ذبح عظیم امام مجتبی (ع) در کربلای حسین (ع)

ذبح عظیم امام مجتبی (ع) در کربلای حسین (ع)


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که آن را برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت پنجم آن را در ادامه می‌خوانید:

اِنْ تُنْکرُونى فَاَنَا اْبنُ اْلحَسَنِ

در این حال قاسم بن حسن (ع) به عزم جهاد قدم به‌سوی معرکه نهاد، چون حسین (ع) نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامى در کف دست نهاده و آهنگ میدان کرده، پیش شد و دست به گردن قاسم (ع) درآورد و او را در برکشید و هر دوچندان بگریستند که نزدیک بود مدهوش شوند، قاسم (ع) به زبان ابتهال و تضرع رخصت میدان طلبید، حضرت اجازه نداد.

آن جوان آ‌ن‌قدر گریست و دست و پاى عم خویش را چندان بوسید تا اذن حاصل کرد، چون رخصت گرفت به میدان آمد درحالی‌که اشک بر از چمانش جارى بود و صورتش، چون پاره ماه می‌درخشید، پیراهن و ازارى در برداشت و نَعْلَینى در پای داشت که بند یکى از آن‌ها گسیخته شده بود. در مقابل دشمنان ایستاد و این رجز خواند:

اِنْ تُنْکرُونى فَاَنَا اْبنُ اْلحَسَنِ
سِبْطِ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى اْلمؤتَمَنِ
هذا حُسَیْنٌ کَالاْسیِر اْلمُرْتَهَنِ
بَیْنَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ الْمَزَنِ

و کارزار سختى کرد عمرو بن سعد اَزدى گفت: «به خدا سوگند که من بر این پسر حمله مى‌کنم و او را به قتل مى‌رسانم.»

حمید بن مسلم گفت: «سبحان‌الله این چه اراده‌ای است که کرده‎اى؟ همین جماعت که او را احاطه کرده‌‎اند براى کشتنش کافی است، دیگر تو را چه لازم است که خود را در خون او شریک کنى؟»

عمرو بن سعد گفت: «به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم.»

پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه‌که شمشیرى بر فرق قاسم (ع) زد و سر او را شکافت. پس قاسم (ع) با صورت بر روى زمین افتاد و فریاد برداشت: «یا عماه.».

چون صداى قاسم (ع) به حسین (ع) رسید مانند عقابى که از بلندى به زیر آید صف دشمنان را شکافت و مانند شیر غضبان حمله کرد تا به عمرو بن سعد قاتل قاسم (ع) رسید و تیغى حواله وی کرد، عمرو دست خود را پیش‌داد که همان دم دستش از مرفق جدا شد پس فریاد بلندی کرد. لشکر کوفه که چنین دیدند به یک‌باره حمله آوردند تا مگر عمرو بن سعد را از دست حسین (ع) رها کنند. همین‌که هجوم آوردند بدن او پا مال سم ستوران شد و جان داد.

چون گردوغبار معرکه فرونشست دیدند حسین (ع) بالاى سر قاسم (ع) نشسته و آن جوان از شدت درد پاى بر زمین مى‌ساید در حال حسین (ع) به برادرزاده خود فرمود: «سوگند به خداى که دشوار است بر عم تو که او را بخوانى و نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند نتواند یاریت کند و اگر یاری کند تو را سودى نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتى که تو را کشتند.»

آنگاه قاسم (ع) را از خاک برداشت و در برکشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و درحالی‌که پاهاى آن کشته تیغ ستم بر زمین کشیده مى‌شد به‌سوی دارالحرب روان شد. پس او را نزد على‌اکبر (ع) در میان کشتگان اهل بیت (ع) جاى داد.

آن‌گاه عرض کرد: «بارال‌ها تو آگاهى که این جماعت ما را دعوت کردند که یارى ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، اى داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک و پراکنده کن و یک تن از ایشان را باقى مگذار و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.»

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید