«فاطمه اخوان» خواهر جاویدالاثر «کاظم اخوان» خبرنگار ربوده شده در لبنان در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در مشهد اظهار داشت: خانواده ما دارای چهار فرزند است؛ دو خواهر و دو برادر. در این بین؛ کاظم فرزند کوچک خانواده ماست. او از همان دوران کودکی، بچه شیرین زبان و مهربانی بود به طوری که پدر و مادرم بههمراه خواهر و بردارم او را بسیار دوست داشتیم. کاظم نه تنها در خانواده ما بلکه در بین دوستان و آشنایان هم یک فرد دوستداشتنی بود.
اخوان در ادامه صحبت خود افزود: کاظم به دلیل علاقهای که به عکاسی و خبر داشت وارد عرصه خبرنگاری و فعالیت در خبرگزاریها و مطبوعات شد. او به لحاظ تحصیلی تا دیپلم پیش رفت، هر چند مدرک تحصیلی که داشت با علاقه و کارش یعنی عکاسی مرتبط نبود.
وی با بیان اینکه همسرم را خیلی زود از دست دادم و با سه فرزند تنها شده بودم، گفت: به خاطر فوت همسرم، برادرم؛ کاظم خیلی با من رفت و آمد داشت. این رفت و آمدها با ایام تحولات سیاسی در ایران و مبارزه مردم با رژیم طاغوت مقارن شده بود. به یاد دارم او در آن مقطع در جریانات مرتبط با انقلاب بسیار فعال عمل میکرد و در هرکجا برنامهای بود؛ حضور داشت. او شبها به همراه برخی از دوستانش؛ بر پشتبام ندای الله اکبر سر میداد. کاظم به شخصیت امام خمینی (ره) بسیار علاقمند بود.
خواهر جاویدالاثر اخوان درباره حضور برادرش در جبههها ابراز داشت: کاظم پس از وقوع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران حضور پیدا کرد. برادرم شیفته شخصیت شهید چمران شده بود و به همین دلیل به او بسیار علاقه داشت. وقتی از جبهه بازمیگشت بیشتر وقت خود را با دوستانش سپری میکرد و زمان کمی در کنار خانواده بود. در جمعهای دوستانه از شهید چمران و جبههها میگفت. او تا لحظه شهادت دکتر چمران در کنارش حضور داشت و حضور او در آمبولانس حامل ایشان در قالب فیلم و عکس ثبت شده است.
وی تصریح کرد: پس از شهادت دکتر چمران؛ کاظم در مأموریتهای مختلف حضور داشت تا اینکه از طرف خبرگزاری ایرنا به او مأموریت دادند به لبنان برود که در جریان این سفر در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ بههمراه حاج «احمد متوسلیان»، «سید محسن موسوی» و «تقی رستگارمقدم» ربوده شد و دیگر خبری از او نشد. ما هنوز منتظر هستیم تا بازگردد.
اخوان یادآور شد: تا سالها پس از اسارت برادرم در برنامههای مختلفی که در ایران و برخی کشورها از جمله لبنان برگزار میشد از ما دعوت میکردند تا درباره اسارت ۴ دیپلمات ربوده شده سخنرانی داشته باشیم اما متأسفانه چند سالی است که از ما دعوت نمیشود و سازمان یا نهاد مشخصی هم درباره سرنوشت برادرم و حاج «احمد متوسلیان»، «سید محسن موسوی» و «تقی رستگارمقدم» به ما پاسخگو نیست.
وی با بیان اینکه پدر و مادرم چشم انتظار بازگشت کاظم بودند و با همین چشم انتظاری از دنیا رفتند در بخش دیگری از صحبت خود تأکید کرد: این انتظار پس از پدر و مادرم، برای من و سایر اعضای خانواده باقی مانده است. من در محله طلاب مستأجر هستم و محل سکونتم ثابت نیست، به همین خاطر همواره نگران هستم که اگر خبری از کاظم شد دیر یا با تأخیر مطلع بشوم. شبها به سختی خوابم میبرد. دائم منتظر تماس تلفنی هستم تا خبری از برادرم به من بدهند. بهواسطه اضطرابی که دارم بستگانم به من میگویند حداقل شبها موقع خواب؛ تلفن را از پریز بکش، من به آنها میگویم کاظم سالهاست شماره تلفنی از من ندارد؛ میترسم وقتی تلفن را از پریز کشیدم همان لحظه او با من تماس بگیرد و من به او جواب ندهم و منتظرم بماند!»
خواهر جاویدالاثر اخوان در تکمیل این بخش از صحبت خود گفت: از چند ماه مانده به سالگرد اسارت بردارم و سه دیپلمات دیگر، من و خانواده آرام و قرار نداریم و همچون اسپند بر روی آتش هستیم به طوری که اشک به خاطر دوری از کاظم امانمان نمیدهد.
وی در پایان بیان داشت: چندی قبل حوالی سحر خواب دیدم در حیاط بزرگ خانهای با حال و هوای قدیمی، که دارای تخت و حوض بود و شرایطش با محل سکونت فعلیام تفاوت داشت، کاظم بر روی تخت نشسته بود. با شور و اشتیاق زیادی از پلههای حیات پائین آمدم تا به برادرم برسم. وقتی که به هم رسیدیم او من را محکم در آغوش گرفت. در همان لحظه کمی که دقت کردم؛ دیدم سر و صورت کاظم خاکی است. گفتم: «الهی بمیرم! چرا سر و صورتت خاکی است دادش؟!» کاظم جواب داد: «خواهر! خیلی خسته هستم».
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است