به گزارش نوید شاهد؛ شهید سید مجتبی علمدار از آن دسته شهدایی است که هر چه درباره آن نوشته و خوانده شود؛ درباره او حق مطلب ادا نمی شود.
ایشان مداح و عارف شهیدی بود که سالیان سال با عوارض جنگ و ترکش دست و پنجه نرم کرد؛ و در طی مسیرش تا رسیدن به اعلی درجه ایثار؛ یعنی شهادت از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
این شهید عارف در زمان اذان مغرب ۱۱ دی ماه ۱۳۷۵ در ۳۰ سالگی و در سالروز تولدش به خیل شهدا پیوست.او متولد اذان صبح ۱۱ دی ماه ۱۳۴۵ در ساری بود. در ادامه مصاحبه خبرنگار نوید شاهد را با سیده فاطمه موسوی همسر شهید می خوانیم. کسی که شاید سالهای کمی در کنار این جانباز شهید زندگی کرد اما لحظه لحظه این زندگی برای او درس شد و به قول خودش شاهد عاقبت به خیری اش بود.
سیده فاطمه موسوی همسر شهید مجتبی علمدار در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره نحوه آشنایی با این شهید بزرگوار و شرح ازدواج با ایشان گفت: آشنایی من و شهید علمدار در واقع به سال 1369 برمی گردد. در آن زمان من معلم زبان انگلیسی بودم و در مدارس راهنمایی تدریس می کردم. یکی از دوستان مشترک ما باعث این آشنایی و ازدواج شد و حاصل این ازدواج دختری به نام زهرا شد.
وی در ادامه اظهار کرد: من خواستگاران زیادی داشتم اما هر کدام به دلایلی رد شدند تا اینکه یک شب در خواب حضرت محمد (ص) را دیدم و پس از آن، زمانی که تعبیر خواب را پرس و جو کردم به من نوید ازدواج با فردی از اولاد پیغمبر (ص) داده شد.
همسر این جانباز شهید همچنین تشریح کرد: ازدواج ما در نهایت سادگی و آرامش برگزار شد. من و شهید علمدار زندگی نزدیک به 6 ساله داشتیم و در تمام این سالها او در نقش معلمی برای من بود. ایشان در عین اینکه شخصیتی بسیار مهربان داشت اما جدی بود.
موسوی با تاکید بر اینکه بزرگترین ویژگی روحی شهید علمدار گذشت، فداکاری و کمک به هم نوع خود بود اظهار کرد: شهید علمدار همیشه از آنچه که خود صاحب آن بود به دیگران نیز بذل و بخشش می کرد حتی اگر کسی به او هدیه ای می داد بین دیگران تقسیم می کرد و تمام این کارها را در جهت جلب رضایت خداوند انجام می داد.
همسر این جانباز شهید همچنین ادامه داد: شهید علمدار در زمانی که پاسدار بود حقوق خود را به رزمنده ها می بخشید و حقوقی دریافت نکرد و برای امرار معاش روزانه خود کارگری می کرد زمانی که علت این کار را از او جویا می شدم پاسخ میداد من برای کمک به اسلام و اینکه رزمنده ها کمتر به سختی بیفتند این کار را کردم. فداکاری او حد و مرزی نداشت. یادم می آید کودکان یتیم و بی سرپرست زیادی را تحت تکفل خود گرفته بود و در حد توانش به آنان کمک می کرد، به آنان روخوانی قرآن و مداحی آموزش می داد و در مراسمات مذهبی آنان را شرکت می داد.
وی ادامه داد: شهید علمدار خودش مداح بود اما هرگز برای مداحی پولی دریافت نمی کرد و می گفت نمی خواهم آن دنیا شرمنده امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ص) باشم.
همسر جانباز شهید علمدار با تاکید بر مراقبه هایی که شهید علمدار بر نفسش انجام می داد، بیان کرد: شهید همیشه خود را مقید کرده بود به صورت مستمر و هر روز تلاوت قرآن را انجام دهد و اگر روزی به هر دلیلی نمی توانست این کار را انجام دهد خود را جریمه می کرد که دو برابر مقرری که برای خودش تعیین کرده بود به تلاوت قرآن بپردازد. همچنین زمانی هم که فردی از او تعریفی می کرد شهید علمدار به سرعت دو رکعت نماز می خواند و استغفار می کرد مبادا غرور او را فرا گیرد.
وی با تاکید بر اینکه او تمام کارهایش را برای جلب رضایت خداوند انجام می داد، بیان کرد: شهید علمدار در دی ماه سه بار شیمیایی شده بود و همیشه در این ماه در بیمارستان قائم شهر بستری می شد. پزشک معالج شهید که از همرزمان ایشان نیز بود به وضعیت جسمانی شهید علمدار کاملا آگاهی داشت و می دانست که او طحال ندارد و بیمارانی که طحال ندارند نباید سرما بخورند. تمام بدن شهید علمدار به ویژه قست پهلوهایش پر از جای تیر بود. ماه دی همیشه برای ایشان بسیار سخت می گذشت و اوضاعش وخیم می شد. بار آخر که پزشک معالجش حضور نداشت وخامت حال شهید علمدار به گونه ای شد که دیگر پزشکان نتوانستند برای او کاری کنند و این جانباز عزیز به شهادت رسید.
موسوی دباره زندگی با یک جانباز اظهار کرد: این عزیزان به دلیل شرایط سخت جسمی و روحی که دارند نیاز به مراقب های ویژه ای نیز دارند. شهید علمدار نیز در این قائده بود و همیشه سردردهای وحشتناک داشت و گاهی بر اثر ضربات شدیدی که بر اثر موج انفجار در جبهه به او وارد شده بود؛ دچار موج گرفتگی می شد، برای اینکه آرامش بیشتری داشته باشد و به ما آسیبی نرساند در اتاقی خود را حبس می کرد تا بتواند اوضاع را کنترل کند. من و دخترم زهرا نیز در این زمان سعی می کردیم فضای خانه را آرام نگاه داریم تا او کمتر اذیت شود. وضعیت گوارش ایشان نیز به شدت وخیم بود.
همسر این جانباز شهید تشریح کرد: در تمام دورانی که با شهید زندگی کردم و شاهد زیست سخت او بودم هرگز به یاد ندارم که ایشان از شرایط جسمی و روحی اش گله ای داشته باشد. حتی روز آخری که راهی بیمارستان شد با پای خودش رفت و غسل شهادت انجام داد و در پاسخ به سوال من گفت می دانم که دیگر برنمی گردم و به همین دلیل غسل شهادت را انجام دادم.
همسر این جانباز شهید در پایان اظهار کرد: در تمام مدتی که ما با یکدیگر زندگی می کردیم به یاد ندارم که ایشان هرگز چیزی را به من و دخترم اجبار کرده باشد و همیشه رفتاری حسنه با اهل منزل داشت؛ همچنین شهید علمدار آخرین وصیتش به من این بود که در دینداری کوشا باش و به یاد داشته باشید که همه کارهایتان را برای خدا انجام دهید. همیشه برای رهبر معظم انقلاب و کسانی که در راه خدا و برای اعتلای دین ما می کوشند دعا می کنم. امیدوارم خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند.
انتهای پیام/
منبع خبر