گروه استانهای دفاعپرس- «جواد صحرایی رستمی»؛ به مناسبت گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی خاطرات چند تن از آزادگان مازندرانی را در قالب روایت به تصویر کشیدیم که از نظرتان میگذرد.
بلوف بزرگ
راوی: رضا اکبرنژاد
حوالی ظهر بود که به بصره رسیدیم. گرمای چهل و پنج درجه ده خرداد ۶۳، اسرای تشنه و گرسنه را بدجور کلافه کرده بود. من که از تشنگی نفسم دیگر بالا نمیآمد، رو به نگهبان عراقی گفتم:
– آب، آب.
وقتی عراقی عکس العملی از خود نشان نداد، خودم را نقش بر زمین کردم، بلکه مسلمانی آنجا دلش به حالم رحم بیاید و جرعه آبی به لبهای خشکیدهام برساند. نقش بر زمین شدن همانا، اصابت لگد محکم عراقی به پهلویَم، همان.
وارد سالن بازجویی شدم.
لیوان آبِ روی میز افسر بازجو بدجور چشمک میزد. افسر «استخبارات» تشنگیام را که دید، به فارسی گفت:
– اگر به سوالاتی که از تو میپرسم، درست جواب بدهی، این آب خنک، سهم تو.
افسر بازجو با لباس سبز پلنگیاش، جذاب و خوش سیماتر از همهی عراقیهای بیرون از سالن به نظر میرسید؛ عراقیهای سیه چهره با قیافههای ترسناک.
پشت صندلی عراقی بازجو، نقشهی نظامی بزرگی آویزان بود. افسر پرسید:
– سمت راست منطقهای که اسیر شدی، کدام لشگر قرار داشت؟
– لشگر ۲۵ کربلا.
– سمت چپ؟
– تیپ امام حسن.
– حالا به من بگو، لشگر ۲۵ کربلا، توی پاسگاه تورابه، چند گردان داشت؟
برای اینکه ترس به دل فرماندهانی که بعدها گزارش بازجوییام را میخوانند، بیافتد، همان لحظه تصمیم گرفتم آمار گردانها را بالاتر از حد واقعی بگویم:
– هفت گردان.
چند لحظه نگذشت که افسر عراقی، سیلی محکمی به صورتم زد؛ بگونهای که برق از چشمهام پرید. سایه سنگین افسری را که تا چند دقیقه پیش فکر میکردم، خوش سیما به نظر میرسد، بالای سرم احساس کردم که گفت:
– مردک! حالا به من دروغ میگویی؟ پاسگاه تورابه مگر چند مترمربع مساحت دارد که هفت گردان توش جا شود.
تازه فهمیدم، در اندازهی بلوفی که به دشمن زدم، زیاده روی کردم.
ناکامی فرمانده عراقی در نمایش فیلم
راوی: فرج الله رازقی
فرمانده عراقی قبل از اینکه فیلم را برای اسرای اردوگاه موصل ۲ به نمایش بگذارد، سلیقه به خرج داد و به کمک مترجم فارسی، کمی از عوامل تهیه و ساخت فیلم گفت.
فیلم به سفارش رسانهی ملی عراق، توسط یکی از شرکتهای فیلم سازی ایتالیا ساخته شده بود و در سناریوی آن، سیاهنمایی زیادی علیه جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته بود. فیلم به اسیر عراقیای اشاره داشت که گرفتار رزمندههای ایرانی شده بود. فرمانده در ادامه توضیحات خود درباره فیلم گفت:
– همانطور که تا دقایق دیگر در فیلم خواهید دید، پاسداران خمینی با اسرای ما بد برخورد میکنند و آنها را شکنجه میکنند.
بچهها با شنیدن نام امام، سه صلوات بلند فرستادند و اجازه ندادند فرمانده عراقی، توضیحاتش را کامل کند.
تمام آنچه که فرمانده عراقی بافته بود، در چشم به هم زدنی پنبه شد.
سربازهای عراقی، دور و برِ محل نمایش فیلم جمع شده بودند و برای واکنش به هرگونه اعتراض احتمالی از سوی اسرای ایرانی، حالت آماده باش به خود گرفتند.
فرمانده بعثی در حالیکه از عصبانیت، رگ گردنش بیرون زده بود، فریاد زد:
– شما چطور برای پیامبر (ص)، یک صلوات میفرستید، آن وقت برای خمینی سه تا صلوات.
وقتی اسم امام دوباره در دهان فرمانده چرخید، اسرا با صدای رساتر از قبل، سه صلوات دیگر فرستادند؛ و این صلوات گفتن، هربار که نام امام از طرف فرمانده برده میشد، توسط بچهها فریاد میشد.
بعثیها وقتی دیدند، نقشه تبلیغاتیشان کارساز نیست، بساط تلویزیون و ویدئو را جمع کردند و از اردوگاه خارج شدند، اما از شما چه پنهان، بهای کار آن روز بچهها، کتک مفصلی بود که از سوی سربازهای عراقی، نصیبشان شده بود.
مدیریت روانشناسانه مرحوم ابوترابی
راوی: رمضان غلامی
اگر بخواهیم خیلی ساده و قابل فهم، تعبیری از مدیریت مثال زدنی مرحوم ابوترابی داشته باشیم، باید بواقع ایشان را حکم پدر خانواده فرض کرد که با دقت بر روی تک تک مسایل فرزندانشان احاطه داشت و تلاش میکرد ضمن شناسایی مشکلات، راه حلی برای آنها ارائه کند؛ فرزندانی که دست روزگار، سرنوشت اسارت را برای آنها مقدر کرده بود.
[ایشان تنها برای روزگار محدود زندگی در اردوگاه، برنامه نداشتند و بر این نکته آگاه بودند که روزی روزگاری، اسارت به پایان میرسد و هر آسیب روانی ممکن است فردای بعد از اسارت فرزندان را تیره و تار کند؛ پس چه بهتر که تا آن جا که بضاعت علمی و دینی اجازه میدهد، آسیبها را به حداقل برساند.]
در خاطر دارم که در بسیاری از مواقع، آزادگان راجع به مسایل مذهبی، اجتماعی و حتی خانوادگی با حاج آقا مشورت میکردند و آقای ابوترابی با دقت و متانت، راهنماییهای روانشناسانه را انجام میداد.
نکتـهی جالب توجـه در همهی این مشـاورهها این بود که ایشان، فراخور بافت فرهنگی و اجتماعی و نیز متناسب با استعداد فکری و عقیدتی افراد به حریمِ اسرا ورود میکرد و یاریگر آنها بود؛ به طور مثال بعضیها را از تماشای فیلم و برنامهها منع میکرد؛ برای بعضیها، شرط و شروط قائل میشد و تاکید میکرد که تنها به بخش فارسی زبان تلویزیون عراق نگاه کنند و برای بعضیها نیز نسخهی «منع» نمیپیچیدند.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است