به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید مرتضی جاویدی، فرمانده گردان فجر از تیپ المهدی شیراز بود. دو نکته بارز در زندگی این شهید والامقام حائز اهمیت است. اولین نکته ایثار او در رهایی سردار شهید قاسم سلیمانی از بند محاصره در عملیات کربلای ۵ بود و نکته دوم بوسهای است که امام خمینی (ره) طی یک دیدار بر پیشانی مرتضی زد و خاطره ماندگاری را برای مرتضی و همرزمانش رقم زد. در گفتوگویی که با اکبر صحرایی، نویسنده کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» انجام دادیم، سعی کردیم شناخت بیشتری از این شهید والامقام به دست آوریم.
شما خودتان از رزمندههای دفاع مقدس هستید، نوشتن را از کجا آغاز کردید؟
من نوشتن را از زمان جنگ به شکلی غیر حرفهای آغاز کردم و بعد از جنگ به شکل حرفهای ادامه دادم. زمان جنگ ستاد تبلیغات دفترچهای دست رزمندهها میداد تا خاطراتشان را در آن بنویسند. تعداد معدودی از بچهها در آن شرایط جنگی دست به قلم شدند و من یکی از آن رزمندههایی بودم که از همانجا شروع به ثبت خاطرات دوستان، همرزمان، جانبازان و شهدا کردم. جنگ که تمام شد با خود فکر کردم میتوانم نوشتن از بچههای جنگ را ادامه دهم.
همکاریام را با هفتهنامه «کمان» به سردبیری مرتضی سرهنگی و مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی آغاز کردم. زمانی به خود آمدم و دیدم بیش از ۴۰ خاطره، داستان و موضوع در رابطه با دفاع مقدس به دو هفتهنامه کمان که آن زمان تنها نشریه تخصصی جنگ بود فرستادهام که منتشر شدهاند. در ادامه، نوشتههایم تبدیل به داستان و رمان شد و الحمدلله آثار زیادی تا به امروز از من به چاپ رسیده است. جوایزی هم در بخشهای مختلف کسب کردهام. یکی از کتابهایم «تپههای جاویدی و راز اشلو» است که روایتی از زندگی تا شهادت مرتضی جاویدی از شهدای دفاع مقدس است. ایشان بعد از نجات و رهایی حاج قاسم از محاصره در کربلای ۵ خودش به شهادت رسید.
چرا زندگی این شهید را برای نوشتن انتخاب کردید؟
علت انتخاب شهید مرتضی جاویدی و نگارش کتابش به دلیل شاخص بودن این شهید است. مرتضی در ۲۲ تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و همزمان با تحصیل همراه پدر به کار دامپروری و کشاورزی مشغول شد. او از یک خانواده روستایی کمکم رشد کرد و نهایتاً سال ۱۳۵۶ دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. پس از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی رخت رزم پوشید و آن را تا لحظه شهادت در تن نگه داشت.
چه مسئولیتهایی را در جبهه برعهده داشت؟
مرتضی اعزامی تیپ المهدی سپاه پاسداران استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی بود. مرتضی ابتدا به عنوان تک تیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد.
از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت و نهایتاً تا زمان شهادتش یعنی سال ۶۵ فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی سپاه بود. گردان فجر در اکثر عملیاتها حضور داشت و همین باعث شد تا بارها نام این گردان و مرتضی از رادیو عراق شنیده شود. تا جایی که به او لقب «سردار تنگه احد» دادند و امام بر پیشانیاش بوسه زدند. نیروهایش در گردان فجر خون نامهای امضا کرده بودند که تا جان در بدن دارند استقامت کنند. افرادی که به عضویت این گردان در میآمدند افرادی بودند که باید گزینش میشدند.
چرا به ایشان لقب سردار تنگه احد داده شده بود؟
گردان فجر در عملیات والفجر ۲ به عنوان خطشکن وارد عمل شد. این گردان توانست در عقبه نیروهای عراقی وارد میدان شود و پشت عراقیها را ببندد تا نیروهای ایرانی به وسط میدان بزنند، اما نیروهای ایرانی در مرحله اول موفق نشدند و گردان فجر پنج روز و چهار شب با ۲۰۰ نیرو در محاصره شدید دشمن قرار گرفت.
تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. ساعتی از روز پنجم گذشته بود که فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، دکتر محسن رضایی و جمعی دیگر از فرماندهان عملیاتی از مرتضی جاویدی میخواهند عقبنشینی کنند، اما مرتضی در پاسخشان میگوید نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.
او ایستادگی میکند و نیروهایش به شهادت میرسند. از جمع ۲۰۰ یار مرتضی تنها ۱۸ نفر باقی میمانند. خود مرتضی هم مجروح میشود، اما سر حرفش میماند و منطقه را رها نمیکند. تا اینکه نیروهایمان بار دیگر وارد میدان میشوند و خودشان را به مرتضی میرسانند. مقاومت بینظیر مرتضی و یارانش باعث پیروزی عملیات میشود. محسن رضایی، سرلشکر شهید صیاد شیرازی و تعدادی دیگر از فرماندهان بعد از این پیروزی و به رسم تقدیر از مرتضی و نیروهایش او را همراه ۱۸ نفر از بچههای گردان فجر خدمت امام میبرند. محسن رضایی ماجرای استقامت مرتضی و نیروهایش را محضر امام شرح میدهد. امام پیشانی مرتضی را میبوسند و مرتضی دست بر گردن امام انداخته و پیشانیشان را میبوسد. صحبتهایی هم بین ایشان و امام رد و بدل میشود.
گویا در عملیات کربلای ۵ شهید جاویدی باعث رهایی حاج قاسم از محاصره میشود.
به جرئت میتوان گفت هر جایی که سپاه به مشکل برمیخورد از گردان فجر کمک میگرفت. عملیاتی نبود که این گردان در آنها نقش نداشته باشد. عملیات کربلای ۵ هم همینطور بود. تیپ المهدی و گردان فجر از نیروهایی عمل کننده در این عملیات بودند که تا عمق خاک عراق پیشروی کردند. در مرحلهای از این عملیات سردار سلیمانی و نیروهایش در محاصره قرار میگیرند و از سردار اسدی فرمانده تیپ المهدی میخواهند نیروهایی را برای کمکشان بفرستند.
سردار اسدی هم از مرتضی جاویدی که گردانش کنار بچههای کرمان بود میخواهد وارد عمل شود. مرتضی و گردان فجر وارد عمل میشوند و حاج قاسم و نیروهایش را از محاصره خارج میکنند، اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ مرتضی جاویدی به شهادت میرسد. سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش صحبت کرد. مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناخته شده بود. میتوان گفت مرتضی یکی از همانهایی بود که اشبه رجال به قاسم سلیمانی هستند.
شما هر چه از سردار سلیمانی میدانید و شنیدهاید، میتوانید در وجود شهید مرتضی جاویدی تجسم کنید. شهید جاویدی در فراق و شهادت دوستانش در وصیتنامهاش مینویسد: … نمیدانم چه کردهام که شهید نمیشوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را وقتی با هم صحبت میکردیم، میگفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعاً نمیشود زندگی کرد و به صورت خانواده شهدا نگاه کرد… و اینجاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند…»
عنوان کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» برگرفته از چه نکتهای است؟
مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقیها روی خاکریز میایستاد و دستهایش را دور دهان حلقه و برای عراقیها سخنرانی میکرد. صحبتهایش را اینگونه آغاز میکرد: اشلونک یا اخی؟ صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟) آنها را به نجنگیدن و ملحق شدن به جبهه خودی دعوت میکرد. مرتضی دست بردار نبود. جلوی چشم عراقیها روی خاکریز میرفت و برای دشمن کلاس عقیدتی میگذاشت. گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را میخواند، اما جواب عراقیها توپ و تفنگ بود. برای همین مرتضی به «اشلو» معروف شد. نام این کتاب را از این عنوان اقتباس کردم.
در صحبتهایتان گفتید شهید جاویدی خیلی به حاج قاسم سلیمانی شباهت داشت، چه شاخصههایی باعث میشود این حرف عنوان شود؟
به عنوان نویسنده کتاب ایشان باید بگویم شهید مرتضی جاویدی زمان جنگ، همان حاج قاسم سلیمانی جبهههای مقاومت است. مرتضی مانند سلیمانی خوش برخورد بود و ارتباط عجیبی با نیروهایش داشت. ایشان فدایی نیروهایش بود. برای بچهها همچون پدر و برادر بزرگ بود. ارتباط تنگاتنگش با نیروها در جبهه تبدیل به ارتباط خانوادگی در پشت جبهه میشد. رفاقت زیادی با نیروهایش داشت. مخلص کلام او سلیمانی روزهای والفجر، کربلای ۴، کربلای ۵ و بسیاری دیگر از عملیاتهایی بود که سر بزنگاه میرسید و به همت بچههای مخلص پیروزی از آن نیروهای ما میشد.
*روزنامه جوان
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید مرتضی جاویدی، فرمانده گردان فجر از تیپ المهدی شیراز بود. دو نکته بارز در زندگی این شهید والامقام حائز اهمیت است. اولین نکته ایثار او در رهایی سردار شهید قاسم سلیمانی از بند محاصره در عملیات کربلای ۵ بود و نکته دوم بوسهای است که امام خمینی (ره) طی یک دیدار بر پیشانی مرتضی زد و خاطره ماندگاری را برای مرتضی و همرزمانش رقم زد. در گفتوگویی که با اکبر صحرایی، نویسنده کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» انجام دادیم، سعی کردیم شناخت بیشتری از این شهید والامقام به دست آوریم.
شما خودتان از رزمندههای دفاع مقدس هستید، نوشتن را از کجا آغاز کردید؟
من نوشتن را از زمان جنگ به شکلی غیر حرفهای آغاز کردم و بعد از جنگ به شکل حرفهای ادامه دادم. زمان جنگ ستاد تبلیغات دفترچهای دست رزمندهها میداد تا خاطراتشان را در آن بنویسند. تعداد معدودی از بچهها در آن شرایط جنگی دست به قلم شدند و من یکی از آن رزمندههایی بودم که از همانجا شروع به ثبت خاطرات دوستان، همرزمان، جانبازان و شهدا کردم. جنگ که تمام شد با خود فکر کردم میتوانم نوشتن از بچههای جنگ را ادامه دهم.
همکاریام را با هفتهنامه «کمان» به سردبیری مرتضی سرهنگی و مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی آغاز کردم. زمانی به خود آمدم و دیدم بیش از ۴۰ خاطره، داستان و موضوع در رابطه با دفاع مقدس به دو هفتهنامه کمان که آن زمان تنها نشریه تخصصی جنگ بود فرستادهام که منتشر شدهاند. در ادامه، نوشتههایم تبدیل به داستان و رمان شد و الحمدلله آثار زیادی تا به امروز از من به چاپ رسیده است. جوایزی هم در بخشهای مختلف کسب کردهام. یکی از کتابهایم «تپههای جاویدی و راز اشلو» است که روایتی از زندگی تا شهادت مرتضی جاویدی از شهدای دفاع مقدس است. ایشان بعد از نجات و رهایی حاج قاسم از محاصره در کربلای ۵ خودش به شهادت رسید.
چرا زندگی این شهید را برای نوشتن انتخاب کردید؟
علت انتخاب شهید مرتضی جاویدی و نگارش کتابش به دلیل شاخص بودن این شهید است. مرتضی در ۲۲ تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و همزمان با تحصیل همراه پدر به کار دامپروری و کشاورزی مشغول شد. او از یک خانواده روستایی کمکم رشد کرد و نهایتاً سال ۱۳۵۶ دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. پس از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی رخت رزم پوشید و آن را تا لحظه شهادت در تن نگه داشت.
چه مسئولیتهایی را در جبهه برعهده داشت؟
مرتضی اعزامی تیپ المهدی سپاه پاسداران استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی بود. مرتضی ابتدا به عنوان تک تیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد.
از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت و نهایتاً تا زمان شهادتش یعنی سال ۶۵ فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی سپاه بود. گردان فجر در اکثر عملیاتها حضور داشت و همین باعث شد تا بارها نام این گردان و مرتضی از رادیو عراق شنیده شود. تا جایی که به او لقب «سردار تنگه احد» دادند و امام بر پیشانیاش بوسه زدند. نیروهایش در گردان فجر خون نامهای امضا کرده بودند که تا جان در بدن دارند استقامت کنند. افرادی که به عضویت این گردان در میآمدند افرادی بودند که باید گزینش میشدند.
چرا به ایشان لقب سردار تنگه احد داده شده بود؟
گردان فجر در عملیات والفجر ۲ به عنوان خطشکن وارد عمل شد. این گردان توانست در عقبه نیروهای عراقی وارد میدان شود و پشت عراقیها را ببندد تا نیروهای ایرانی به وسط میدان بزنند، اما نیروهای ایرانی در مرحله اول موفق نشدند و گردان فجر پنج روز و چهار شب با ۲۰۰ نیرو در محاصره شدید دشمن قرار گرفت.
تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. ساعتی از روز پنجم گذشته بود که فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، دکتر محسن رضایی و جمعی دیگر از فرماندهان عملیاتی از مرتضی جاویدی میخواهند عقبنشینی کنند، اما مرتضی در پاسخشان میگوید نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.
او ایستادگی میکند و نیروهایش به شهادت میرسند. از جمع ۲۰۰ یار مرتضی تنها ۱۸ نفر باقی میمانند. خود مرتضی هم مجروح میشود، اما سر حرفش میماند و منطقه را رها نمیکند. تا اینکه نیروهایمان بار دیگر وارد میدان میشوند و خودشان را به مرتضی میرسانند. مقاومت بینظیر مرتضی و یارانش باعث پیروزی عملیات میشود. محسن رضایی، سرلشکر شهید صیاد شیرازی و تعدادی دیگر از فرماندهان بعد از این پیروزی و به رسم تقدیر از مرتضی و نیروهایش او را همراه ۱۸ نفر از بچههای گردان فجر خدمت امام میبرند. محسن رضایی ماجرای استقامت مرتضی و نیروهایش را محضر امام شرح میدهد. امام پیشانی مرتضی را میبوسند و مرتضی دست بر گردن امام انداخته و پیشانیشان را میبوسد. صحبتهایی هم بین ایشان و امام رد و بدل میشود.
گویا در عملیات کربلای ۵ شهید جاویدی باعث رهایی حاج قاسم از محاصره میشود.
به جرئت میتوان گفت هر جایی که سپاه به مشکل برمیخورد از گردان فجر کمک میگرفت. عملیاتی نبود که این گردان در آنها نقش نداشته باشد. عملیات کربلای ۵ هم همینطور بود. تیپ المهدی و گردان فجر از نیروهایی عمل کننده در این عملیات بودند که تا عمق خاک عراق پیشروی کردند. در مرحلهای از این عملیات سردار سلیمانی و نیروهایش در محاصره قرار میگیرند و از سردار اسدی فرمانده تیپ المهدی میخواهند نیروهایی را برای کمکشان بفرستند.
سردار اسدی هم از مرتضی جاویدی که گردانش کنار بچههای کرمان بود میخواهد وارد عمل شود. مرتضی و گردان فجر وارد عمل میشوند و حاج قاسم و نیروهایش را از محاصره خارج میکنند، اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ مرتضی جاویدی به شهادت میرسد. سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش صحبت کرد. مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناخته شده بود. میتوان گفت مرتضی یکی از همانهایی بود که اشبه رجال به قاسم سلیمانی هستند.
شما هر چه از سردار سلیمانی میدانید و شنیدهاید، میتوانید در وجود شهید مرتضی جاویدی تجسم کنید. شهید جاویدی در فراق و شهادت دوستانش در وصیتنامهاش مینویسد: … نمیدانم چه کردهام که شهید نمیشوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را وقتی با هم صحبت میکردیم، میگفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعاً نمیشود زندگی کرد و به صورت خانواده شهدا نگاه کرد… و اینجاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند…»
عنوان کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» برگرفته از چه نکتهای است؟
مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقیها روی خاکریز میایستاد و دستهایش را دور دهان حلقه و برای عراقیها سخنرانی میکرد. صحبتهایش را اینگونه آغاز میکرد: اشلونک یا اخی؟ صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟) آنها را به نجنگیدن و ملحق شدن به جبهه خودی دعوت میکرد. مرتضی دست بردار نبود. جلوی چشم عراقیها روی خاکریز میرفت و برای دشمن کلاس عقیدتی میگذاشت. گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را میخواند، اما جواب عراقیها توپ و تفنگ بود. برای همین مرتضی به «اشلو» معروف شد. نام این کتاب را از این عنوان اقتباس کردم.
در صحبتهایتان گفتید شهید جاویدی خیلی به حاج قاسم سلیمانی شباهت داشت، چه شاخصههایی باعث میشود این حرف عنوان شود؟
به عنوان نویسنده کتاب ایشان باید بگویم شهید مرتضی جاویدی زمان جنگ، همان حاج قاسم سلیمانی جبهههای مقاومت است. مرتضی مانند سلیمانی خوش برخورد بود و ارتباط عجیبی با نیروهایش داشت. ایشان فدایی نیروهایش بود. برای بچهها همچون پدر و برادر بزرگ بود. ارتباط تنگاتنگش با نیروها در جبهه تبدیل به ارتباط خانوادگی در پشت جبهه میشد. رفاقت زیادی با نیروهایش داشت. مخلص کلام او سلیمانی روزهای والفجر، کربلای ۴، کربلای ۵ و بسیاری دیگر از عملیاتهایی بود که سر بزنگاه میرسید و به همت بچههای مخلص پیروزی از آن نیروهای ما میشد.
*روزنامه جوان
منبع خبر