۰۷:۲۷
–
۱۳۹۹/۵/۷
http://fna.ir/eyei7r
۰
روایت «فارس من»| تلخ و شیرینهای زندگی طلبگی؛ با طلای یکمیلیونی مگر میشود ازدواج کرد!
بعضیها فکر میکنند طلبهها وضع مالی خیلی خوبی دارند. واقعیت این نیست. خیلی از طلبهها بهجای منبر، تابستانها کارگری میکنند.
به گزارش خبرگزاری فارس؛ ما فکر میکنیم هر آدمی قصهای دارد و هرکس یک زندگی را در خود خلاصه کرده است. حالا که به لطف در میان گذاشتن مسائل و نگرانیها، ما را مَحرم خود میدانید، چرا به همین اکتفا کنیم؟ ما راوی قصهها و دردهای شما هستیم. در «فارسمن» شما سردبیر هستید و ما تنها میانجی شماییم برای شنیده شدن صدا و پیگیری مشکلاتتان. در این روایتها میکوشیم تصویر بیروتوش و دستاولی از جهان شخصی مردم را به اشتراک بگذاریم. هفتمین روایت فارس من درباره زندگی طلبهها است. روایتی از تلخ و شیرین زندگی طلبگی!
۱| متولد و ساکن تبریز هستم؛ پایینشهر تبریز، محله باغ معروف. فرزند پنجم خانواده. از راهنمایی میرفتم مسجد محله. خانواده اوایل مخالف بودند. دوستانم میگفتند تو حیف شدی. سال ۹۳ طلبه شدم. پایه یک را در آذرشهر خواندم. بعد میخواستم بیایم تبریز که نشد. اطراف قم شهرستانی هست به اسم آشتیان که من 5 سالی هست آنجا درس طلبگی میخوانم. میگویند اگر آدم با یک دلیل وارد کاری شود، با یک دلیل هم از آن کار خارج میشود، اما من با هزار دلیل تصمیم گرفتم طلبه شوم. عزمم بیشتر بود و هیچوقت به رها کردن آن فکر نکردم.
۲| لباس طلبگی لباس حساسی است. مردم از طلبهها انتظار دارند. بعضیها هم تصور میکنند نباید هیچ اشتباهی از ما سر بزند. یک اشتباه ما باعث میشود حیثیت این جایگاه لطمه ببیند. طلبهها خیلی باید مراقبت کنند. بعضیها مثلاً اگر ببینند یک طلبه یکبار نمازش را دیر خوانده است، کلاً نماز خواندن را کنار میگذارند. هرکس طلبگی را انتخاب میکند باید آماده زندگی در شرایط سخت باشد. مردم توقع دارند ساده و خالص زندگی کنیم.
۳| بعضی تبلیغات منفی دشمنان باعث سوتفاهم شده است. آنقدر که بعضیها فکر میکنند یاد گرفتن علوم دینی لزومی ندارد در حوزه باشد. پدرم با حوزه رفتن من مخالف بود، میگفت این کار آیندهای ندارد، اما دیدی هم نداشت. حوزه به من استقلال میداد. فرصت فکر کردن و مطالعه و عمیق شدن. بعضی از جوانترها هم با انگیزههای بیربط یا توقعات عجیب وارد حوزه میشوند اما بعد مدتی دچار سرخوردگی میشوند. عموماً اما بچههایی که با سن بالاتری وارد این جرگه میشوند، انتخاب معقولتر و پایدارتری دارند و طلبگی را ادامه میدهند.
۴| آدمها از ما که درس دین خواندهایم توقع دارند. ما را میانجی بین خودشان و خدا و پیغمبر میدادند. باید هر کمکی میتوانیم به آنها بکنیم. یکبار یکی از دوستانم میگفت گناهی کردهام، کمکم کن. من هم هرچه میدانستم بهش گفتم. درباره توبه و رحمت خدا و اهمیت بازگشت به مسیر درست. من طلبه شدهام برای همین چیزها. طلبه کارش این است که تلاش کند خودش آدم شود و دست بقیه را هم بگیرد.
۵| زندگی در حجره تجربه منحصربهفردی است. تجربه زندگی جمعی در حجره آدمها را بهم پیوند و رشد میدهد. دستگیری و کمک کردن به یکدیگر، سنت رایجیست که در طلاب نهادینه میشود اما باید شرایط سنی را هم در نظر گرفت. یکی که سنش پایین است باید با کسی همحجره شود که از جهت سن و سال و روحیه بهم بخورند. جمعیت طلبهها اوایل که ما بودیم خیلی بیشتر بود. این چند سال اخیر کمی کاهش یافته است. زمان ما خیلی سخت میگرفتند. چند بار مصاحبه و گزینش میشدیم.
۶| غذایی که به طلبهها میدهند مناسب نیست. غذاها کیفیت خوبی ندارد. مثل غذای سلف دانشجویان! طلبههای پایه پنج و شش اغلب درد معده میگیرند. گوجه و بادمجان و خورش ساده و برنج پاکستانی. اما در حوزه بین آدمها فرق نمیگذارند. اینطور نیست که غذای کسی از دیگری بهتر یا متفاوتتر باشد. همه با هم همین غذا را میخوردیم؛ از مدیر و استاد بگیرید تا طلبه و مستخدم.
۷| من مجرد هستم. اگر شرایطش باشد دوست دارم متأهل باشم. طلبهای که پایه پنج و شش است اگر متأهل شود در بهترین حالت حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان شهریه میگیرد. من الان پایه هشت هستم. با ازدواج ۸۰۰ میگیرم. دروغ چرا؟ جرأت ازدواج کردن ندارم. بعضی بچهها زودتر ازدواج میکنند. اغلب آنهایی که شرایط مالی بهتری دارند. در چند سال اخیر، میبینم که طلبهها دیر ازدواج میکنند. من وقتی پایه یک بودم طلبهها همان اول ازدواج میکردند. در ۱۸ سالگی حتی. نصف طلبهها آن موقع متأهل بودند. حتی با پایههای پایینتر. البته که خدا روزیرسان است. اما پول یک حلقه ازدواج میشود ۱۰ میلیون! سنت طلبگی «ازدواج آسان» است. ما میرویم دنبال خانوادههایی که سخت نمیگیرند یا خانوادههایی که بنابهسنتهای دینی از طلاب حمایت میکنند. خدا بخواهد به زودی ازدواج میکنم.
۸| طلبهها روحیات متفاوتی دارند. بعضیها شاد هستند؛ اهل ورزش و کوه و فوتبال. بعضیها بیشتر در خودشان هستند. وقتی یک نفر طلبه میشود با انگیزهای میآید. مردم فکر میکنند طلبهها وضع مالی خیلی خوبی دارند. در واقعیت اینطور نیست. خیلی از طلبهها به جای اینکه بروند منبر، تابستانها میروند کارگری میکنند. طلبههای متأهل هم وضعیت معیشتی خوبی ندارند. به خصوص آنها که درس میخوانند و جز شهریه طلبگی درآمدی ندارند. چند سال قبل کمی شهریهها را زیاد کردند. حدود ۲۰۰ هزار تومان. هر سال تورم داریم ولی شهریهها را هر چند سال یکبار زیاد میکنند. الان یک طلبه خانه نداشته باشد باید ماهی ۳۰۰ تومان اجاره دهد. برای زندگی خودش چیزی نمیماند. باور کنید با این هزینهها نمیشود ساده هم زندگی کرد!
۹| اغلب طلبهها پایین شهری هستند. و شرایط مالی خوبی ندارد. آنها که خودشان زمین دارند تابستانها میروند سر زمین و کار کشاورزی میکنند. غالب طلبهها این شرایط را ندارند. زمانی بود که طرف میرفت با شهریه تشکیل زندگی میداد و بدون مشکل زندگی میکرد، اما الان اگر علاوهبر شهریه حقوق هم داشته باشد، باز نمیتواند ازدواج کند یا اینکه شرایط خیلی سختی خواهد داشت.
کمپین «حمایت از معیشت طلاب» تیرماه امسال در «فارس من» بهثبت رسید؛ خبرگزاری فارس پیگیر مطالبات شماست.
روایت از فردین آریش
انتهای پیام/ ع
روایت فارس من
طلبگی
معیشت طلاب
فارس من
روایت
فردین آریش
حوزه علمیه
اخبار مرتبط