به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، از ابتدای دهه هفتاد، شعار طاغوتی «فرزند کمتر زندگی بهتر» از درون زایشگاه جلوی چشم ما بود تا خیابان و پارک و درمانگاه و مدرسه و تبلیغات و فیلمهای تلوزیونی و سینما؛ از زمان آغاز سیاستها تا به الان، نرخ باروری از ۶-۷ فرزند به زیر ۲ فرزند کاهش پیدا کرده!
پرده اول؛
مهمان برنامه دورهمی بازیگر مرد ۳۵ ساله در پاسخ به سؤال مهران مدیری که می پرسد: چرا ازدواج نمیکنی؟ اندکی مکث میکند و با پوزخندی میگوید: “فکر کن یکی بیاد و دیگه نره!”
تماشاگران جا خورده از این پاسخ عجیب، ناخودآگاه و طوطیوار برایش دست میزنند؛ پاسخ عجیب و نچسب این سلبریتی، نمادی از تربیت زخمی یک نسل است.
نسلی که خیلی چیزها را گم کرده یا اساسا دریافت نکرده است؛ نسلی در محاصره فردگرایی، خودمحوری و بیعلاقگی به پذیرش مسئولیت.
پرده دوم؛
طی سالهای اخیر بسیاری از روانشناسان و متخصصان علوم اجتماعی ایرانی، از چالشهای تربیتی سخن میگویند که کشور را درگیر چالشهای فردی و اجتماعی کرده است.
این سخن تلخ است اما باید گفت نتایج پژوهشهای متعددی نشان از آن دارد که افراد برای مسائل متعددی در سطوح اجتماعی، اقتصادی، ملی و فردی دارای حس مسئولیتپذیری قابل توجهی نیستند تا جایی که آموزش مسئولیتپذیری به یکی از خلاءهای اصلی تربیت فرزند در ایران تبدیل شده است.
ضعف مسئولیتپذیری آنجا خود را نشان میدهد که جوانان زیادی با برنامهریزیهایی که بیشتر به تخیل شبیه است ازدواج را تا فراهم شدن ایدهآلانه امکانات زندگی، تاخیر میاندازند.
آنجا که زوجهای بسیاری، بچهدار شدن را مخل آسایش میدانند در حالیکه ساعتهای سرسامآوری را بدون اجر و مزد صرف فضای مجازی میکنند یا از آن تباهتر برای حیوان خانگی بیش از یک نوزاد وقت میگذارند اما از اقدام به بچهدار شدن هراسانند!
آنجا که عدهای از جوانان بچهدار شدن را معامله معقولی نمیدانند چراکه بر اساس مفهوم فایده، تنها باید چیزی را انتخاب کرد که سودش بیشتر از ضررش باشد و پدر و مادر باید هزینههای مادی و معنوی زیاد و غیرقابل محاسبهای برای تولد و پرورش فرزند پرداخت کنند؛ در حالی که در مقابل فقط چیزی به نام شادی پدر و مادر بودن دریافت میکنند!
پرده سوم؛
در کشور ما اعمال سیاستهای تعدیل جمعیت از سال ۶۸ آغاز شد؛ در سال ۹۲ اصلاح شد و امسال با تصویب طرح تعالی خانواده به سمت افزایش فرزندآوری چرخش پیدا کرد.
از زمان آغاز سیاستها تا به الان، نرخ باروری از ۶-۷ فرزند به زیر ۲ فرزند کاهش پیدا کرده! این همه تغییر رفتار که در مدت زمان کمتر از تغییر یک نسل اتفاق افتاده، مسلما باید دلیلی بیش از اعمال سیاستهای تعدیل جمعیت داشته باشد و باید عوامل فرهنگی را دلیل مکمل و تمامکننده تغییر نگرش و رفتار ایرانیان دانست مخصوصا وقتی آمار کاهش فرزندآوری را در کنار کاهش ۴۰ درصدی ازدواج طی ۱۰ سال گذشته قرار دهیم.
