مجاهدت

شهید «آیت» امر «تربیت» را بر هر چیزی مقدم می‌دانست


به گزارش نوید شاهد، بی‌تردید همراهی همسری فرهیخته با متفکری که همواره در بیان عقاید و پیشگویی‌های دقیقش تنها بود و به ناچار باید بار سختی‌های بی‌شماری را به دوش می‌کشید، بسیار تاثیرگذار و ارزنده است. خانم «مهرانه معلم» در دوران غربت زیر فشار افکار کسانی بود که دلسوزی‌ها و نگرانی‌های عمیق او را نادیده می‌گرفتند، حتی یک لحظه در صحت برداشت‌های همسرش تردید نکرد و تا دم آخر همواره یار و یاور او بود. اینک پس از 30 سال صبر و تحمل می‌بیند که شهید آیت چه نیکو و دقیق واقعیت‌ها را تحلیل کرده بودند، باشد که در درک حقایق فرهیختگان خود هوشیارانه‌تر عمل کنیم.

شهید «آیت» امر «تربیت» را بر هر چیزی مقدم می‌دانست

در شماره‌های 75 و 76 ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران تحت عنوان «شهید آیت»، مطالبی با عنوان‌های «پيام مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه مرداد سال 65»، «مروری بر زندگی شهید آیت»، «زمانه و كارنامه شهيد دكتر «سيدحسن آيت» به قلم محمد علی كرمی، «شهيد دكتر آيت و حزب جمهوری اسلامی» در گفت و گو با دكتر جواد منصوری، «جستارهايی در منش سياسی شهيد دكتر آيت» در گفت و گو با دكتر علی محمد بشارتی و… به چشم می‌خورد. به مناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت شهید دکتر حسن آیت بخشی از گفت‌وگو همسر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌خوانیم.

نحوه آشنایی خود با شهيد آيت و ازدواج با ايشان را نقل كنيد.

ازدواج ما در زمانی پيش آمد كه آيت در دامغان بود. او سه سال در آنجا معلم بود و من شاگرد دبيرستان بودم. سه سال معلم من بود. بعد از سه سال درست موقعی كه ديپلم گرفتم، قبل از امتحانات كنكور، از من خواستگاری كرد و در 15 تيرماه سال 1345 ازدواج كرديم.

ايشان چند سال داشت؟

27 سال. آيت متولد 1317 بود و من متولد 1327. او دانشجوی سال آخر دانشكده حقوق بود.

اين تفاوت سنی مشكل ساز نشد؟

الان شايد دخترها فكر كنند كه مشكل ساز است ولی آن موقع اين طور نبود و رابطه شاگرد و معلمی به شكلی بود كه اين مسئله طبيعی جلوه می‌کرد، به خصوص وقتی كه او به مدرسه ما آمد، يكدفعه‌ سر و صدایی شد كه آدم تحصيل كرده‌ای آمده و وارد مدرسه دخترانه‌ای شده است و دارد درس می‌دهد. او در دامغان در مدارس پسرانه و دخترانه درس می‌داد و برای شرکت در کلاس‌های دانشکده حقوق به تهران می‌رفت. ترم آخر بود. آن سال‌ها دوره دانشکده حقوق سه ساله بود. بدیهی است که ما خیلی جذب چنین دبیری می‌شدیم. معلم ادبيات ما آقای مروج، دبير بسيار باسوادی بود كه رفت و بعد از او آيت آمد.

چه درس می‌داد و تدریسش چقدر جذابیت داشت؟

اولا چون دوره دانشسرايعالی را ديده و ليسانس اولش را از آنجا گرفته بود، كاملا يک معلم حرفه‌ای بود و می‌دانست بايد با شاگرد چه برخوردی داشته باشد و چه بگويد. كلاس‌داری او به شکلی بود که بچه‌ها تا لحظه آخر ساکت می‌نشستند و گوش می‌دادند. حتی بعدها که در دانشگاه درس می‌داد از خیلی از دانشجوها می‌شنیدم كه كلاس را بسيار عالی اداره می‌کند. موقعی كه در دانشگاه لاهيجان، روش تحقيق در علوم اجتماعی درس می‌داد، خیلی از اساتید می‌رفتند و در کلاس او می‌نشستند و به مباحثی که مطرح می‌کرد، گوش می‌دادند؛ خیلی جذب او شده بودند. کلاس بسیار زنده‌ای داشت، از ادبیات استفاده زیادی می‌کرد و بر این موضوع هم بسیار مسلط بود و ادبیات را خیلی خوب خوانده بود. هم قصه می‌گفت، هم شوخی و هم از ظرائف روان‌شناسی استفاده می‌کرد. بچه‌های دبیرستانی هم این چیزها را دوست دارند.

دامغان اصولا یک شهر مذهبی است. گرایش مذهبی شهید آیت چقدر بارز بود؟

یکی از نشانه‌های ظاهری همه مردها اين بود که كراوات می‌زدند، ولی آيت خيلی وقت‌ها كراوات نمی‌زد. غير از اين نشانه، صريحا درباره مسائل سیاسی صحبت نمی‌کرد. او به ما عربی درس می‌داد و چون به مسائل مذهبی مسلط بود، موقعی كه می‌خواست مثال بزند و يا تجزيه و تركيب به ما می‌داد، آيات انقلابی قرآن را بيان می‌کرد و می‌گفت اين را تجزيه كنيد. ما از روی اين تأكيدها متوجه چیزهایی می‌شدیم. ما كلا 12 تا شاگرد بوديم. يادم هست در سال آخر يک بار اين سوال را مطرح كرد كه آيا تا به حال چشمان كسی به نظر شما نافذ آمده است؟ هر كدام از ما به فرد يا افرادی اشاره كرديم. آخر سر از خودش پرسيديم كه به نظر او چشمان چه کسی نافذ است؟ و در آنجا بود كه او اسم آيت‌الله خمینی و آیت‌الله كاشانی را آورد. كسانی را كه خودش ديده بود. از اينها نام برد. شايد می‌خواست ببيند ما چقدر متوجه موضوع هستيم. به کتاب‌های مختلفی اشاره می‌کرد. در درس انشاء هم گريزهای لازم را می‌زد. اگر غیر از این بود كه كلاس درسش مثل بقيه دبيرها می‌شد. بخشی از جاذبه كلاس‌هایش به خاطر همين چيزها بود.

آیا حرف‌هایی که سرکلاس می‌زد حساسیت برانگیز نشده بود؟

جالب است كه چه از لحاظ خانوادگی و چه از لحاظ درسی در مدرسه آدم شاخصی بودم. بعد كه ازدواج كرديم، من سال اول امتحان دانشكده حقوق را دادم و قبول نشدم. آن‌ها روزها دانشکده‌ها جداگانه امتحان می‌گرفتند. سال بعد از كه پسرم تازه به دنيا آمده بود و من يك ماه بعد زايمان، دوباره كنكور دادم. دانشكده حقوق را در واقع به پيشنهاد آيت رفتم. خودم دوست داشتم فلسفه بخوانم، چون از فلسفه خيلی خوشم می‌آمد. آيت معلم فلسفه ما هم بود و فلسفه و اخلاق كانت و منطق را خيلی خوب درس می‌داد و كلاس منطق آیت برای ما خيلی جاذبه داشت. نمره‌های من همیشه 20 بود و در دو سه شهرستان هم نفر اول شده بودم، ولی نرفتم و به پيشنهاد او در سال 1346 به دانشكده حقوق رفتم. سال اول ازدواج (سال 45) را در دامغان بوديم و او هم در آنجا بود و خيلی دوندگی كرد كه او را به تهران منتقل كنند. می‌گفت تهران جای بزرگی است و می‌شود فعالیت‌های وسیع‌تری کرد. هميشه می‌گفت: «ز آب خرد، ماهی خرد خيزد/ نهنگ است آنكه با دريا ستيزد» می‌گفت بايد به محيط بزرگ‌تری برویم. خيلی دنبال انتقالش می‌دوید، ولی نشد و موافقت نكردند و ماند. من در سال 46 قبول شدم و به تهران آمدم و او می‌آمد و می‌رفت و در دامغان در خانه پدرم بود كه آن داستان را برايش علم كردند، چون تشكل دبيران و اينكه در خانه‌اش جمع می‌شدند و آنجا پايگاه شده بود، برای دستگاه حساسیت برانگیز شده بود. مخصوصا مخالفتی كه با خريد اجباری قرآن آريامهری كرد، بر حساسيت آنها افزود.

زندگی سیاسی آیت تا چه حد روی زندگی خانوادگی او سایه انداخته بود؟ با توجه به فعالیت‌ها و انگیزه‌های زیاد شهید آیت، زندگی خانوادگی شما تحت تاثیر قرار نگرفته بود؟

طبيعتا تأثير كه داشت. آيت خيلی جاها نمی‌آمد، خيلی از معاشرت‌ها را نمی‌کرد؛ ولی تأثيرش بيشتر مثبت بود، چون واقعا روی نقش تربيتی خيلی تاكيد داشت. حتی در سخنرانی‌هایش از جمله همان نوار مشهور كه در آن گفته بود بايد 200 تا آدم تربيت كرد و گفتند منظورش اين است كه 200 تا آدم می‌خواهند جمع بشوند كه چنين و چنان كنند، منظور آيت اين نبود، بلكه به نقش تربيتی‌ای که افراد در آينده ايران خواهند داشت، فكر می‌کرد. خواهرهایم از من کوچک‌تر و تحت تاثير تعليمات تربيتی او بودند، چون آيت مقید بود كه ما داريم آدم‌ها را تربیت می‌کنیم تا در آينده نقش‌های خود را درست ايفا كنند و به آنها خوراک‌های فکری لازم را می‌داد.

عملا نقش يك حزب را ايفا می‌کرد؟

در واقع همینطور بود، حتی در كلاس‌هایش هم تا می‌توانست همین کار را می‌کرد. می‌گفتم اين همه شاگرد داری و درس می‌دهی، درحالی كه می‌توانی وكالت كنی. آن روزها هم می‌شد شغل دولت داشته باشید و هم وكالت كنيد. می‌گفت من اهل وكالت نیستم، شغل اداری هم نمی‌خواهم و سيستم رئيس و مرئوسی را نمی‌توانم تحمل كنم. معلمی را به اين دليل انتخاب کرده‌ام كه نه رئيس هستم و نه مرئوس. بعد هم جنبه تربيتی قضيه برايم خيلی مهم است. در يك كلاس 60 نفره، يک نفر هم كه درست تربيت بشود، كافی است. روی تربيت شاگردانش خيلی تأكيد داشت. حتی موقعی كه در دانشكده علوم و فنون ارتش درس می‌داد كه اين موضوع را در زمان بنی‌ صدر در مجلس علم كردند، درحالی‌كه معتقد بود بايد به ارتشی‌ها از نظر تاريخی و سياسی آگاهی داد و با آنها صحبت كرد و روی آنها تأثير گذاشت. جنبه تربيتی برايش از هر چيزی مهم‌تر بود.

هنگامی که انسان به شخصیت فردی نزدیک و همسر او می‌شود، خيلی خوب متوجه می‌شود که شخصيت او چقدر واقعی و چقدر ساختگی بوده است. شهید آیت روی مذهب بسیار تاکید داشت و این نکته در نطق‌های مجلس و سایر سخنرانی‌هایش كاملا مشهود بود. اشاره كرديد كه قبل از ازدواج گرايشات قوی مذهبی داشت. بعد از ازدواج تا زمان شهادت، چقدر او را در اين زمينه صادق ديديد؟

آیت صادق‌ترین آدمی است كه در تمام عمرم ديده‌ام. شاخصه او صداقتش بود و به نظر من هرچه كرد، به خاطر صداقتش بود. تدبير سياسی داشت، با نقشه پيش می‌رفت و بی‌گدار به آب نمی‌زد، ولی اهل شيله پيله نبود. واقعا آدم صادقی بود، به خصوص در زندگی خانوادگی، همان چيزی بود كه شب اولی كه به خواستگاری من آمد، بود و گفت و حتی برای من نوشت و تأئيدش را هم از من گرفت و بعد آمد و با خانواده‌ام صحبت كرد. خيلی رو راست، درآمد و دارائی خود و خانواده‌اش را گفت. حتی گفت می‌توانید برويد تحقيق كنيد اما اين نكته را هم در نظر داشته باشيد كه افراد مختلف درباره يك فرد قضاوت‌های متفاوتی دارند. حتی اگر بخواهيد در باره امام حسین (ع) هم تحقيق كنيد، دوستان ايشان يك چيز می‌گویند، دشمنان چیز ديگری. چيزهایی كه من می‌گویم عين واقعيت است و درباره هيچ چيزی غير واقع نگفته‌ام. درآمدم اين قدر است، ولی حتی ممكن است اين هم نباشد و به دلايلی آن را قطع كنند. بايد چنين آمادگی‌هایی را داشته باشيد. دقيقا همه را گفت و همان هم بود.

از نظر مذهبی هم به آنچه كه می‌گفت واقعا اعتقاد قلبی داشت و تا آخر هم همان بود. آيت به هيچ‌وجه اهل تظاهر نبود. حتی روزی كه 72 تن شهيد شدند، و جزو معدود مواردی بود كه من ديدم آيت گريه کرد. لباس مشكی نپوشيد. آيت اساسا لباس مشكی نداشت و از اين رنگ خوشش نمی‌آمد. آن روز موقعی كه می‌خواست به مجلس ترحيم برود، من برايش بلوز سرمه‌ای آوردم. پيراهن را پوشيد و بعد در آورد و همان پيراهن سفيد هميشگی را پوشيد و گفت: «من هيچ وقت لباس تيره نپوشيده‌ام. به نظرم می‌آید اگر اين را هم بپوشم، ريا كرده‌ام. نمی‌پوشم.»

شما می‌توانید برای خواندن ادامه این گفت‌وگو به (سایت گروه مجلات شاهد) شماره 75 و 76 ماهنامه شاهد یاران با عنوان «شهید آیت» مراجعه کنید.

 

خبرنگار: آرزو رسولی



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل