متن زیر از کتاب «در کمین گل سرخ»، روایتی از زندگی شهید صیاد شیرازی نوشته محسن مؤمنی است، که در آن اشارهای نیز به عملیات مرصاد شده است.
«سه روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی (ره)، عراق بر حملاتش به ایران افزود و در یک حمله گسترده به سوی خرمشهر هجوم برد اما با اشاره امام خمینی (ره) دوباره نیروهای مردمی به جبههها آمدند و در یک جنگ تن به تن دشمن را تا مرزهای بینالمللی عقب راندند اما غافل از آنکه کاروانی از سمت غرب کشور در سودای حکومت بر مردم ایران پیش میآمد.
آن روز تیمسار صیاد در جنوب بود که خبر حمله سنگین دشمن از سمت غرب را شنید. او آن روز از طرف شورای عالی دفاع به مأموریت آمده بود تا فعل و انفعالات اخیر جبهههای جنوب را از نزدیک بررسی کند. چون حمله عراق به جنوب بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران باعث شده بود که تمام نیروهای مؤثر به آنجا کشیده شوند و جبهههای غرب خالی بمانند.
در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، زمان را برای حمله به ایران مناسب دیدند و در کمتر از ۲۴ ساعت موفق شدند کاروانی با حدود ۱۵ هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازان خود گفته بود که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اقتدارش را از دست داده؛ بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم، از همه جای ایران مردم به نفع ما وارد میدان میشوند.
رجوی چنان در عالم تخیل خود کار ایران را تمام شده میپنداشت که نخواست وقت را به پاسخگویی به اشکالات یارانش از دست دهد و سرمست از پیروزی که خیال میکرد، به آنان گفت: «جمعبندی نهایی در میدان آزادی.»
کاروان منافقین عصر روز سوم مرداد به راه افتاد، از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شد و به کمک ارتش عراق موفق شد که خط اول را بشکند و با حمایت نیروهای هوایی صدام پیش بیاید. آنها از سر پل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کِرِند را هم تصرف کنند. مسعود رجوی هم با خودروی ضدگلوله همراه آنان میآمد.
بر خلاف تصور مجاهدین خلق، مردم اسلامآباد با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانهشان دفاع کردند. هرچند شهر سقوط کرد اما مجاهدان خلق چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایات هشت سالهاش انجام نداده بود. مردم اسلامآباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند.
سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژیهای التقاطی چنان به انحراف افتاد که درتاریخیترین لحظات ایران بر سر سفره صدام نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. اینچنین بود که مردم ایران آنها را «منافق» نامیدند.
آن شب در حالیکه آنان در بیمارستان امام خمینی (ره) اسلامآباد مجروحان را قتل عام میکردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید میداد که فردا به سوی آنان میآید. خبر سقوط اسلامآباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنها هنوز گمان میکردند که با ارتش عراق طرف هستند؛ لذا آغاز این حمله با دانستههای آنان از توانایی ارتش عراق نمیخواند. همان شب تیمسار صیاد (مرد روزهای سرنوشتساز) عازم منطقه شد.
بخش زیر سخنان شهید صیاد است
«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشان و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابجایی بودند، پر شده و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست بیاوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است.»
انتهای پیام/ 118
منبع خبر