به گزارش مشرق، ۱۷ شهریور ملقب به جمعه سیاه میدان ژاله، از سری اتفاقهای خونین در راستای پیروزی انقلاب است. این واقعه همزمان با نخستوزیری شریفامامی و بیان فضای باز سیاسی و آشتی ملی اتفاق افتاد. طبق روایات فردی به نام یحیی نوری -که فراخواندهنده این تظاهرات بود- شاید در ذهن معترضان در صحنه چنین سرنوشتی برای ۱۷ شهریور تصور نمیشد که این تظاهرات آرام، به کشتهشدن تعدادی از مردم، اعتصاب در پالایشگاه تهران و ورود روحانیت انقلابی ازجمله امام خمینی به این مسئله شود؛
حتی در زمان سرکوب نیز چهار سرباز از دستور تمکین نکردند و در یک مورد با تیراندازی به سمت فرمانده گارد و خودکشیکردن فردی که تیراندازی کرد، جنجال زیادی در میان نظامیها رخ داد که در نهایت با پیروزی انقلاب شش افسر مؤثر در این سرکوب، در تاریخ ۲۸ فروردین ۵۸ تیرباران شدند. پیشزمینهای که برای وقوع این حادثه تعریف میشود، نماز عید فطر در سیزدهم شهریور ۱۳۵۷ به امامت آیتالله مفتح است که پس از پایان نماز، شعارهایی از سوی نمازگزاران سر داده شد و در پایان آن روز تاریخ تظاهرات بعدی ۱۶ شهریور اعلام شد که در آن روز نیز تظاهراتی از میدان انقلاب تا میدان آزادی انجام و قطعنامهای درباره زندانیان سیاسی صادر شد.
در روز ۱۷ شهریور نیز انتخاب میدان ژاله صرفا محلی برای آغاز تجمع و حرکت به سمت مسجد خیر بود که در همان نقطه با تیراندازی سربازان متوقف شد؛ دقیقا در زمانی که از ساعت شش صبح آن روز در تمامی کشور با دستور ارتشبد اویسی، حکومتنظامی اعلام شده بود. طبق اعلامیه ساواک، «تشکیل هرگونه اجتماعی از دو نفر به بالا ممنوع است و به مأمورین انتظامی دستور اکید داده شده است که با متخلفین بهشدت برخورد کنند».
سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عید فطر به دیدار شاه رفت و با اشاره به راهپیماییهای مردم و ابراز نگرانی از تبعات سوئی که میتوانست برای ارکان حاکمیت به بار آورد و با استناد به نظر کارشناسان ساواک و اداره دوم ارتش، دستور شاه را برای برقراری حکومتنظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد و دولت شریفامامی سرانجام در شامگاه روز ۱۶ شهریور ۱۳۵۷، در تهران و ۱۱ شهر دیگر اعلام حکومتنظامی کرد.
آیتالله نوری بهعنوان مسئول برگزاری این تظاهرات، در خاطرات خود از این روز میگوید: «حدود ساعت هفتونیم صبح بود که به من خبر دادند که میدان شهدا مملو از جمعیت است و مأمورین از حرکت آنها جلوگیری میکنند، سمت سهراه ژاله هم راهبندان شده است و خلاصه جمعیت از آن وسط محاصره شدهاند. حدود ساعت هشت، تنیچند از افراد آشنا، مانند مرحوم مستقیمی و حاجآقا بهاری، نزد ما آمدند و با نگرانی گفتند چه باید کرد؟
در این لحظه من توجهم به نیروهای انتظامی خودی جلب شد که پیشتر صحبت آنها را مطرح کردم و گفتم که برایشان بازوبند مخصوص تهیه دیده بودیم. البته در آن روز به لحاظ شرایط خاصی که پیش آمده بود، آنها بازوبندها را در جیبهای خود مخفی کرده بودند. درخصوص عدد افرادی که در آن روز بهیادماندنی به لقاالله شتافتند، نقلقولها مختلف است؛ دستگاه جبار که خود دستش تا مرفق به خون مردم آلوده بود، مدعی بود که تنها صد الی ۱۹۰ نفر کشته شدهاند، اما در میان مردم گاه سخن از چهار هزار شهید در میان بود.
آنچه مسلم است، این است که ما در آن زمان به وضعیت حدود دوهزارو ۷۰ نفر از خانوادههای شهدا رسیدگی کردیم که با قاطعیت عرض میکنم که حداقل ۵۰۰ نفر از شهدای عزیز این حادثه، از شاگردان من بودند که بهعنوان دانشجو یا غیر آن در جلسات ما حضور مییافتند».
صحت و حقیقت تعداد کشتهشدگان در خاطراتهای مختلف نیز کاملا قابل استناد نیست؛ زیرا در همان روز بر طبق اسناد ساواک، حکومت شاه نیز آمار دقیقی از کشتهشدگان نداشته است و روایت شاهدان عینی نیز کاملا با یکدیگر متفاوت است. نخستین واکنش رسمی حکومت نسبت به تعداد کشتگان از سوی فرماندار نظامی بود که در اطلاعیه شماره چهار خود ضمن متهمکردن مردم، اعلام کرد در واقعه ۱۷ شهریور، ۵۸ نفر کشته و ۲۰۵ نفر مجروح شدهاند.
دو روز بعد دادگستری اعلام کرد تعداد کشتهشدگان به ۹۵ نفر رسید؛ گرچه تعداد شهدای آن روز رسما اعلام نشد. در روز واقعه بر سر تعداد دقیق کشتهشدگان اختلاف زیادی وجود داشت؛ بهطوریکه آیتالله بهشتی نیز پس از پیروزی انقلاب آمار هزاران کشته را دروغی از سوی برخی از اطرافیان اعلام کرد. فردای آن روز، مراجع شیعه با صدور بیانیهای این اقدام را محکوم کردند و مردم در شهرهای مختلف دست به اعتصابات گسترده زدند. مشاور امنیت ملی آمریکا، برژینسکی، درباره اهمیت این رویداد گفت: «رویداد میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکشهای گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد.
این رویداد، پایان شورشهای پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود». در میان هنرمندان نیز این روز اهمیت خاصی یافت و تأثیرگذاری آن در استعفای برخی هنرمندان از رادیو و اجرای ترانه جمعه از سوی فرهاد مهراد انکارنشدنی است. با ذکر این مقدمه، برای بررسی بیشتر ابعاد آنچه در ۱۷ شهریور سال ۵۷ گذشت، ساعتی را با محمد غرضی، از اعضای هیئت مؤسس سپاه، به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
بهعنوان یک شخصیت مطلع در آن زمان بگویید در ۱۷ شهریور چه اتفاقی رخ داد؟
من تاریخوار این مطلب را بگویم که بنده ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، جریان انقلاب و… را دیدهام و در میان گروههای مبارز علیه سیستم پهلوی مانند یک سرباز عمل کردهام. میتوانم بگویم حکومتی که توانایی رضایت جامعه را ندارد و دائم دنبال کسب رضایت صاحبان امتیاز باشد، در مقاطعی دچار گرفتاریهایی میشود که در گذشته خودش عامل بوده است. ۱۷ شهریور از آن مقاطعی است که ملت تشخیص داد در سال ۵۷ میشود به حاکمیت گفت هرچه شما تصمیم میگیرید، درست نیست؛ زیرا حکومت توانسته بود کودتا کند و دولتهای امتیازطلب را بر سر کار بیاورد و در همه این زمینهها با کشتن تعداد زیادی مبارز، وجود خودش را تثبیت کند.
مردم در ۱۷ شهریور موقعیت «نه»گفتن به حاکمیت را پیدا کردند و محکم در مقابل حکومتنظامی ایستادگی کردند. من عین این جریان را در سال ۴۲ دیدهام؛ آنموقع در تهران که علیه حکومت شعار میدادند و مستقیم با نیروی ارتش درگیر شده بودند، دیده بودم که چگونه مردم تانک را از دست سربازان میگیرند. در ۱۷ شهریور و پس از آن نیز همین حالت به وجود آمد و مردم توفیق پیدا کردند اندوختههای ظلم و ستم را پاسخ دهند.
مردم در آن روز برای تقابل نظامی به خیابان رفته بودند یا یک تظاهرات آرام؟
من در ۱۷ شهریور تهران نبودم و در خارج از کشور خدمت امام بودم، اما هر انگیزهای که در دولت بود، با هر انگیزهای که در مردم بود تقابل داشت. تصور کنید مردم با اعتراض آمده بودند، دولت چون نمیتوانست جلوی اعتراضها را بگیرد، با تانک به تقابل برخاست، اما مردم تغییر حکومت را میخواستند.
در تعداد کشتهها اختلافنظرهایی جدی وجود دارد؛ نظر شما چیست؟
تعداد کشتهها به اندازهای بود که توانست جریان اجتماعی را علیه حکومت شاه راه بیندازد. بنده تعداد دقیق را نمیدانم، اما اعداد مختلفی بیان میشود. در واقع اینقدر این اتفاق عظمت داشت که بتواند حکومت شاه را نزد خارجیها تنزل دهد.
اتفاقهای دیگری از جنس ۱۷ شهریور هم وجود داشته است، مانند آذر ۵۷؛ با این وصف چرا ۱۷ شهریور اینقدر مطرح و جاودان شد؟
چون اولین شکست سیاسی برای حکومت پهلوی در دهه ۵۰ بود. جریان ۱۷ شهریور آغاز رشادت مردم پس از سال ۳۲ بود؛ به همین دلیل نامور شد.
تفاوت این اتفاق با ۱۵خرداد چه بود؟
در ۱۵خرداد جریان اجتماعی به این حد وسیع نشده بود. در آن زمان عکسالعمل ۲۸ مرداد را در مجموعه جریان مذهبی مواجه بودیم و به همین خاطر نیز در بازار رخ داد؛ من خاطرم هست در میدان امامخمینی به راه افتادیم و به سمت خیابان دانشگاه و نهایت به بازار رفتیم. جلوی دانشگاه تهران وقتی مرحوم عراقی سخنرانی کرد، عکسالعمل دانشگاه سرد بود؛ یعنی هنوز دانشگاه به نتیجه نرسیده بود که باید یک مبارزه ممتد را ادامه داد. آنموقع نهضت آزادی اعلامیه داد با اصلاحات ارضی مشکلی ندارد و جبهه ملی سکوت کرد و مجموعه جریانهای اجتماعی پشت ۱۵ خرداد نبودند و همینطور رادیو مسکو نیز این اتفاق را یک جریان ارتجاعی دانست.
بنابراین بخش مذهبی جامعه در ۱۵ خرداد وارد میدان شد، ولی بخش روشنفکری وارد نشد؛ بااینحال اینقدر این جریان قوی بود که فردوست گفت شاه تصمیم داشت اگر تظاهرات از میدان توپخانه به سمت شمال رفت، فرار کند؛ یعنی اینقدر قوی بود که شاه احساس خطر میکرد، ولی به لحاظ سیاسی هنوز جبهه ملی و نهضت آزادی و بقیه قانون اساسی مشروطه را قبول داشتند و از آن روز به بعد بود که بدنههای اجتماعی عکسالعمل نشان دادند که نهایت به ۱۷ شهریور منتهی شد.
روایتی مطرح است که در آن سالها قطبزاده با مراجعه به کانونهای حقوقبشری در اروپا، آمار غلط و اغراقآمیزی از کشتههای تظاهراتها بیان میکرد؛ این روایت تا چه حد صحیح است؟
البته پشت سر مرده نمیشود صحبت کرد، اما کار انقلابی وقتی به کار سیاسی تبدیل میشود، مقداری نادرستی در آن دخیل میشود. من کسی را محکوم نمیکنم، اما اینکه آن کار به صورت بسیار فعال در شکست سیاسی شاه مؤثر بود، نتیجه این مدل کارها بود. قطبزاده اطلاعات نادرستی درباره آنچه در روز ۱۷ شهریور گذشت، در اختیار نهادهای حقوقبشری در اروپا قرار داد. فقط قطبزاده نیز در این کار نبود، دیگران هم از خیلی قبل از او حدودا از سال ۴۹، با شروع حرکتهای چریکی مجموعه عوامل فعال ایران در خارج از کشور برای حقوق بشر اطلاعات میرسانند و بسیار نیز مؤثر بودند.
منبع: روزنامه شرق