شهید فکوری هیچوقت دینش را به درجه نفروخت

شهید فکوری هیچوقت دینش را به درجه نفروخت


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، هفتم مهر مصادف با سالروز شهادت جواد فکوری در سال ۱۳۶۰ هست. وی پس از پایان عملیات ثامن‌الائمه همراه با فرماندهان شهید سید موسی نامجو، ولی الله فلاحی، یوسف کلاهدوز و محمد جهان آرا در حال بازگشت به تهران در حوالی کهریزک در پی سانحه هوایی به فیض شهادت نائل شدند.

جواد ۱۷ دی سال ۱۳۱۷ در تبریز دیده به جهان گشود. وی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در مقطعی از سال‌های دفاع مقدس فرماندهی نیروی هوایی ارتش را برعهده داشت و مدتی نیز با حفظ سمت در نیروی هوایی، به‌عنوان وزیر دفاع در کابینه شهید محمدعلی رجایی منصوب شد.

ژیلا دره‌خاک همسر شهید سرلشکر فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش گفت: این قدر در خانواده و فامیل ارتشی داشتیم که تا صحبت یک خواستگار ارتشی برای من شد، مادربزرگم و دایی و عمه‌ام که در واقع به خاطر مرگ زود هنگام پدر و مادرم سرپرستی و نظارت کلی بر زندگی من داشتند، ندای مخالفت سر دادند. موضوع مدتی مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد.

وی ادامه داد: سال ۴۲ مراسم نامزدی ما برگزار شد. بعد از یک ماه نامزدی من به خانه بخت رفتم. ۶ ماه بعد زندگی سیال ما شروع شد. ۶ ماه بعد در فرودگاه مهرآباد سپری شد. سه سال هم در پایگاه شاهرخی همدان، سه سال در تهران، هشت سال در شیراز و همینطور زندگی‌مان در جا‌های مختلف می‌گذشت.

دره خاک توضیح داد: انوش و آیدا به فاصله یکسال در همدان به دنیا آمدند و علی پسر کوچکم در شیراز. تا قبل از تولد بچه‌ها بیشتر اوقات که جواد ماموریت داشت، من با او می‌رفتم ولی بعد از آن وقتی که برای ادامه تحصیل بورسیه آمریکا گرفت، تنها ماندم. سال ۵۶ که باید دوره ستاد را در آمریکا می‌گذراند، من و بچه‌ها هم با او رفتیم.

همسر شهید فکوری اظهار داشت: جواد چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف داشت. او به شدت به اسلام علاقه‌مند بود. خواندن نماز سر وقت، قرآن و روزه اش ترک نمی‌شد. آن زمان کسی به اسم تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز، در ماه رمضان با اینکه می‌دانست جواد روزه می‌گیرد او را ۱۰ صبح برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرد، اما همسرم به آنجا نرفت. به او گفتم امسال، سال درجه‌ات هست؛ با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. جواد تأکید کرد «دینم را به درجه و دوره نمی‌فروشم». وقتی تیمسار مرا دید گفت «شوهر تو شب و روز را گذاشته و به دینش می‌رسد.»

وی ادامه داد: بیشتر اوقات جمعه‌ها برای ناهار به باشگاه افسران در پایگاه می‌رفتیم. آنجا سه رستوران به نام باشگاه افسران، باشگاه همافر‌ها و باشگاه درجه‌دار‌ها داشت که هر کدام مخصوص یک گروه بود. آخرین باری که به باشگاه رفتیم یک همافر به دلیل اینکه غذای رستوران‌های دیگر تمام شده بود، به باشگاه افسران آمد.

همسر شهید سرلشکر فکوری گفت: ربیعی قبل از اینکه همافر شروع به خوردن کند ضمن اینکه از او می‌پرسید چرا به این باشگاه آمده، او را بلند کرد و سیلی محکمی بر صورتش زد. غذای ما به نیمه رسیده بود. جواد ما را بلند کرد و به خانه رفتیم و از آن به بعد دیگر به باشگاه نرفتیم. جواد می‌گفت «تحمل این زورگویی‌ها را ندارم.» در این مواقع به خاطر اینکه خجالت آن فرد را بیشتر نکند سکوت می‌کرد.

وی توضیح داد: بعد از شهادت همسرم فهمیدیم او سرپرستی پنج،۶ خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می‌خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می‌کرد. البته هیچ وقت به من نمی‌گفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تأکید کرد «می خواهم شما هم راضی باشید.» گفتم. کاری که سرهنگ فکوری انجام می‌دهد مورد قبول و رضایت من هست.

بالاتر از پرواز تا چشمی در آسمان

جواد فکوری به روایت همسر شهید به قلم زهرا مشتاق، بالاتر از پرواز از اصغر فکور، چشمی در آسمان به قلم سیدحکمت قاضی‌میرسعید، سیمای افلاکیان ۳۵ – شهید جواد فکوری از رضا نصرالهی و سقوط در سکوت نوشته ابراهیم زاهدی مطلق کتاب‌هایی هست که درباره شهید فکوری به چاپ رسیده هست.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید