلههای انفجار نفربر عراقی روی جاده را در خود فرو برد و صدای مهیبی فضا را خراشید.
نباید به صورت اسیر سیلی بزنی
در بحبوحه عملیات رسیدیم بالای سر تعدادی بعثی وامانده از فرار. آنها به دلیل سرعت بالای رزمندگان اسلام نتوانسته بودند از جیپ فرماندهی شان استفاده کنند و بزنند به چاک.
رزمندهای جلو رفت. با خشم و غضب به بعثیها درشتی کرد. دستش را بالا برد تا بزند توی صورت فرمانده بعثی. او و افرادش قبل از سقوط خطشان به ما تسلط داشتند. خیلی اذیت کردند.
همین تعداد با اجرای آتش مستقیم بسیاری از بچهها را شهید کردند. حالا سنگرهایشان توسط رزمندگان اسلام فتح شده بود و اینها در حال فرار، در دام سپاهیان اسلام افتاده بودند.
این برادر عزیز دستش را که بالا برد، یکی از مسئولان سپاه اسلام جلو آمد و دست گذاشت روی سینه این برادر عزیز که میخواست به آن فرمانده بعثی که حالا اسیر بود سیلی بزند و دستش را پس زد و با عتاب گفت: «تو نباید به کسی که اسیر ما شده سیلی بزنی!»
این حرکت «عفو در هنگام قدرت» به نظر من که شاهد آن صحنه بودم، یعنی اساس قدرت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.
انتهای پیام/ ۱۴۱
منبع خبر