به گزارش نوید شاهد، بیست و چهارم دی ماه 1365، «حسین غنیمت پور»، فرمانده «گردان کربلا»، وقتی تازه چندروز بود کمربند مشکی تکواندو گرفته بود، سوار بر موتور، در شلمچه، منطقه عملیاتی کربلای پنج، کربلایی شد و با سینه سرخان عشق، مدال شهادت گرفت.
وقتی که یک ترکش، اول سینه حاج حسین رضوانی را شكافت و از آن رد شد تا بر قلب حسین غنیمت پور بنشیند؛ اولی جانباز شد و دومی شهید… اما این شهید امام رضایی، که بارها به عشق امام رئوف (ع) از جبهه، یکراست میرفت تا مشهد و زیارت میکرد و باز برمیگشت، ماجرایی دارد شگفت: پس از شهادت، آنگاه كه همه به دنبال یافتن پیكرش بودند، از مشهد خبر میرسد حسین به اشتباه با شهدای این شهر همراه شده و زیرگنبد طلای امام هشتم (ع) طواف داده شده است! اشتباه نبود! آقا، حسین را بعد شهادت هم طلبیده بود!
پسر «اوس محمد»؛ بنایی که شاگرد مکتب «نواب» بود
حسین، روز دهم فروردین 1341 در تهران، دیده به جهان گشود. دو برادر داشت و سه خواهر. در خانه ای که خشت خشتش با نان حلال و با لقمه پاک، شکل گرفته بود. خانه «اوس محمد» بنای خوشنام تهرانی که همه روی درستکاری و شرافتش قسم میخوردند. اوستا، در سالهای دهه 30 با «نواب صفوی» آشنا شد و شاگرد و شیفته مکتب مبارزه و هدایتگری او ماند و درس جهاد با طاغوتیان را از محضر او آموخت و در سالهای بعد همواره در هر فرصتی باظلم و بیعدالتی در جنگ بود. این ارث پاک زیستن و تسلیم ستم نشدن را حسین از پدرش «اوس محمد بنا» گرفت که از نوجوانی، به قافله مریدان روح الله (ره) پیوست و «انقلابی» شد.
یک انقلابی تمام وقت و تمام عیار که «دان 4» تکواندو شد!
از 6 سالگی به همراه خانواده در شاهرود ساكن شدند. حسین از کودکی روحیاتی خاص داشت. آرام بود و صبور. نجابت و متانتی در همه حالاتش موج میزد. مقید به نماز بود و مانوس با نیایش و عبادت و اهل شرکت در نمازجمعه و مراسم مذهبی و عزاداری محرم و دعای کمیل و دعای توسل و… و همینها رفته رفته شخصیت او را شکل داد. حسین از زمان تحصیل در مدرسه راهنمایی، مخفیانه اعلامیههای امام را به خانه میآورد و مطالعه می كرد و پس از آن در دوران دبیرستان هم فعالانه در همه تظاهرات و تجمعات انقلابی شركت داشت. او از تكتك اعلاميههای امام پس از مطالعه، يادداشت برمیداشت و در كتابخانه خود حفظ میکرد. حسین تحصیل خود را تا دیپلم ادامه داد و همزمان با درس، ورزش تکواندو را بصورت حرفه ای دنبال کرد و موفق شد «دان 4» ورزش تکواندو را با موفقیت پشت سر بگذارد. او ورزش حرفه ای را در هیچ شرایطی، حتی در زمان حضور در جبهه و فرماندهی گردان هم رها نکرد و تا ریاست هیات تکواندو شاهرود، شهری که به تناوب، همراه خانواده در آن ساکن بود، پیش رفت.
تکواندوکار حرفهای؛ فرمانده خیبری و کربلایی جبهه
حسین از ابتدای انقلاب با نام نویسی در باشگاه رزمی، هم زمان با درس خواندن به تمرین تكواندو پرداخت. كمربند آبی دان چهار را در سال 60 به دست آورد. پس از آن همزمان با حضور در جبهه، تمرین و مسابقات و فعالیتهای حرفه ای ورزش قهرمانی را ادامه داد تا آن كه به دلیل توانمندی هایش به عنوان «رئیس هیات تكواندوی شهرستان شاهرود» انتخاب شد. حسین در سال 64 برای شركت در آزمون فدراسیون تكواندو به تهران رفت و كمربند قرمز این رشته را دریافت كرد و مورد تحسین و تشویق ریاست وقت فدراسیون قرار گرفت.
حسین با پشتکار و برنامه ریزی، برای پیشرفت این رشته ورزشی در شاهرود تلاش فراوان و مستمری داشت. برگزاری مسابقات باشگاهی تكواندو برای نخستین بار در شهرستان، فرستادن مربیهای شاهرودی برای شركت در كلاسهای داوری و مربیگری فدراسیون و فرستادن تیمهای جوانان و نوجوانان شاهرود به عرصه رقابتهای كشوری، از جمله این اقدامات و فعالیتها بود.
