به گزارش مشرق، شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی را باید از آن دست اتفاقاتی قلمداد کرد که ابعاد تاثیرگذارش حتی از مرزهای ایران نیز فراتر رفته و بسیاری از مردم سراسر جهان را بهنحوی تحت تاثیر خود قرار داده است. فارغ از ابعاد مهم شخصیت مبارز و مدافع حاجقاسم و تلاشهای بیدریغ او طی سالهای گذشته در جبهه مقاومت و برای دفاع از کشور، شخصیت اخلاقی و منش مثالزدنی او را میتوان سرلوحه و سرمشق زندگی قرار داد. مجموع آنچه امروز از حاجقاسم و اقدامات شجاعانه وی برای دفاع از حریم اسلام و حریم کشور بیان میشود، موضوعی است که هنرمندان با استفاده از آن در آثار خود میکوشند عشق و ارادتشان را به سردار بزرگ اسلام نشان دهند. برپایی محافل شعر و قرائت سرودههای شاعران در وصف حاجقاسم، برگزاری نمایشگاههای نقاشی و خطاطی با موضوع رشادتها و شهادت سردار، برگزاری مراسمهای یادبود سردار سلیمانی و همه اقداماتی که پس از شهادت حاجقاسم برگزار شده است، همگی یک پیام مشترک داشتهاند؛ »راه حاجقاسم ادامه دارد.»
اما در آن سوی مرزهای ایران و بهویژه در کشورهای عربی، هنرمندان در زمینههای مختلف تلاش کردهاند تا با انعکاس رشادتها و دلیریهای سردار سلیمانی در بطن آثار خود، صدای حقیقت را به گوش جهانیان برسانند. «عباس منصور» یک نقاش ۲۳ساله و اهل کشور لبنان است. او پس از شهادت حاجقاسم با ترسیم یک تصویر زیبا از حاجقاسم سلیمانی روی یک نقشه فلسطین و لبنان، تلاش کرده تا احساس دینی که به سردار سلیمانی داشته را ادا کند. او همچنین مرثیهای زیبا در وصف سردار سلیمانی سروده و در آن شخصیت این سردار رشید را به زیبایی توصیف کرده است. «فرهیختگان» در گفتوگوی مفصلی با عباس منصور، انگیزه وی از ترسیم این نقاشی را جویا شده است. گفتوگوی پیشرو، شامل نظرات و تحلیلهای این هنرمند لبنانی از تاثیرگذاری شهادت حاجقاسم بر جامعه و هنرمندان لبنان است.
ایده طراحی این نقاشی از کجا و چگونه به ذهن شما خطور کرد؟
چند سال پیش یکی از سربازان جبهه مقاومت، نقشهای از اراضی فلسطین و لبنان را بهعنوان یادگاری به من داد. من سالها این نقشه را پیش خود نگه داشته بودم و همیشه در این فکر بودم که تصویر شخصی را خواهم کشید که منجی فلسطین باشد. اما نمیدانستم که بالاخره چهکسی را نقاشی خواهم کرد تا اینکه خبر شهادت حاجقاسم سلیمانی را شنیدم و از آنجایی که حاجقاسم به گردن همه ما حق دارد، احساس کردم بهترین تصویری که میتوانم روی نقشه طراحی کنم، تصویر حاجقاسم است.البته میدانم که وصف شخصیت حاجقاسم و توصیف صفات او در یک نقاشی و با این ابعاد نمیگنجد، اما معتقدم هر هنرمندی میتواند در حد توان خود و موهبتی که از سوی خدا به او داده شده -یعنی همان هنرش- تکلیف خود را در برابر حاجقاسم ادا کند. این یک حقیقت است که حاجقاسم در زمان حیاتش بهخوبی شناخته نشد و لذا این، یک وظیفه و رسالت است که روی دوش هنرمندان گذاشته شده است تا هرکدام از هنرمندان بهنوعی و در قالب هنرشان، ابعاد شخصیتی حاجقاسم را به جهانیان بشناسانند.
شما بهعنوان نقاش این طرح، چه پیامی را در اثر خود بیان کردهاید؟
اثر یک هنرمند از اعتقادات و افکار و احساسات او نشأت میگیرد بنابراین هر اثری که از هنرمند بر جای میماند، احساس و افکار او را به نمایش میگذارد. من هم در این نقاشی تلاش کردم، تمام احساس و اعتقادی را که به مقاومت و فرماندهان مقاومت بهویژه حاجقاسم داشتهام را به تصویر بکشم. من معتقدم حاجقاسم یک اسطوره بود که در افکار جامعه بزرگ اسلامی نقش بسته است و شهادت هدیهای بود که از سوی خداوند به او عطا شد. اما با این نقاشی خواستم منجی فلسطین را به تمامی مردم آزادیخواه جهان نشان دهم تا همه بدانند اگر حاجقاسم و همرزمان او همچون حاجعماد مغنیه یا سیدعباس الموسوی نبودند، امروز جایی به نام فلسطین وجود نداشت.
همانطور که خودتان بیان کردید، اگر حاجقاسم و دیگر فرماندهان مقاومت نبودند، امروز لبنان و فلسطینی وجود نداشت. با این وجود چرا شما تنها تصویر حاجقاسم را روی نقشه این مناطق ترسیم کردهاید؟ دلیل خاصی برای این کار وجود داشت؟
برای مقاومت و جبهه مقاومت، همه فرماندهان و رهبران یکی هستند. نمیتوان حاجقاسم را جدای از حاجعماد مغنیه و حاجعماد را جدای از سیدعباس الموسوی دانست. هدف همه این فرماندهان در زمان حیاتشان یکی بوده و قدرت مقاومت بهوجود همه فرماندهان آن بستگی دارد. اما کشیدن تصویر حاجقاسم به این دلیل بود که ایشان یک ایرانی بود و قلبش برای مقاومت میتپید و در همین راه نیز به شهادت رسید. اما این موضوع چیزی از ارزشها و جایگاه دیگر فرماندهان جبهه مقاومت کم نمیکند.
فضای داخلی لبنان پس از شهادت حاجقاسم چگونه بود؟
فضای لبنان پس از شهادت حاجقاسم را باید از دو منظر تحلیل کرد؛ فضای جامعه مقاومت و فضای جامعه غیر مقاومت. بدیهی است فضای جامعه مقاومت و فضایی که این اتفاق در میان فرزندان مقاومت ایجاد کرد، همان فضایی بود که بعد از شهادت حاجعماد مغنیه و سیدعباس الموسوی ایجاد شد و همه فرزندان مقاومت را شوکه و در غم از دست دادن این سردار بزرگ متاثر کرد. اما درمورد جامعه غیر مقاومت یا به تعبیری، جامعه عمومی لبنان، پیش از هر چیزی باید چند نکته را بیان کنم.لبنان یک کشور کوچک اما با تعدد مذاهب و ادیان است. درواقع در لبنان و در جامعه غیرمقاومت، اختلاف نظرهای فراوانی میان پیروان هر مذهب و دین وجود دارد. برخی با وجود اینکه جزء جامعه مقاومت نیستد، اما با خطمشی مقاومت موافق هستند و در مقابل عدهای، نقدهایی را به جبهه مقاومت دارند. حال در این میان اگر قرار باشد هرکدام از افراد این جوامع، با زبان دین و اعتقادات دینی خود با یکدیگر صحبت کنند یا اعتقادات خود را بر دیگری تحمیل کنند، فضای کشور متشنج میشود و ایجاد چنین فضایی، نهتنها به زیان جوامع دیگر بلکه به زیان جامعه مقاومت است چون مانعی جدی در پیشبرد اهداف مقاومت محسوب میشود. از این رو مردم لبنان ترجیح میدهند با زبان دین با یکدیگر سخن نگویند. به همین دلیل ما نمیتوانیم آنچه از شخصیت و اهداف و آرمانهای حاجقاسم میدانیم و به آن ایمان داریم را به همه جوامع لبنان بفهمانیم. اما جالب اینجاست که شخصیت حاجقاسم بهگونهای بود که در لبنان محبوب و مورد قبول بیشتر طوایف و پیروان ادیان دیگر بود. جالب است بدانید جبهه مقاومت در لبنان مراسم احیاء، جشنها و برنامههای متعددی در حوزه مقاومت برگزار میکند، اما هیچگاه این مراسم و برنامهها تناقضی با فضای غیر مقاومتی لبنان ندارد.
همانطور که گفتید، لبنان یک کشور کوچک با تعدد ادیان و طوایف است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند. این تعدد و اختلافات در یک نقطه با یکدیگر مشترک هستند و آن حس وطنپرستی و ملیگرایی است. به عبارت دیگر تمام مردم لبنان بهشدت مردمی ملیگرا و وطنپرست هستند. ردپای این ملیگرایی را میتوان در آثار هنری مختلف اعم از ترانهها، هنرهای تجسمی، نقاشی، هنرهای نمایشی و بهطور کلی آثار هنرمندان در طیفهای گوناگون مشاهده کرد. این ملیگرایی در آثار هنرمندان مقاومت چگونه ظهور پیدا میکند؟
هنرمندان جامعه مقاومت علاقه و عشق فراوانی به وطن دارند. این عشق به وطن و تعلق خاطر به خاک سرزمین در واژه «مقاومت» مستتر است. درواقع عشق به میهن نشاندهنده مسیر حرکت مقاومت بوده است. بدیهی است که این تعابیر در آثار هنرمندان مقاومت بهخوبی مشهود است. سرودهایی که در وصف لبنان خوانده میشود، سرودهایی که درمورد رشادتهای جبهه مقاومت برای دفاع از خاک میهن سروده و خوانده میشود تنها بخشی از تبلور حس ملیگرایی در آثار هنرمندان مقاومت است.
در میان هنرمندان لبنانی، خانم «سیده فیروز» و خانم «جولیا پطرس» هنرمندانی هستند که ترانههای وطنی و سرودههایی در وصف وطن و وطنپرستی اجرا کردهاند. حتی خانم جولیا پطرس در جریان جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲۰۰۶، ترانهای را در مدح جبهه مقاومت و مبارزان آن اجرا کرد. آیا میتوان گفت جبهه مقاومت، رشته اتصال میان هنرمندان مقاومت و هنرمندان غیر مقاومت است؟
بله، درست است. به جرأت میتوان گفت که عشق به وطن در آثار هنری بسیاری از هنرمندان تبلور کرده است. همه لبنانیها عشق عجیبی به وطن دارند و این موضوع ورای تعدد ادیان و اختلافات دینی و مذهبی آنهاست. در جنگ ۳۳روزه لبنان، خانم جولیا پطرس که یک خواننده لبنانی و مسیحیتبار است، با جمعآوری سخنان سیدحسن نصرالله و تنظیم آن، ترانهای را در وصف مقاومت و مدح رشادتهای سربازان مقاومت سرود و با اقتدار اجرا کرد. این امر نشان میدهد تاثیر مقاومت بر مردم، درگیر اختلافنظرهای مذهبی نبوده است.درمورد سیده فیروز نیز چند نکته قابل تامل است. خانم فیروز استعداد درخشانی در موسیقی داشت اما پدرش اجازه خواندن را به او نمیداد. پس از آنکه استعداد بینظیر او توسط معلمش کشف شد، پدر فیروز درحالی به او اجازه خواندن داد که تنها ترانهها و سرودهای ملیگرایانه بخواند و لذا سیده فیروز در تمام دوران هنری خود، به عشق وطن ترانههای ملیگرایانه خواند. جالب است بدانید بیشتر مردم لبنان صبح خود را با سرودهها و صدای سیده فیروز آغاز میکنند و بر این باورند که فیروز، شناسنامه هنری لبنان است و صدای او حس وطنپرستی را در انسان تقویت میکند.
بهنظر شما وظیفه هنرمندان لبنان بهویژه هنرمندان جبهه مقاومت در این شرایط چیست؟ چگونه میتوانند آرمانهای مقاومت را به سراسر دنیا عرضه کنند؟
در سراسر جهان، هنر، سلاح یک هنرمند است که بهواسطه آن بتواند عشق و ارادت خود را به میهنش نشان دهد. این موهبتی است که خداوند در وجود هنرمندان قرار داده است. حال اینکه هر هنرمند چگونه و در چه مسیری از هنر خود استفاده میکند، موضوعی است که به اعتقادات و افکار هنرمند ارتباط دارد. همانطور که گفتم خانم جولیا پطرس با وجود اینکه یک زن مسیحیتبار است، اما با خواندن ترانهای در وصف حزبالله و جبهه مقاومت، باور خود به آرمانهای مقاومت را به گوش همه رساند. معتقدم هنرمندان مقاومت باید علاوهبر نشان دادن حس وطنپرستی و ملیگرایی آثار هنری خود، تلاش مضاعفی برای بیان آرمانهای رهبران و فرماندهان مقاومت و کسانی مانند حاجقاسم سلیمانی و حاجعماد مغنیه داشته باشند. خوشبختانه اکنون و با وجود فضای مجازی راههای و دروازههای ارتباطی وسیعی به سوی همه هنرمندان در سراسر دنیا گشوده شد تا بتوانند در کمترین زمان ممکن هنر خود را به اشتراک بگذارند.
لبنان در گذشته مستعمره کشور فرانسه بوده است و اکنون که یک کشور مستقل است، همچنان فرهنگ اروپایی در جامعه لبنانی جایگاه خود را دارد. تمایل به غرب و بالاخص هنر غربی تا چه اندازه در میان هنرمندان لبنانی وجود دارد؟ آیا هنرمندان در همه رشتههای هنری به استفاده از اسلوب غربی در آثار خود گرایش دارند؟
همانطور که گفتم هنر، سلاح یک هنرمند است و باید از آن درجهت وطنپرستی و آرمانهای میهن خود استفاده کند. البته این امر یک اجبار نیست اما یک مزیت برای هنرمند محسوب میشود. هنر یک هنرمند در یک کشور همواره حامل پیامهای مختلفی به مردم سایر کشورهاست. برای مثال در همین طرحی که من از چهره حاجقاسم روی نقشه فلسطین و لبنان ترسیم کردهام، هر فردی با هر ملیتی در هرکجای دنیا میتواند پیام من را درک کند.
ما اکنون در قرن بیستویکم زندگی میکنیم و با توجه به وسعت وسایل ارتباط جمعی، هنرمندان کشورهای مختلف بهراحتی میتوانند از هنر یکدیگر و آثاری که خلق میکنند، مطلع شوند. بدیهی است که اسلوب مورد استفاده یک هنرمند در فرانسه میتواند مورد استفاده یک هنرمند در لبنان باشد. درواقع یک هنرمند لبنانی میتواند با سبک یک هنرمند غربی، اثری ملی خلق کند و این دو موضوع منافاتی با یکدیگر ندارد. البته در این میان هنرمندانی نیز هستند که علاوهبر استفاده از سبک اروپایی، گرایش به اجرای آثار غربی نیز دارند. به هرحال هر هنرمندی مختار است سمتوسوی هنر خود را خود مشخص کند. همچنین با ورود فضای مجازی، روبهروی تمام دولتهای عربی و اسلامی که از تولیدات یکدیگر و هنرمندان لبنانی اطلاع پیدا کنند، راههای ارتباطی وسیعی گشوده شد. اما به واقع زمانی یک هنرمند دیگر ملیگرا نیست که هنرش تمایل به جامعههای غربی داشته باشد یا جوامعی که با جامعه خودش هیچ شباهتی ندارد. ناگفته نماند که لبنان کشوری است که در میان جامعه غرب و شرق قرار دارد و میکوشد تا با تمام کشورهای غربی و شرقی تعامل و ارتباط خوبی برقرار کند. این سبک زندگی، روی فعالیت هنرمندان نیز تاثیر داشته است و آنها تلاش میکنند با حفظ روحیه ملیگرایی خود، از سبک و سیاق هنرمندان شرقی و غربی استفاده کنند.
یکی از مواردی که قهرمانها را در پیشگاه مردم بهتر جلوه میدهد، مقایسه آنها با شخصیتهای تاریخی است. لبنانیها در ذهنشان حاجقاسم سلیمانی را با کدام شخصیت تاریخی مقایسه میکنند؟
البته پیش از پاسخ به این سوال باید بگویم که حاجقاسم از فرماندهان مقاومت بود و همردیف فرماندهانی مانند عماد مغنیه و سیدعباس الموسوی. همانطور که گفتم جامعه لبنان یک جامعه چندین طایفهای است که ممکن است برخی طوایف و مذاهب حاجقاسم را تنها بهعنوان یکی از فرماندهان مقاومت بشناسند و از ابعاد شخصیتی و حماسی این فرد بیاطلاع باشند؛ لذا عموما در جامعه غیرمقاومتی لبنان، حاجقاسم با هیچ قهرمانی مقایسه نمیشود و در جامعه مقاومت نیز حاجقاسم در دریف دیگر فرماندهان جای میگیرد. همه شیعیان لبنان بهخوبی میدانند که در جنگ ۳۳ روزه لبنان، سردار سلیمانی و سردار مغنیه در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی بودند و عملیاتهای مختلف را مدیریت میکردند. بنابراین همیشه نام آنها با نام رهبران جنبش مقاومت که در آزادسازی جنوب لبنان نقش مهمی داشتند، ذکر میشود. مضاف بر اینکه سیدحسن نصرالله در یکی از سخنرانیهای خود درمورد حاجقاسم گفت: «زمانی که امام خامنهای مسئولیت سپاه قدس را به حاجقاسم سپردند، او ارتباط خوبی با مقاومت و رهبران و فرماندهان در لبنان داشت و همواره برای همراهی با مقاومت حریص بود. برای همین او را یکی از قهرمانان و محور مقاومت میدانیم؛ نهتنها در لبنان بلکه در سوریه و فلسطین هم حاجقاسم تاثیرات اخلاقی و منش خود را برجای گذاشته است.»
*فرهیختگان