به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید فرهاد آسمانی، معاون بهداری لشکر ۱۰ سید الشهداء (ع) بود که در عملیات حاج عمران در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۶۵ در ارتفاعات حاج عمران به شهادت رسید.
وی در شهریور ۱۳۴۰ در تهران و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا مقطع متوسطه ادامه داد. دوران نوجوانی او با شکل گیری انقلاب اسلامی همزمان شد. او در حرکتهای مردمی، راهپیماییها و تسخیر پادگانها شرکت فعالانه داشت.
سال ۱۳۵۷ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و فعالانه در سپاه تلاش کرد و از مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب نیز غافل نبود. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلب شرکت در جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. گاهی اوقات مخفیانه و گاهی اوقات با همکاری دوستان خود به جنوب شهر تهران میرفت و به خانوادههای مستضعف کمک میکرد.
اطرافیان و دوستان، فرهاد را فردی خوش اخلاق، بزرگوار، متواضع، مهربان، باوقار و مقید به تکالیف دینی میدانستند. از نکاتی که پدر شهید آسمانی از پسرش نقل میکند، نمازهای اول وقت همیشگی او و نماز شب است.
این شهید، با اعتقاد به اینکه علم باید کنار تقوا باشد و انقلاب نیازمند متخصصان متعهد است، در سال ۱۳۶۴ وارد دانشگاه گیلان شد و در رشتهی مهندسی مکانیک مشغول به تحصیل شد. اما این امر، او را از انجام تکالیف دینی غافل نمیکرد.
شهید آسمانی در جبهه، مسئولیت معاونت واحد بهداری لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) را برعهده داشت. وی، در روز ۱۳ شهریورماه ۱۳۶۵ درعملیات حاج عمران در منطقهی شمال غرب و ارتفاعات حاج عمران به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
خاطراتی که در ادامه میآید متعلق به این شهید از همرزم او مسعود نوری است.
هر چیزی که به آدم بدهند، در جماعت میدهند
پیش از عملیات کربلای یک در پادگان دوکوهه، حسینیهی شهید همت بودیم و نماز مغرب و عشاء را خواندیم. بعد از نماز، من به سرعت بیرون رفتم.
پس از اینکه دعا تمام شد، شهید آسمانی آمد و از من پرسید چرا زود آمدی بیرون و من جواب دادم که ترسیدم کفشم را ببرند. شهید آسمانی گفت تو برای یک جفت کفش، دعای بعد از نماز و تعقیبات نماز را رها میکنی در حالی که چیزی که میدهند، علاوه بر نماز، در تعقیبات بعد از آن است.
تو خودت را از جمع جدا کردی در حالیکه هر چیزی که ملائک میدهند، در جماعت است. در دعای بعد از نماز، کسی که دعا میکند و دسته جمعی برای آن دعا آمین میگویند، شاید یک خیری نصیب انسان بشود.
نکند ما را فراموش کنی و از قافلهی شهیدان جابمانیم
شب پیش از تشییع شهید شریفی پور، نیمههای شب شهید آسمانی از من خواست که با او جایی بروم و آن مکان، قبرستان جلوی مسجد محل بود.
شهید آسمانی رفت در مسجد و وضو گرفت و سپس بالای سر قبر خالی شهید شریفی پور رفت و زیارت عاشورا خواند و بعد هم رفت داخل قبر شروع به گریه کردن و مناجات خواندن کرد.
شهید آسمانی در آن شب با قبر خالی میگفت:ای قبر تو میخواهی دوست من را در خودت بگیری.ای دوست من این خانهی تو است، اما نکند ما را فراموش کنی و از قافلهی شهیدان جابمانیم.
انتهای پیام/ ۱۱۸
منبع خبر