30 ماه در جبههها: از بسیجی داوطلب تا فرماندهی «گردان کربلا»
پس از انقلاب، حسین مثل بسیاری دیگر از نسل فرزندان انقلاب و امام، لباس سپاه بر تن کرد و «پاسدار» شد. یا آغاز جنگ، او گمشده خود را در جبهه یافت و بعنوان یک بسیجی ساده و داوطلب به مناطق جنگی اعزام شد و از فرماندهی دسته تا فرماندهی گردان پیش رفت. سردار شهید حسین غنیمت پور در عملیات های والفجر یك، سه، چهار و هشت، عملیات خیبر و عملیات های كربلای یك، چهار و پنج حضور داشت. حسین، 30 ماه بصورت مداوم در جبهه و در عملیاتها بود.
خوشم که خاک در زائران کوی توام…
حسین، امام رضایی بود. ارادت و عشق عجیبی به امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا (ع) داشت. بارها شده بود که به گفته همرزمان و دوستانش، از جبهه، دلش هوای مشهد عشق می کرد، راهی می شد و یکراست بدون حتی سرزدن به خانواده، به حرم سلطان عاشقان و ضامن دلدادگان میرفت، زیارتی میکرد و عرض ادبی، و باز برمی گشت جبهه! و این شد که در ماجرای عجیبی، که ظاهرش اشتباه بود و باطنش طلبیده شدن و رخصت از خود غریب الغربا (ع) گرفتن، پیکرش زیر گنبد خورشید طوس، طواف داده شد.
نشان قهرمانی نشستن بر سینه حسین و طواف پیكر مطهرش زیر گنبد طلای امام رضا (ع) از توفیقات خاص این شهید است. به گفته آنان ارادت قلبی حسین به امام غریبان بارها او را از جبهه به مشهد می كشانده تا برای ساعاتی در حرم مطهر به زیارت پرداخته و بلافاصله باز گردد.
پس از شهادت نیز آنگاه كه همه به دنبال یافتن پیكرش بودند، از مشهد خبر میرسد که حسین، اشتباها با شهدای این شهر همراه شده و زیرگنبد طلای امام هشتم (ع) طواف داده شده است!
و اهل نظر دانند که در این اشتباه، چه رازها و اشارتها نهفته است!…
ترکشی در قلب: مدال شهادت بر سینه سرخ «کمربند مشکی تکواندو»!
حسین غنیمت پور، فرمانده «گردان کربلا» روز 24 دی ماه 65 در عملیات كربلای پنج و در منطقه عملیاتی شلمچه، کربلایی شد و به عاشوراییان پیوست؛ یک تركش خمپاره در قلبش، مثل مدال شهادتی شد که آسمانیان بر سینه اش نشاندند. این تركش در زمانی كه سوار بر موتور، ترک هم رزمش نشسته بود، ابتدا سینه حاج حسین رضوانی را شكافت تا بر قلب حسین غنیمت پور بنشیند. این حسین شهید شد و آن حسین به مقام جانبازی دست یافت. عجیب نیست؟
تازه همین چندروز پیش از شهادت بود که حسین موفق شده بود در تهران، «دان 1» تکواندو را هم بگذراند و کمربند مشکی ببندد! اما این بار، حسین دیگر باید احرام سرخ شهادت به تن میکرد. او قهرمان شده بود! قهرمانی که همه قهرمانیهای دنیا پیشش هیچ بود…
کرامتی از شهید به روایت خواهر
«در همان زمان که حسین شهید شده بود، روزی مادر شهید کریمی او را میبیند که سر ظهر از در حیاط به درون خانه میآید آنهم سر نهار او به حسین میگوید: خاله دورت بگردم بیا در آغوشم، حسین میگوید آمدهام برای کاری … خواستم بگویم برای خواهرم سه خواستگار خواهد آمد هر سه را رد کند … به او گفت پس خواهر بیمارت چه؟ گفت من نزد خدا شفاعتش را کردهام اما خدا مقدر ساخته او اینگونه باشد و رفت …
فردایش به خواب من آمد همان هفته سه خواستگار برای خواهرمان آمد و ما هر سه را رد کردیم تا اینکه چهارمین نفر آقایی به نام جلالی بود من متوسل به ائمه شدم که چه کنم تا اینکه بازهم حسین به خوابم آمد و گفت به خواهر بگو مبارکش باشد و امروز خوشبختانه زندگی بسیار خوبی دارند اینجاست که میگویم شهیدان زنده هستند.»
انتهای گزارش/
منبع خبر