در نبض باد، در نفس برگ، نام توست

در نبض باد، در نفس برگ، نام توست.



‌می‌گفتند هروقت ژ ۳ را روی دوشش می‌انداخت، نوک اسلحه روی زمین کشیده می‌شد! این نوجوان ۱۳ ساله با جثه کوچکش اما، خلاصه خرمشهر و مردان مظلوم و دلیرش بود. از روز شروع جنگ تا ۲۸ مهر، از این شهر بیرون نرفت. دفاع کرد و با مرگ، دست در آغوش شد. می‌گفتند زیر رگبار گلوله که سر می‌رسید، همه عصبانی می‌شدند که تو آخر اینجا چکار می‌کنی برو داخل سنگر!…، اما او کاری با ناراحتی بقیه نداشت. کاسه آب را تا کنار لب هر رزمنده‌ی لب تشنه بالا می‌برد تا گلویی تازه کنند. مادرش گفته وقتی که دوازده ساله بود و هنوز خبری از جنگ نبود، به من می‌گفت: «می‌خواهم کاری کنم تا همه ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم.» او راه قهرمان شدن، را بلد بود!

در نبض باد، در نفس برگ، نام توست

منبع خبر

این مطلب را از دست ندهید :  روایت استاد هادی خانیکی از تواضع و فروتنی شهیده فرشته باقری
این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید