به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از خراسان رضوی، سردار شهید «سید هاشم آراسته» فرمانده گردان تخریب لشکر ۵ نصر که اصل و نسبش به قبیله بنیهاشم میرسد هشتم بهمن ۱۳۴۱ در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود و سرانجام ۳۰ مهر ۱۳۶۵ در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرمطهّرش پس از انتقال به مشهد، در بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد.
دعاى شهید این بود که خداوندا، مرا از شهداى بیغسل و کفن قرار بده. همانطور هم شد و او را با همان لباس سبز سپاه با شالگردن سبز آغشته به خونش دفن شد.
یه منظور گرامیداشت یاد و نام این فرمانده شهید دفاع مقدس برگی از دستنوشتههایش که در دفترچه خاطرات خود مرقوم کرده را در ادامه میخوانید.
در عملیات چزابه شب ۲۲ بهمن را از بهترین شبهای خود میدانم. شبی نورانی با خمپاره ۶۰ بود. در خط با حاج رمضانعلی عامل و شهید آخوندی آشنا شدم. شب اولی که به خط وارد شدیم، آنجا برایمان ناآشنا بود. اطراف ما را عراقیها گرفته بودند. مسئول آنجا مرا مامور کرد که بر فراز تپهها بروم و در نوک آن سنگر بگیرم و نگهبانی دهم.
تیربار ژ ۳ را برداشتم و به بالای تپه رفتم در آنجا سنگری اختیار کردم و تا ساعت ۶ صبح نگهبانی میدادم. بعد از خواندن نماز صبح، مدت ۲۰ یا ۳۰ دقیقه خوابم برد. وقتی بیدار شدم، دیدم ۳۰۰ مترجلوتر ۱۳ یا ۱۴ عراقی در حال حرکت هستند. عدهای مهمات حمل میکنند و عدهای سنگر میسازند. تیربار را برداشتم و به سوی آنها تیراندازی کردم.
همه آنها خوابیدند و آتش دشمن بر روی سنگرم باریدن گرفت. با آرپیجی، خمپاره ۶۰، تکتیرانداز و تیر مستقیم حمله میکرد. ردیف اول کیسهها خالی شد و، چون نمیتوانستم سنگر را خالی کنم، در همانجا ماندم. آتش دشمن کمتر شده بود. در ۷۰ متری تپه، شخصی را دیدم که اسلحه به دست در حال سینهخیز هست و از طرف چپ و راست من، رزمندگان تیراندازی کردند که او فریاد زد: تیراندازی نکنید من ایرانی هستم.
او یک پایش قطع شده بود؛ و من، چون نمیتوانستم در سنگر بمانم، تصمیم گرفتم خود را به عقب به بچهها برسانم.
اسلحه را در سنگر گذاشتم و با خواندن آیتالکرسی و با توکل به خدا از سنگر خارج شدم و خودرا به نیروهای خودی رساندم که چند آرپیجی و تیر هم به طرفم زده شد.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست