شهید آیت‌الله رئیسی؛ خادم جمهور، حامی مظلومان

شهید آیت‌الله رئیسی؛ خادم جمهور، حامی مظلومان


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «توجه داشته باشند، رئیس‌جمهور و وکلای مجلس از طبقه‌ای باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند»؛ این توصیه امام خمینی (ره) در وصیت‌نامه سیاسی الهی‌شان، در زندگی شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» نمود داشت؛ پس برای همین است که وی  در طول سال‌ها مجاهدت‌های خود، درد مردم از جمله محرومان جامعه و مستضعفان را خصوصاً در دوران ریاست‌جمهوری‌اش به‌خوبی درک می‌کرد و همواره بدون هیچ تجملاتی، در میان مردم حضور داشته و دولت خود را نیز «دولت مردمی» نامیده بود.

شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیس‌الساداتی» معروف به «سید ابراهیم رئیسی» آذر سال ۱۳۳۹ در محله «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. زمانی که او متولد شد، پدرش حجت‌الاسلام «سیدحاجی رئیس‌الساداتی» از منبرى‌هاى معروف خراسان بود؛ اما هنوز پنج سالگی‌اش تمام نشده بود که پدر خود را از دست دارد؛ ولی با توجه به این‌که پدر وی، دو پسر و دو دخترش را طورى تربیت کرده بود که با سختى‌ها آشنا بودند، سید ابراهیم تابستان‌ها کار می‌کرد؛ از دستفروشى در خیابان‌هاى منتهى به حرم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) گرفته تا کار طاقت‌فرسا در مرغدارى.

سید ابراهیم تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه جوادیه گذرانده و سپس طلبگى را انتخاب کرد؛ اما با این وجود، باز هم کار می‌کرد تا خرج و مخارج خانه و پول کتاب‌هاى درسى خود را از این راه به‌دست آور؛ چراکه آن‌روز‌ها زندگى کردن با ۵ تومان شهریه طلبگی سخت بود؛ بنابراین دیربه‌دیر مى‌توانست براى مادر و خواهرش گوشت و برنج بخرد؛ با این وجود هر از چند گاهى که حق‌الزحمه خوبى به دستش مى‌رسید، کمى گوشت مى‌خرید و به خانه مى‌برد؛ خلاصه کلام این‌که شهید آیت‌الله رئیسی خود از طبقه محروم جامعه بود؛ لذا این مجاهد خستگی‌ناپذیر، تا پایان عمر مبارک خود نیز خادم جمهور و حامی مظلومان بود.

نگذاشت دست‌فروش‌ها بی‌کار شوند

حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی مسئولیت دادستانی کرج را بر عهده گرفت، فقط ۲۰ سال بیشتر نداشت و جوان‌ترین دادستان انقلاب بود، آن‌هم در شهری مثل کرج که بسیاری از طاغوتی‌ها در آن‌جا ملک و املاک داشتند و پاتوق بسیاری از ساواکی‌ها و ضدانقلاب هم در کرج بود؛ با این حال سید ابراهیمِ جوان از پس مدیریت دادستانی به‌خوبی برآمد.

آ‌زمان به‌علت این‌که انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده بود، اقتصاد کشور رونق لازم را نداشت و عده‌ای هم از روستا‌ها به شهر‌ها آمده بودند و به‌دنبال کار بودند؛ لذا پیاده‌رو‌های اصلی کرج پر شده بود از دست فروش‌هایی که عبور و مرور مردم را با مشکل روبه‌رو کرده بودند. در چنین شرایطی سید ابراهیم این گره را باز کرد؛ اما نه با دندان، بلکه با دست! به این‌صورت که دستور داد تا جایی را برای دست‌فروش‌ها پیدا کرده و آنها به آن‌جا منتقل کنند. سید ابراهیم با این کار، هم زندگی و رفت و آمد مردم را راحت کرد و هم موجب شد تا دست‌فروش‌های مستضعف از کار بی‌کار نشوند.

خانه برای جنگ‌زده‌ها

جنگ تحمیلی که آغاز شد، کرج شهری کوچک بود و جنگ‌زده‌های از خانه رانده و از تهران مانده، به آن پناه می‌آوردند. سید ابراهیم که وضعیت نامناسب اسکان جنگ‌زده‌ها را دید، با اینکه در حیطه وظایف او نبود و کسی از دادستان جوان شهر انتظاری نداشت؛ اما تصمیم گرفت تا برای آنها کاری کند؛ لذا آن‌قدر رفت و آمد و پیگیری کرد تا برای بسیاری از جنگ‌زده‌های آواره در کرج، خانه فراهم شد.

کل ساختمان نو نوار شد، مگر اتاق خودش!

شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی وقتی مسئولیت سازمان بازرسی کل کشور را عهده‌دار شده بود، در اتاق ریاست سازمان بازرسی که راه می‌رفت که پایش به پارگی موکت کف اتاق گیر کرد. سریع بلند شد و خودش را جمع و جور کرد و گفت: «این اتاق محل رفت و آمد مردم است. بگو بیایند موکت را بکنند و بردارند». یکی از همکاران پیشنهاد داد که بهتر است بگوییم بیایند اتاق را بازسازی کنند و موکت جدید هم بزنند؛ اما سید ابراهیم به چشمان او خیره شد و با لحنی جدی گفت: «بچه‌های سازمان به نان شب خود محتاج هستند. آن‌وقت من بیایم این اتاق را بازسازی کنم؟!». ۱۰ سال بعد که سازمان را تحویل داد، کل ساختمان نو نوار شده بود، مگر اتاق خودش؛ بدون موکت و کاملا ساده!

بیت‌المال حیا کن، مسئولان را رها کن!

شهید آیت‌الله رئیسی در همان دورانی که رئیس سازمان بازرسی کل کشور بود، یک‌بار برای جلسه پرسش و پاسخ به دانشگاه صنعتی شریف رفته بود. وقتی از سالن بیرون آمد. چند نفر از دانشجو‌ها خودشان را به همراهانش رساندند و پرسیدند که ماشین آقاى رئیسى کجاست؟ همراهان گفتند: «همین پیکان»! دانشجو‌ها با تعجب گفتند «جدى؟! همین؟!» باورش برای‌شان خیلى سخت بود. بعد چند نفر به کنایه از ماشین دیگر دولت‌مردان شعار دادند: «بیت‌المال حیا کن، مسئولان را رها کن!».

سه‌شنبه‌های با مردم

گفته می‌شود که سه‌شنبه هر هفته برای شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی در یکی از دوره‌های مدیریتی‌اش، روز خاصی بود؛ روز دیدار‌های مردمی. در بعضی از سه‌شنبه‌ها سید ابراهیم، میز خود را به راهرو انتقال می‌داد و تا شب می‌نشست تا مردم بیایند و از مشکلات خود را بگویند و گاهی اوقات سرش فریاد بزنند! او هم با کمال آرامش آنها را مورد لطف قرار می‌داد و قول می‌داد کار تا آنها را پیگیری کند. واقعا تا آن‌جا که در توان داشت، پیگیری می‌کرد. گاهی تعداد این مراجعین به ۱۵۰ نفر در روز هم می‌رسید که با همه آنها با روی باز برخورد می‌کرد و حرف‌های‌شان را می‌شنید.

سنی و شیعه برای او معنا نداشت

سنى و شیعه نداشت؛ شهید آیت‌الله رئیسی تقریباً به تمام روستاهاى خراسان جنوبی سر زده و با مردمش نشست و برخاست داشت. در سرکشى‌های خود به روستاهاى استان، بار‌ها پیش آمده که اهل سنت به او اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. اگر هم کمى دیرتر هم مى‌رسید، او بدون تأمل به امام جماعت اهل‌سنت اقتدا مى‌کرد.

پیگیری مشکلات محرومان و گرفتاران

زمانی که تولیت آستان قدس رضوی بود، پیام‌های مردمی که از طریق کانال تلگرام به دستش می‌رسید، دو بخش داشت؛ بخشی مربوط به درخواست مردم برای دریافت غذای حضرتی که به دستور او فیش غذا در اختیارشان گذاشته می‌شد و بخش دوم پیام‌های درخواست‌هاى خاص بود. خیلى از کسانى که دچار محرومیت و گرفتارى بودند و امیدشان از همه‌جا قطع شده بود به امام رضا (ع) متوسل شده بودند. از زنان سرپرست خانوار با فرزندان یتیم گرفته تا مردم که در به در دنبال کار مى‌گشتند؛ لذا به مسئول کانال دستور داده بود که این پیام‌ها را وارد سیستم اداری نکند تا یک‌وقت دیر رسیدگی نشود و خودش شخصا به تک‌تک آنها رسیدگی می‌کرد و آن‌قدر پیگیر بود تا مشکل حل شود.

نگفته بودی با رئیس جدید نسبت فامیلی داری؟

نیرو‌های بخش تعمیرات اتومبیل‌های سازمان بازرسی کل کشور، گمنام‌ترین نیرو‌ها بودند. کار و فعالیت آنها زیاد بود، اما کمتر مورد توجه مسئولین سازمان بودند. توقع زیادی هم نداشتند؛ به یک سلام و احوال‌پرسی هم راضی بودند، ولی بالادستی‌ها آن را هم از ایشان دریغ می‌کردند. چند روزی از تحویل مسئولیتش نگذشته بود که خواست با اتومبیل به دیدار رئیس وقت قوه‌قضائیه برود. در کنار اتومبیل او یکی از مکانیک‌ها با لباس فرم مخصوص مکانیکی که به تن داشت، مشغول تعمیر اتومبیلی بود. جلو رفت. سلام و احوالپرسی گرمی با او کرد و خدا قوت گفت. بعد هم سوار اتومبیل شد و رفت. هنوز مکانیک در بهت برخورد رئیس جدید سازمان بازرسی کل کشور با خودش بود که همکارانش دوره‌اش کردند: «نگفته بودی با رئیس جدید نسبت فامیلی داری؟» مکانیک قسم خورد که اولین‌بار بوده که او را دیده است؛ اما کسی زیر بار نمی‌رفت. مدت زیادی طول نکشید که بقیه مکانیک‌ها و نیرو‌های سازمان هم مهربانی رئیس جدید با نیروهایش را چشیدند.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید