به گزارش خبرنگار نوید شاهد، هفتم بهمن 1365، منطقه عملیاتی شلمچه در گرماگرم عملیات کربلای پنج، کربلای شهیدی از تبار عاشوراییان تاریخ و اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا (ع) شد و وعده دیدار و میعاد وصال دلدار و سماعی سرخ و احرامی خونین و قدقامتی به شهود تشرف عشق… در همان اولین سالهای کودکی، پزشکان از او قطع امید کردند که زنده بماند. اما تقدیرش آن بود که بماند و «سردار تنگه احد» لقبش شود. بماند و بزرگی چون «حاج قاسم» این اسطوره جاوید شهادت را از دستن دشمن در هنگام محاصره نجات دهد. بماند و معجزه دوران، روح خدا بر پیشانی سرباز وفادار و فداکارش بوسه بزند و بزرگترین پاداش را به او بدهد و او تنها کسی باشد که به گفته شهید صیاد شیرازی، امام او را در آغوش گرفته است. سردار شهید «مرتضی جاویدی»؛ فرمانده گردان«والفجر» تیپ «المهدی(عج)» شیراز، در تمامی عملیاتهای دفاع مقدس، از اولین عملیات بزرگ و شکست حصر آبادان تا طریق القدس و فتح بستان و فتح المبین و فتح خرمشهر، تا بدر و خیبر و تا لحظه شهادت، حضور داشت و دلیریها و حماسه سازیهای او چنان است که شرحش از وصف و بیان، بیرون است. او را باید در همان جمله تاریخیاش در پاسخ فرماندهان ارشد و عالی ارتش و سپاه در جنگ، مبنی بر عقب نشینی از خط، شناخت: «نمیگذارم اُحُدی دیگر تکرار شود» شهیدی که در وصیتنامه پرشور و پر از عشق به شهادتش نوشت: «نمیدانم چه کردهام که شهید نمیشوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را، وقتی با هم صحبت میکردیم ، میگفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد…» و خدا خواست که زندگی جاوید او شهادت باشد و: «زندهی جاوید، کیست؟ کشتهی شمشیر دوست…»
از زنده ماندنش، قطع امید کرده بودند اما…
۲۲ اسفند ۱۳۳۷ در روستای «جلیان» از توابع بخش «نوبندگان» شهرستان «فسا» در استان فارس بهدنیا آمد. از مادرش نقل شده است که: «مرتضی پسر ضعيفی بود، ياد ندارم سالی بگذرد و بيماری به سراغش نيامده باشد. پنج، شش سالش كه بود، بيماریاش آن قدر شديد شد كه دكترها از او قطع اميد كردند. از درد آنقدر گريه کرده بود که نفسش بالا نمی آمد. عاقبت با دعای توسل، گريهاش قطع شد و کمکم رنگ و رويش سرجایش آمد. بعد از آن هم کمتر مريض میشد. خيلی به توسل به اهل بيت (ع) اعتقاد داشت، پارچه سبزی را به اين نشانه به بازويش بسته بود که تا زمان شهادت به بازويش بود.» مرتضی در کنار تحصیل به کارهایی مثل دامپروری و کشاورزی نیز مشغول بود و بالاخره در سال ١٣۵۶ دیپلم تجربی گرفت.
فراری از خدمت سربازی، زندانی زیر شکنجه ساواک
انقلاب و پیروزی آن، فرصتی بود تا جوهره وجود مردانی چون مرتضی را در بلندایی از یک تکامل معنوی به ظهور و درخشش آورد. او در جریان انقلاب، فعالانه حضور داشت و با این دریای مردم همراه شد. مرتضی پس از اخذ مدرک دیپلم تجربی عازم خدمت نظاموظیفه شد، اما پس از مدت کوتاهی به دستور امام خمینی(ره) محل خدمت خود را ترک کرد. او در زمان اوج مبارزات مردم علیه ظلم حکومت پهلوی بارها توسط ساواک دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
پس از پیروزی، همچون بسیاری از فرزندان انقلاب، برای پاسداری از این معجزه الهی، با تشکیل سپاه، پایگاه و پشتوانهای برای این هدف مقدس یافت و به آن پیوست. و از اینجا بود که فصل مهم زندگی او رقم خورد. با سپاه به کردستان رفت و سپس با آغاز جنگ به جبهه و… و این تولد دوباره اوست!
از تک تیراندازی تا فرماندهی گردان کلیدی و خط شکن «فجر»
مرتضی با شروع غائله و آشوب گروهکهای تروریستی تجزیه طلب ضد انقلاب در کردستان، راهی شد و در پیکار برای حفظ این پاره از پیکر میهن از چنگ شرارت و شیطنت این مزدوران بیگانه و دشمنان خانگی، رشادت بسیار از خود نشان داد. اما آغاز جنگ تحمیلی با تهاجم دشمن متجاوز بعثی به حریم سرزمینمان، نقطه عطف حیات او بود. بمحض شروع جنگ به جبهه خوزستان رفت و فرمانده گردان 941 شد. مرتضی، اعزامی تیپ «المهدی(عج)» سپاه استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ، گردان «فجر» به فرماندهی مرتضی جاویدی بود. به جرئت میتوان گفت هر جایی که سپاه به مشکل برمیخورد، از گردان فجر کمک میگرفت. عملیاتی نبود که این گردان در آن نقش نداشته باشد. مرتضی ابتدا به عنوان تکتیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد. از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت. گردان فجر تقریباً در تمام عملیاتها، از جمله والفجر ۱، ۲، ۴، ۸، خیبر، بدر، کربلای ۴ و ۵ و ۸ و ۱۰، بیت المقدس ۷، والفجر ۱۰ و… مشارکت فعال و تعیینکننده داشت. همین باعث شد تا بارها نام این گردان و شخص مرتضی از رادیو عراق شنیده شود. نیروهایش در گردان فجر، خوننامهای امضا کرده بودند که تا جان در بدن دارند استقامت کنند. افرادی که به عضویت این گردان درمیآمدند افرادی بودند که باید گزینش میشدند.
دشمن برای سرش جایزه گذاشته بود!
نام این شهید با کلمه «اشلو» عجین شده و اشلو معروف ترین لقب مرتضی جاویدی است و دلیل گذاشتن این لقب برای او نیز به دلیل این است که او به زبان عربی مسلط بود و مرتب و با شهامت با لباس عراقیها به سنگر آنها و پیش خودشان می رفت و با آنان همغذا میشد و در رفت و آمدها هم خیلی گرم برخورد میکرد و مرتب میگفت: «اشلونک؟» به معنای حالت چطوره؟ زیرا او به سنگرهای عراقیها میرفت و با آنها صحبت میکرد بی آنکه ذرهای به او شک کنند.
بعدها عراقیها پی بردند که او ایرانی است و برای جاسوسی به سنگر آنها آمده و به همین دلیل برای سر مرتضی جاویدی جایزه گذاشتند.
روزی که مرتضی، «حاج قاسم سلیمانی» را از دست دشمن نجات داد
نجات سردار حاج قاسم سلیمانی بخشی دیگر از حماسه زندگی اشلو است و در عملیات کربلای 5، هنگامی که سردار بزرگمان شهید بزرگوار «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در محاصرهٔ دشمن گیر میافتد، بنا به تصمیم سردار محمد جعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی، مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر المهدی، به کمک وی میشتابد و سردار قاسم سلیمانی را نجات میدهد. اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ مرتضی جاویدی به شهادت میرسد. سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش سخن گفت و تجلیل کرد. مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناختهشده بود.
گفت: میمانم و نمیگذارم تنگه احد دیگر تکرار شود!
گردان فجر در عملیات والفجر ۲ به عنوان خطشکن وارد عمل شد. این گردان توانست در عقبه نیروهای عراقی وارد میدان شود و پشت عراقیها را ببندد تا نیروهای ایرانی به وسط میدان بزنند، اما نیروهای ایرانی در مرحله اول موفق نشدند و گردان فجر پنج روز و چهار شب با ۲۰۰ نیرو در محاصره شدید دشمن قرار گرفت. تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. ساعتی از روز پنجم گذشته بود که فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، محسن رضایی و جمعی دیگر از فرماندهان عملیاتی از مرتضی جاویدی میخواهند عقبنشینی کند، اما مرتضی در پاسخشان میگوید: «همینجا میمانم و نمیگذارم تنگه اُحُد دیگر تکرار شود. من فقط از امام خمینی دستور میگیرم.» او ایستادگی میکند و نیروهایش به شهادت میرسند. از جمع ۲۰۰ یار مرتضی تنها ۱۸ نفر باقی میمانند. خود مرتضی هم مجروح میشود، اما سر حرفش میماند و منطقه را رها نمیکند. تا اینکه نیروهایمان بار دیگر وارد میدان میشوند و خودشان را به مرتضی میرسانند. مقاومت بینظیر مرتضی و یارانش باعث پیروزی عملیات میشود.
«سردار تنگه احد»، تنها رزمندهای است که امام (ره) در آغوشش گرفت و پیشانیاش را بوسید!
محسن رضایی، سرلشکر شهید صیاد شیرازی و تعدادی دیگر از فرماندهان بعد از این پیروزی و به رسم تقدیر از مرتضی و نیروهایش او را همراه ۱۸ نفر از بچههای گردان فجر خدمت امام میبرند. محسن رضایی ماجرای استقامت مرتضی و نیروهایش را محضر امام شرح میدهد. امام پیشانی مرتضی را میبوسند و مرتضی دست بر گردن امام انداخته و پیشانیشان را میبوسد. صحبتهایی هم بین ایشان و امام رد و بدل میشود. شهید صیاد شیرازی گفته: «در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام میرسیدم، فقط یک بار دیدم که امام، رزمندهای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی» به گفته برادر شهید: «در آن دیدار بعد از درآغوش گرفتن و بوسه امام بر پیشانی مرتضی، ایشان دست مبارکشان را بر روی دست مرتضی که در گچ بود کشیدند، برادرم بعد از بیرون آمدن از جماران، همانجا گچ دستش را با تیربرق شکست و گفت امام بر روی دستم دست کشیده و دستم خوب شده و دیگر نیازی به این نیست.»
سلام نظامی «صیاد دلها» بر مزار «سردار تنگه احد»
مرتضی جاویدی، سرانجام پس از مبارزات خستگی ناپذیر در هفتم بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در مقام فرماندهی گردان فجر به آرزوی همیشگی خود رسید. شهیدی که در وصیتش نوشته بود: «نمی دانم چه کرده ام که شهید نمی شوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را ، وقتی با هم صحبت می کردیم ، می گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های شهدا نگاه کرد…» پیکر مطهر شهید، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهید بزرگوار امیر سپهبد «صیاد شیرازی» در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را میگیرد تا میرسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان شهید صیاد میگویند از فاصلهی ۵۰ متری مزار، از ماشین پیاده میشود، لباسش را مرتب میکند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار میرود و آنجا دست به گوشهی کلاه نظامی میچسباند و برای شهید فاتحه میخواند.
منبع خبر