درست است که سیاستهای جمعیتی موجب شد فرزند سوم و بیشتر موجودی اضافی معرفی شود اما بار فرهنگی القا شده همراه این سیاستها سمبه قویتری داشت!
از ابتدای دهه هفتاد، شعار طاغوتی «فرزند کمتر زندگی بهتر» از درون زایشگاه جلوی چشم ما بود تا خیابان و پارک و درمانگاه و مدرسه و تبلیغات و فیلمهای تلوزیونی و سینما.
پژواک این شعار و تبلیغات مشابه آن، ترویج رفاهزدگی و راحتطلبی در سبک زندگی و تربیت ایرانیان بود و نتیجهاش شد یک جامعه مصرفگرا و کالازده، نسلی به دنبال کسب سود آنی، فخرفروشی، رژه اشرافیگری، مسابقه منفعتطلبی و حرص یک شبه پولدار شدن…
این آفتها، کار و تلاش و قناعت را که از مولفههای فرهنگ ایرانی بود به شدت احاطه کرد؛ به مرور این سوغات تهاجم نرم به سبکهای تربیتی خانوادهها نفوذ کرد و انتقال برخی مولفهها را به نسل بعد تضعیف کرد و تاثیرش در بخش قابل توجهی از نسل بعدی به صورت خودمحوری، ضعف مسئولیتپذیری، فقدان ارزشمداری کار، ضعف مشارکت اجتماعی و ضعف تعلق ملی نمایان شد.
هر جا خانوادهها در مقابل نفوذ نرم فرهنگی ایستادگی کرده و گنج ارزشمند فرهنگ اصیل خود را حفظ کردند، شاهد رویش روحیههای امیدوار و باانگیزه، شجاع، مسئول، روشنفکر و روشنبین بودیم.
پرده چهارم؛
بررسی عوامل موثر بر تغییر نگرش خانوادههای ایرانی نسبت به فرزندآوری نشان میدهد طی ۲۰ سال اخیر سه عامل: تغییر در سبک زندگی، بالا بودن مولفه فردگرایی و پایین بودن مولفه مسئولیتپذیری بیشترین سهم تاثیرگذاری را داشته است.
نکته حائز اهمیت قرار گرفتن عامل مسائل مالی و رفاهی در سطوح پایینتر نرخ تاثیرگذاری است؛ با این حال میشنویم بسیاری از مردم، عدم وجود امنیت شغلی و معیشتی را عامل کاهش تمایل به فرزندآوری عنوان میکنند.
با توجه به شرایط اقتصادی جامعه و تورم کمسابقه و تعطیلی تعداد زیادی از مراکز تولید و نرخ بالای بیکاری این سخن تا حدی پذیرفتنی است اما اینجا با دو سؤال مواجه میشویم؛ چرا در دوران پس از انقلاب و جنگ که هم کشور با بحرانهای متعدد روبرو بود هم شرایط معیشتی و درآمد سرانه خانوادهها بسیار پایینتر از حالا بود، میل به فرزندآوری بیشتر بود؟ چرا در حال حاضر با همین بحران اقتصادی و اجتماعی، در مناطق حاشیهای و محروم که از بحران اقتصادی، آسیب بیشتری میبینند، میل به فرزندآوری بالاتر از مناطق مرفه است؟
وقتی توجیه قانعکنندهای برای این سؤالات وجود ندارد، پس ناچار باید بپذیریم تغییر رفتار خانوادهها در اقدام به ازدواج و سپس فرزندآوری عاملی تعیینکننده در کاهش نرخ باروری به زیر سطح جانشینی است و یکی از مولفههای موثر این اتفاق ضعف مسئولیتپذیری است.
پرده پنجم؛
مسئولیتپذیری اجتماعی موجب برقراری روابط مبتنی بر همدلی، توجه به حقوق دیگران و به طور کلی نظم اجتماعی میشود یعنی نقطه مقابل فردگرایی و خودمحوری؛ فردگرایی همان چیزیست که سبک زندگی دست خورده جدید به آن مبتلاست و آفات زیادی از جمله بیمیلی به ازدواج رسمی و فرزندآوری را در پی دارد.
آموزههای اسلامی به ما میگوید: «الا کلکم راعٍ و کلکم مسئول عن رعیته»، تمامی افراد جامعه اسلامی مسئولیت اجتماعی دارند و در رابطه با انسانها و مسلمانهای دیگر مورد سؤال قرار میگیرند.
در اسلام، مسئولیت اجتماعی تا حدی اهمیت دارد که میگوید: «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» یعنی اسلام انسانها را تا حدی نسبت به اجتماع و بشریت مسئول میخواهد که کسی را که به امور جامعه اهمیت نمیدهد از اسلام خارج میداند.
همزمانی ضعف مسئولیتپذیری در جامعه با آمارهای کاهش سطح دینداری اتفاقی نیست!
حتی در نظریات جامعهشناسی غربی با وجود احاطه سکولاریسم بر علوم انسانی غرب، ردپای رابطه مستقیم مسئولیتپذیری اجتماعی با دینداری و اخلاق به چشم میخورد.
امیل دورکیم میگوید داشتن التزام به هنجارهای دینی و مناسک مذهبی در بالا بردن مسئولیتپذیری اجتماعی تاثیر دارد؛ دورکیم معتقد است مسئولیتپذیری حاصل همبستگی اجتماعیست و برای رسیدن به همبستگی، هم ساختار جامعه باید بر اساس ارزشها و هنجارهای دینمدارانه باشد، هم کنترلهای درونی افراد را ملزم سازد.
پیوتر زتومکا از اجتماع اخلاقی سخن میگوید؛ این اجتماع روابط افراد با یکدیگر را به شکل «ما» تعریف میکند؛ در چنین جامعهای الزام به اعتماد، وفاداری و تشریک مساعی وجود دارد؛ تشریک مساعی یعنی توجه و مسئولیتپذیری نسبت به منافع دیگران حتی اگر با منافع شخصی ما در تعارض باشد.
پذیرش مسئولیت به گونهای که در راه ادای وظیفه حتی منافع شخصی خود را فدا کنیم، ظاهرا معقول به نظر نمیآید، مگر اینکه فرد پاداش معادل یا بالاتر از آن را دریافت کند؛ مکاتب مادی در توجیه تن دادن به امور اخلاقی در نهایت کم میآورند و پای استدلالشان میلنگد چون حتی نمیتوانند رضایت و آرامش درونی را به اندازه کافی پایدار و راضیکننده توصیف کنند.
تنها اعتقاد به پاداش معنوی و اخروی الهی است که میتواند پاسخگوی این معادله باشد؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردی که دخترش در سن ازدواج بود توصیه میکند که او را به ازدواج مرد با تقوا دربیاور زیرا حتی اگر او را دوست نداشته باشد، به او احترام میگذارد.
این همان رمز مسئولیتپذیریست که مدنظر ماست؛ تقوا کنترل درونی ضمانتکننده مسئولیتپذیری نسبت به خانواده و جامعه است که باعث میشود تنوعطلبیها و مقایسهها و کمحوصلگیها امنیت خانواده را به خطر نیاندازد و افراد از وظایف طبیعی و اجتماعی خود شانه خالی نکنند.
در ابتدا اشاره کردیم تعریف مفهوم فایده در ذهن عدهای از جوانان آنان را نسبت به تشکیل خانواده و گسترش آن بیانگیزه میکند زیرا فکر میکنند چیزی که در مقابل دریافت میکنند، راضی کننده نیست! آیا چیزی به جز بازگشت به تعالیم دینمدارانه میتواند این سبک زندگی ضد اجتماعی و ضد بشری را اصلاح کند؟
منبع خبر