به گزارش مجاهدت از خبرنگار اخبار داخلی دفاعپرس، نظم نوین جهانی یا همان پیچ تاریخی که از چندین سال گذشته در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالملل جهان متداول شده است، سابقه قدیمی دارد.
اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) به هر دورهای از تاریخ که با تغییری چشمگیر در اندیشه سیاسی و توازن قوا در جهان همراه بوده است، اطلاق میشود.
با وجود ارائه تعاریف متعدد از این اصطلاح، نظم نوین جهانی اصولاً به باور ایدئولوژیکی مرتبط است که برقراری حکومت جهانی را فقط و فقط از طریق تلاش همگانی برای شناسایی، فهم، یا رفع مشکلات جهانی که از ظرفیت و گنجایش دولت-ملتهای انفرادی خارج است، امکانپذیر میداند.
در همین زمینه بود که جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از نظم جدید جهانی صحبت کرد که آمریکا قصد دارد آن را مدیریت کند. بایدن در میزگرد کاری نشست سه ماهانه مدیرعاملان سخنرانی میکرد، که روسای جنرال موتورز، اپل و آمازون نیز در آن حضور داشتند، و سخنانش را با این جمله به پایان رساند: «اکنون زمانی است که اوضاع دارد تغییر میکند. قرار است یک نظم نوین جهانی شکل بگیرد، و ما باید آن را رهبری کنیم؛ و در انجام این کار، باید بقیه دنیای آزاد را متحد کنیم.».
با پایان دورۀ جنگ سرد، مسائل پیچیده و جدیدی مانند تضعیف عاملیت قدرت و امنیت نظامی، افزایش کنشگران غیردولتی و ظهور بازیگران جدید بینالمللی و منطقهای رخ داد و منطقهگرایی بهعنوان چشمانداز و پارادایمی نوین مورد بازبینی قرار گرفت و این پرسش مطرح شد که «آیا با وجود تحولات جدید در سیستم بینالملل، تحول شبه پارادایمی در منطقهگرایی نوین به وجود آمده است؟ در این راستا دیدگاه رهیافتهای تئوریک جدید به منطقهگرایی چگونه بوده است؟» در پاسخ این فرضیه مطرح گشت که «اکنون منطقهگرایی از مهمترین مسائل سیاست بینالملل بوده و در سطوح مختلف نسبت به نوع کلاسیک متحول شده است».
همچنین، در این موضوع رهیافتهای شبکهای، ساختارگرایی، سیستمهای تابعه، امنیت منطقهای و نظریات متأخر، برخلاف نگرشهای رئالیستی، دیدگاههای جدید و متنوعی را مطرح کردهاند که جنگ اوکراین و تنشهای بین آمریکا و چین در تایوان و رشد سریع اقتصادی برخی کشورهای دیگر و تقابلهای اخیر نفتی و غیرنفتی برخی از کشورهای عربی مانند؛ امارات و عربستان با آمریکا که همراه با سرمایه گذاریهای شدید چین در این کشورها بوده از جمله تغییرات در نظم جدید جهانی است.
پدیدار شدن نظم نوین جهانی
حداقل چهار قرن است که نظم نوین جهانی پدیدار شده است. نظامی که در ابتدا با ویژگیهای فعالیت تجاری پرقدرت بین قاره ها، و کشف افقهای جغرافیایی جدید شناخته می شد، با رشد تدریجی تکنولوژی و استفاده از آن در کشتیرانی و ارتش رو به زوال رفت. انقلاب صنعتی اوج این فرآیند بود که به نوبۀ خود انگیزهای قوی برای استعمار و مقهورسازی ساکنان شرق و دیگر بومیان فراهم کرد.
پس از آن اروپا دیگر نه تنها قدرت عمده اقتصادی و نظامی حاکم در جهان بود، بلکه ادعا میشد که مرکز پیشرفت بشر و نقطۀ ورود به جریان تمدن بشری است. در این شرایط حتی نظریهها و عقایدی دربارۀ پایان تاریخ در همان نیمۀ قرن نوزدهم شایع شد. اروپا مرکز جهان شمرده میشد و این موضوع پیامدهای عمیقی در فضای جغرافیایی، تاریخی و عقلی داشت. از نظر جغرافیایی، همۀ نواحی جهان بر اساس موقعیت جغرافیایی شان نسبت به اروپا مورد توجه بودند، و بدین ترتیب اصطلاحات خاور نزدیک، خاورمیانه و خاور دور پدید آمد.
تاریخ بشر به باستان، قرون وسطی و عصر جدید تقسیم شد. همۀ نتایج علمی و عقلی بشر مطابق با استانداردهای پوزیتیویسم و عقل گرایی غربی مورد قضاوت قرار میگرفت و نتایجی که شرایط لازم را احراز نمیکردند، به دستۀ مباحث پیش عینی ارجاع میشدند.
با این حال ادعا میشد که شرق در قلمرو اخلاق، معنویت، شعر و افسانه چیزهایی قابل عرضه دارد، اما مطمئناً در حیطۀ دانش و تفکر که با ترقی یا ادارۀ مناسب امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مرتبط است، چیز قابل ذکری ندارد.
گزارش از امیر قشقایی
انتهای پیام/341
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است