شهیدی که تا پایان عمر قرآن و شهادت را رها نکرد

شهیدی که تا پایان عمر قرآن و شهادت را رها نکرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی طی دیدار‌های هفتگی خود با شهدای قرآنی اینبار به دیدار خانواده شهید علیرضا گرجی رفتند.

استاد رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران، استاد محمود لطفی نیا از اساتید قرآنی، مصطفی فریدونی از حافظان قرآن، محمد تهرانی از پیشکسوتان قران، حمید مجیدی مهر رئیس مرکز امور قرآنی اوقاف، میکائیل باقری از اداره قران و عترت وزارت آموزش پرورش، محمد مهدی بحرالعلوم از اساتید بین المللی قرآن و مرتضی خدمتکار از مدیران قرآنی در این جلسه حضور داشتند.

استاد محمد تهرانی با بیان ویژگی‌هایی از شهید گفت: علیرضا جوان مودب و خوبی بود. در همان نوجوانی در محله تیم فوتبالی تشکیل دادیم که از آن تیم ۵ نفر شهید شدند که یکی از این شهدا علیرضا گرجی بود. جوان متین و بزرگواری که قد بلندی داشت و چندباری باهم کوه رفتیم. یکبار گفتم تو با این قد و هیکلی که داری باید بروی والیبال، گفت همین ورزش را هم برای سلامتم انجام می‌دهم. باهم قرآن می‌خواندیم و دوران شاه، سر صبح در سوز و سرما وقتی هیچ کس در خیابان نبود به جلسات استاد مولایی و استاد اربابی می‌رفتیم.

وی ادامه داد: اوایل سال ۵۸ قبل از مجروحیتم در جبهه با حاج حسین سبزعلی استاد قرآنی تیمی به نام اسلام درست کردیم که علیرضا هم در آن حضور داشت. بچه‌ها بازی خوبی داشتند و معمولا در فوتبال همه را می‌بردیم.
استاد گرجی در ادامه این دیدار افزود: ما اوایل انقلاب در جلسات قرآن باهم آشنا شدیم. شهید صدای خوبی داشت و برای ما سعادتی بود که در کنار ایشان باشیم.

برادر شهید در صحبت‌هایی گفت: علیرضا جوانی بود که خیلی‌ها دوستش داشتند. بسیار اهل ورزش بود و در برنامه‌های قرآن هم فعالیت داشت. در حسینیه حجت نازی آباد قاری قرآن بود و کلاس قرآن برگزار می‌کرد که همین باعث شده بود تا یک محل به او احترام بگذارند. ما ۱۵ سال باهم اختلاف سنی داشتیم و هر دو عاشق قران بودیم. هیئت خیلی خوبی داشتیم به نام علی بن موسی الرضا (ع) که قاریان زیادی آنجا حضور داشتند.

وی در خصوص حضور علیرضا در جبهه بیان داشت: علیرضا در بخش پلیس قضایی کار می‌کرد، اما چون دوست داشت برود جبهه با اصرار زیاد رفت. حتی برای اینکه اجازه بدهند چند روزی در اداره به همراه دوستانش اعتصاب کرده بود. او زرنگ بود و رفت و شهید شد. وقتی پیکرش را آوردند به خاطر قد بلندی که داشت تابوت به اندازه پیکرش پیدا نمی‌کردند.

خواهر شهید نیز در صحبت‌هایی توضیح داد:، چون مادرمان فوت شده بود هر بار می‌خواست برود جبهه قبلش به خانه من که آن زمان ازدواج کرده بودم می‌آمد. آخرین بار هم از خانه من رفت و ۱۵ روز بعد پیکرش را آوردند. متولد سال ۱۳۴۰ در تهران بود و در عملیات خیبر، جزیره مجنون شهید شد.

وی در خاطره‌ای به شوق شهادت شهید اشاره کرد و گفت: یک بار گفتم بیا برویم خواستگاری، یکدفعه بلند شد رو به شوهرم گفت: یا حسین! همسرت چه می‌گوید؟ من نمی‌توانم شهادت را رها کنم. به خاطر دل پدرم خواستگاری یک مرتبه رفت، اما حتی سر بلند نکرد دختر را ببیند که دلش گیر نکند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید