روایتی از تلخ‌ترین دیالوگ مادر یک شهید گمنام +فیلم

روایتی از تلخ‌ترین دیالوگ مادر یک شهید گمنام +فیلم

به گزارش مشرق، یک کاربر فضای مجازی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: تلخ ترین دیالوگ دنیا: آقا گُمنام شصت و یک دارین؟ ۱۸ ساله اینو گذاشتم که شُماهام مثل من، تا دلتون میخواد گریه کنین …

گریه کنین بلکه این اشکا جمع بشن، دریا بشن، دریا موج بزنه بره اونور دنیا و بهروزشو واسش بیاره. واقعن گریه دار نیست؟ بخدا من که اشکم بند نیومده هنوز. کاش ماها رو واسه عروسی بهروز دعوت می‌کردن.

پی نوشت:

اولین بار تو صفحه شما دیدم و هنوز داغم تازه ست.

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

کاش معنی تک تک این بیت ها رو می‌فهمیدیم و می‌فهمیدن.
کاش…

دانلود منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید