به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، از روزی که «خیرالله نصیری» جانباز دوران داع مقدس برای همیشه ویلچرنشین شد بیش از ۴۰ سال میگذرد، سالهایی که سخت و شیرین گذشته و جوان ۲۳ ساله آن روز را امروز ۶۰ ساله کرده است.
خودش میگوید «به قطع بودن پاهایم عادت کردهام»، ولی ما که تا خاری در دست و پایمان میرود تا مدتها از وجود ضایعه کوچک رنج میبریم خوب میدانیم بیشتر از دو برابر سن را نشسته کار کردن، غذا خوردن و زندگی کردن چقدر دشوار است. سختیای که حتی دانستن هم به فهم آن کمکی نمیکند و تا خود جای او نباشیم درک نمیکنیم.
بهترین و تلخترین خاطره زندگی نصیری همزمان در عرض چند روز و در عملیات بیت المقدس رقم خورد، از طرفی پای او برای همیشه گرفته شد و از طرف دیگر خبر آزادی خرمشهر را شنید. جانباز خیرالله نصیری در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس اظهار داشت: همان شبی که بعد از مجروحیت شدید در عملیات بیت المقدس به هوش آمدم، ۷۲ ساعت از زمانی که روی مین رفته بودم میگذشت. تا تلویزیون را روشن کردم خبر آزادی خرمشهر پخش شد، دیگر جانبازی و بیمارستان و مجروحیت از یادم رفت، ۲۳ سال با پا زندگی کرده بودم و حالا که پا نداشتم، ناراحت نبودم، بیشتر از اینکه از درد پا ناراحت باشم از آزادی خرمشهر خوشحال بودم. بعدها قطع پا عادی شد و به زندگی برگشتم.
نصیری زمانی که به جبهه رفت نیروی ارتشی بود، در رسته مهندسی تخریب، بخش مین، میگوید: من تخریبچی مین بودم، اعزام شده از جمعی مهندسی بروجرد. چند روز قبل از آزادی خرمشهر یعنی ۲۷ اردیبهشت مامور شدیم برویم دشت عباس، در منطقه سرخه نادری نزدیک ساعت ۹ صبح هر دو پایم رفت روی مین.
وی تعریف میکند: من و چند افسر درجهدار ارتش به همراه دوستانم محمدعلی گودرزی، آقای نم نم، آقای مبشری در حال کار کردن روی مینها بودیم. در حال خنثی کردن مین ضد خودرو بودم، چاشنی را که باز کردم چند متر آن طرفتر یک مین والمری منفجر شد و ما در تله انفجاری گیر کردیم، محمدعلی به شهادت رسید و آقای نم نم دو پا و یک دستش قطع شد و ترکشها تمام صورت آقای مبشری را زخمی کردند. انگار یک کامیون خاک به هوا پاشیده شد و من پرت شدم، دیدم یک پایم عین مار سر بریده گوشهای افتاده. به بیمارستان دزفول که رفتیم آن یکی پایم را بریدند. تا وقتی که ما را به مشهد ببرند متوجه نشدم چه اتفاقی برایم افتاده. یک خانم پرستاری بود که خدا حفظش کند یا اگر از دنیا رفته خدا رحمتش کند، آمد بالای سرم و خونهای صورتم را با آب گرم پاک کرد، گفتم چه اتفاقی برای من افتاده؟ گفت پسرم دو پایت قطع شده است.
نصیری ادامه میدهد: آزادی خرمشهر فقط کار خدا بود. بزرگترین موانع را صدام برای خرمشهر به کار گرفته بود. از سال ۵۹ تا ۶۱ مین کار گذاشته بود، زمان خنثی کردن مینها متوجه میشدم که زمان زیادی از نصب آن گذشته برای همین به محض اینکه نیرو نزدیک مین میرفت منفجر میشد.
نصیری در ادامه تعریف میکند: در بیمارستان مشهد تعدادی از اعضای خانوادهام آمدند برای دیدنم، شش ماهی را در بیمارستانهای تهران بودم تا اینکه دوباره سرپا شدم.
انتهای پیام/ ۱۴۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است