روایتی از ۴۰ سال زندگی عاشقانه با جانبازی بصیر/ خواب شهادت همسرم را دیده بودم

همسر جانباز بصیر: پسرم اصرار داشت که چشم هایش را به پدرش بدهد


همسر جانباز بصیر: پسرم اصرار داشت که چشم هایش را به پدرش بدهد

«والیه ساریا» همسر جانباز 70درصد علیرضا مختاری در گفت و گو با خبرنگار نوید شاهد گفت: سال 1365 چندسالی از ازدواج ما گذشته بود، یک پسر 3 ساله و یک دختر 7 ماهه داشتیم. همسرم کارمند دادگستری بود. در همان سال به صورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد. اولین بار از پایگاه ابوذر به مناطق جنگی جنوب رفت و اسفند همان سال به همراه گردان مقداد در منطقه عملیاتی شلمچه حضور داشت و بر اثر ترکش دشمن از ناحیه دوچشم نابینا و به درجه جانبازی نائل شد.

وی درباره لحظه ای که خبر جانبازی همسرش را به او دادند، یادکرد: وقتی تماس گرفتند و گفتند که علیرضا از ناحیه دست و پا دچار جراحت شده است.  به سرعت خودم را به بیمارستان رساندم. همسرم را روی تخت دیدم احوالش را پرسیدم. گفتند که از ناحیه دوچشم آسیب دیده و نابینا شده است. باور نکردم و چند قدمی به عقب برگشتم. گفتم:«علیرضا نابینا نشده، شما به من گفتید که دست و پایش زخمی شده!» تا اینکه خودش اسمم را صدا زد و به سمتش رفتم.

همسر این جانباز بصیر ادامه داد: مدتی قبل خواب دیدم همسرم شهید شده. وقتی تماس گرفتند فکر کردم خوابم تعبیر شده و علی رضا به شهادت رسیده، مطمئن که شدم فقط مجروح شده، در دلم نوری از امید درخشید. پسرم زمانی که متوجه جانبازی پدرش شد، با اینکه سنی نداشت به من گفت: « مامان، می شود من را پیش دکتر بابا ببری تا به او بگویم چشم های من را در بیاورد و به بابا بدهد.»

خواب شهادت همسرم را دیدم

این همسر گرامی جانباز  در پایان توصیه ای هم به جوانان کرد:  این نسل تا قبل از اینکه سنشان خیلی بالاتر برود باید ازدواج کنند. من زمانی که همسرم جانباز شد 19 سال داشتم بود و دو فرزند کوچک داشتم. زندگی برایم سخت شد، اما تحمل کردم و امیدم را از دست ندادم.  امروزه جوان ها می گویند که زندگی سخت است درحالی که زندگی سخت را ندیده و تجربه نکردند. نزدیک به 40 سال است که کنار همسرم، عاشقانه زندگی می کنم و صاحب 3 فرزند پسر و یک دختر هستیم؛ با این حال یک بار هم از این وضعیت همسرم لب به شکایت باز نکردم.

انتهای پیام



منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید