به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نام احمد غلامپور در کنار نام فرماندهانی همچون محسن رضایی، علی شمخانی، غلامعلی رشید، سیدیحیی صفوی و محمدعلی جعفری در صفحات زرین تاریخ دفاع مقدس آمده است.
او فرماندهای مهربان، خوشمشرب اهل بگو و بخند و از اهالی محله لب شط اهواز است. با شروع جنگ در سال ۵۹ به سپاه اهواز و سپس به سپاه سوسنگرد رفت و مسئول واحد عملیات شد. وی طی سالهای حضور متمادیاش در جبهه، مراتب فرماندهی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و خیلی زود به مدارج عالی فرماندهی سپاه در جنگ دست یافت. غلامپور در عملیاتهای مهمی همچون کربلای ۵ و والفجر ۸ فرماندهی قرارگاه کربلا، مهمترین قرارگاه عملکننده را برعهده داشت و در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر فرمانده قرارگاه قدس بود. او پس از جنگ، معاون عملیات سپاه پاسداران و سپس رئیس دانشگاه فرماندهی و ستاد سپاه شد.
غلامپور از سوی فرمانده معظم کل قوا نشان فتح ۲ دریافت کرده است و هماکنون عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) است و به تدریس مباحث نظامی میپردازد. نشریه «سرو» در گفتوگویی با وی، ویژگیهای دفاع مقدس برای نظام اسلامی را بررسی کرده است که در ادامه مشروح بخش اول آن را میخوانید.
یکی از بحثهای مهم در خصوص دفاع مقدس بحث خلق قدرت برای نظام است که توسط جنگ رخ داد. در حالی که در ظاهر امر، روند جنگ کشور را به سمت دیگری پیش برده است؛ سرمایههای اقتصادی کشور رو به افول رفت، بسیاری از نیروهای انسانی ارزشمند جامعه از دست رفتند و تجهیزات نظامی به جا مانده از دوران طاغوت مصرف میشد و فرسوده میشد و. البته ما موفق شدیم دشمن را از خاک خود بیرون کنیم و با حداقل خواستهای که داشتیم، یعنی خروج متجاوز از کشور، جنگ را به خاتمه بردیم. آیا حقیقت جنگ همینی است که در ظاهر دیده میشود یا مسائل دیگری هم بوده که باید دیده شود؟
در مورد جنگ باید همواره یک حقیقت را در نظر داشته باشیم که میتواند در درک صحیحتر معادلات جنگ ما را کمک کند. جنگ پدیدهای است که تعریفی دارد و در اثر تقابل دو نیرو به دلیل اهدافی که دارند یا به دلیل تحمیل اراده خود بر دیگری شکل میگیرد. اما در خصوص جنگ ما این تعریف صادق نیست؛ یعنی ما بنای ورود به جنگ با کسی را نداشتیم و به کسی حملهای نکردیم، بلکه ناخواسته با یک جنگ یکطرفه و ناجوانمردانه مواجه شدیم؛ بنابراین اتفاقی که برای ما افتاد قبل از اینکه بخواهد یک جنگ تلقی شود یک دفاع مقدس بود. یک هجومی به ما شد و ما یک دفاعی را در برابر این هجوم رقم زدیم. اگر صورت مسئله به این شکل صحیح برای ما روشن شود خیلی از معادلات و مسائلی که در دفاع مقدس رخ داد را میتوان بهدرستی و بهراحتی درک کرد.
این نکته را هم اضافه کنم که وقتی عبارت دفاع را به کار میبریم به این معنا نیست که شما لزوماً باید فقط بایستید و هیچ حرکتی نکنید و صرفاً زمانی که دشمن شما حملهای کرد، شما واکنش نشان دهید و بس. دفاع یعنی دفع شر کنید و دفع ظلم و ستم کنید و حمله و هجوم دشمن را دفع کنید. بنابراین، این دفاع در درون خود تهاجم هم دارد؛ یعنی دفع شر ممکن است گاهی به حمله شما نیاز داشته باشد، گاهی به عقبنشینی و گاهی il مستلزم صلح و آتشبس باشد.
یعنی برآیند کلی اقدامات ما در برابر عراق دفاع از سرزمین و نظام سیاسی و اعتقادیمان بوده است…
دقیقاً، ولی درونش تهاجم بوده، ضربه زدن بوده و… نکته دیگر اینکه اصطلاح جنگ ایران و عراق که درباره دفاع مقدس معروف شده، یک غلط رایج و مصطلح است و حقیقت ماجرا چنین نیست.
اگر دلایل و انگیزههای این جنگ همانی باشد که به غلط در برخی رسانهها عنوان میشد و امروز هم تکرار میشود یا در محافل جهانی و بینالمللی چنین القا میشود، یعنی عراق با ایران مشکل مرزی داشت یا فلان تپه یا فلان مقدار از اروندرود را از ایران مطالبه میکرد یا قرارداد الجزایر را قبول نداشت و…، بله! جنگ میان دو کشور ایران و عراق رخ داده است. یعنی اگر کسی بتواند اینها را اثبات کند میتواند سطح جنگ را به نزاع میان ایران و عراق و جغرافیای این دو کشور تنزل بدهد.
اما وقتی شما به دلایل پشت صحنه این جنگ نگاه میکنید و انگیزههای طرحریزی چنین جنگی را بررسی میکنید، میبینید این جنگ اساساً در سطح جغرافیای ایران و عراق نیست. شما میبینید این یک جنگ تقریباً بینالمللی و جهانی است که در یک طرف کشور و ملت ایران به عنوان نماد حق و نماد آنچه تحت عنوان انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است قرار دارد و درطرف دیگر کشور عراق و رژیم بعثی حاکم بر آن به عنوان نماد استکبار جهانی و مظهر دشمنی نظام سلطه با انقلاب اسلامی ایران. این نکته همان زمان در فرمایشهای امام خمینی (ره) نیز بیان شده که آمریکا به عنوان استکبار غرب به صدام دستور داد که به ایران حمله کند. پس صدام یک بازیگر است و یک نقشی و مسئولیتی به او داده شده که به ایران حمله کند؛ وگرنه صدام و حزب بعث عراق نه انگیزهای برای جنگی در این ابعاد با ایران داشت و نه قابلیت و توان این را داشت که تصمیم بگیرد با ملت بزرگی مثل ایران بجنگد.
در این صورت چرا عراق باید برای جنگ با ایران انتخاب شود؟
کشور عراق به این دلیل به عنوان مأمور اصلی حمله به ایران تعیین میشود که ریشههای اختلافات تاریخی میان این دو کشور وجود داشته است. این اختلافات نه مربوط به انقلاب اسلامی و نه حتی مربوط به دوران پهلوی است، بلکه مربوط به دوران خلافت عثمانی است که سرزمینهای غرب سرزمین ایران را در اختیار داشته و دو سه قرن اختلاف میان حاکمان این دو سرزمین وجود داشته است؛ بنابراین عراق این زمینه لازم یا این بهانه را دارد که بتوان این مأموریت را به او داد، ولی آیا عراق با توجه به ظرفیتها و تواناییهای خود میتواند زیر بار چنین جنگی برود؟ قطعاً خیر؛ بنابراین به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس دستور داده میشود که هزینههای هنگفت جنگ را تأمین کنند، کشورهای اروپایی نیز سلاح و تجهیزات را به عهده میگیرند و بخشی از کشورهای خاورمیانه موظف میشوند نیروی انسانی و نظامی در اختیار عراق بگذارند. بدین ترتیب یک تقسیم کار در سطح بینالمللی صورت میگیرد که نشان میدهد سناریوی این جنگ در حد عراق نیست و در سطح بالاتر و گستردهتری است.
این از حیث فیزیکی و جغرافیایی و نظامی. اما از بعد اعتقادی و فکری نیز این جنگ بین دو کشور ایران و عراق برقرار نیست. این یک جنگ اعتقادی و جنگ بین حق و باطل و جنگ میان اندیشه برآمده از انقلاب اسلامی با تمدن استکباری برآمده از غرب است. از آن طرف، آمریکا رسماً به دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است و از هیچ اقدام سیاسی و نظامی مانند تجزیهطلبی و جنگ داخلی و اقدام به کودتا دریغ نکرده است. از این طرف هم امام راحل جنگ ما را با استکبار و نظام سلطه بینالمللی میداند و شعار جنگ تا رفع فتنه در عالم سرمیدهد و یا میفرمایند راه قدس از کربلا میگذرد. اینها فراتر از جغرافیای عراق است؛ یعنی نگاه به جنگ چه از طرف ما و چه از طرف دشمن ما، باید تغییر کند. موضوع، صحنه و اهداف جنگ یک مسئله محلی نیست و فراتر از جغرافیای دو کشور ایران و عراق و در سطح بینالمللی ترسیم شده و طرفین هویت فکری و فرهنگی و تمدنی یکدیگر را هدف قرار میدهند. با اینکه نظام سیاسی جهان در سال ۱۹۸۰ میلادی که جنگ آغاز شد یک نظام دو قطبی است و به بلوک شرق و غرب تقسیم شده و این دو با هم در نزاع دائم و جنگ سرد هستند، هر دو ابرقدرت شرق و غرب با هم متحد میشوند و این جنگ را بر ضد یک نظام نوپا که تازه انقلاب کرده است شکل میدهند.
این را هم اضافه کنم که سناریوی جنگ با ایران سناریوی آخر استکبار جهانی برای از بین بردن انقلاب اسلامی بوده است، نه سناریوی اول و دوم آنها. «ادموند موسکی» وزیر خارجه وقت آمریکا میگوید ما برای مقابله با انقلاب ایران سه گزینه در دستور کار داریم: اول ایجاد آشوب و اغتشاش داخلی، دوم نابودی اقتصاد ایران و سوم تحمیل جنگ. یعنی تحمیل جنگ گزینه سوم آنها برای براندازی و نابودی انقلاب اسلامی بوده است. وقتی حوادث بعد از انقلاب را نیز مشاهده میکنیم میبینیم دقیقاً هر سه سناریو توسط آمریکا به اجرا درآمده است؛ یعنی شورشهای تجزیهطلبانه در استانهای مرزی، آشوبهای ضد انقلاب در تهران و انفجارها و ترورها و تبدیل شدن تهران به شهر جنگی نشان میدهد سناریوی اول انجام گرفته است و آنها میخواهند قبل از اینکه به جنگ برسند به این طریق نظام را ساقط کنند. سناریوی تحریم اقتصادی و بلوکه کردن اموال ایران و خارج کردن بخشی از اموال ایران از کشور و… هم از همان ابتدا کلید خورد و اجرا شد. پس از به نتیجه نرسیدن این دو سناریو باز هم برای اینکه جنگی را آغاز نکنند طرح دیگری را اجرا میکنند و آن انجام یک کودتای نظامی درست چند ماه قبل از آغاز جنگ است به نام کودتای «نقاب» – بعداً به نام شهید نوژه معروف شد – که آن هم به شکست میانجامد.
کسانی که معتقدند صدام برای اختلافات مرزی و اروندرود و… به ایران حمله کرد به این پرسش پاسخ دهند که اگر کودتای نوژه موفق میشد و آمریکاییها بر ایران مسلط میشدند عراق اصلاً چنین خواستههایی را مطرح میکرد؟ چه رسد به اینکه به خاطر آن وارد جنگ با ایران شود!
یعنی آمریکا و نظام استکبار جهانی با اصل انقلاب اسلامی مشکل داشته است…
بله. زیرا این انقلاب ویژگیهای منحصربهفردی دارد و اتفاق بینظیری در دنیاست. این یک کودتای نظامی نیست؛ حتی یک تغییر نظام سیاسی طبق عرف رایج جهانی نیست؛ بلکه یک تغییر ایدئولوژی و تغییر دیدگاه اعتقادی حاکم بر کشور است. این انقلاب از ماهیتی متفاوت و اسلامی و ظلمستیز برخوردار است و حد و مرز جغرافیایی نمیشناسد و این غیر از جمهوری اسلامی است که به عنوان یک نظام سیاسی در یک کشور جهان استقرار یافته است. جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی است که در یک کشور مستقر شده و دولت دارد، مجلس شورا دارد، سایر نهادها را دارد، مرز جغرافیایی دارد، ارتباطات بینالمللی و سفارتخانه و … دارد و مسیری را برای خود طی میکند؛ اما یک مفهوم کلیتری هست که جمهوری اسلامی نیز بخشی از کلیت آن محسوب میشود و آن انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی یک ایده و یک گفتمان و مجموعهای از اعتقادات الهی و اسلامی و سیاسی است که محدود به کشور و ملت خاصی نیست و مرزبندی جغرافیایی در آن راه ندارد. مبنای اصلی انقلاب اسلامی توسعه حق، دفاع از مظلوم، دفاع از آزادیخواهان، حمایت از عدالتطلبان و … است؛ بنابراین آنچه نظام سلطه به شکل جنگ نظامی به ما تحمیل کرد هدفش انقلاب اسلامی است. البته اهداف دشمن حداقلی و حداکثری بود؛ یعنی یک کف داشت و یک سقف داشت. کف آن این بود که بخشی از خاک ایران را تصرف و جدا کنند و برای اینکه صدام را هم راضی نگه داشته باشند و پاداش خوشخدمتی او را بدهند – مثلاً – خوزستان را از ایران جدا کنند و به عراق بدهند که همین هم میتوانست خسارت زیادی به کشور ما بزند به سبب موقعیت اقتصادی و استراتژیک خوزستان برای کشور ما و خصوصاً نفتخیز بودن این استان. اما سقف خواسته آنها این بود که پایتخت را تصرف کنند و کلاً حاکمیت را ساقط کنند که خوشبختانه به هیچکدام از این اهداف نرسیدند.
در واقع ما باید جنگ را در این ابعاد و با این مختصات ببینیم تا بتوانیم به درستی تحلیل کنیم که در جنگ چه اتفاقی افتاد و ما چه چیزی از دست دادیم و چه چیزی به دست آوردیم …
بله.
حال با توجه به این شرایطی که فرمودید، یک حمله نظامی گسترده به ما شد. از نظر نظامی ما در آن مقطع چه شرایطی داشتیم و آیا توان دفاع، آن هم برای هشت سال، را داشتیم؟
در زمانی که انقلاب پیروز شد یکی از مجموعههایی که بسیار آسیب دید و تضعیف شد ارتش بود. در آن زمان هم تنها نیروی نظامی کشور که این توان و قابلیت را داشته باشد که از کشور دفاع کند ارتش بود. البته کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران شکل گرفته بودند، اما هدف آنها سامان دادن به مسائل داخلی و آرام کردن آشوبهای ضدانقلاب بود و برای جنگ با دشمن خارجی آمادگی نداشتند. ارتش هم آسیب زیادی دیده بود و تغییر و تحولات زیادی در آن اتفاق افتاده بود و دیگر آن صلابت و اقتدار سابق را نداشت.
اتفاقاً یکی از دلایلی که صدام را وامیداشت با آسودگی خاطر به ایران حمله کند و در مصاحبه بگوید که من ظرف یک هفته کار ایران را تمام میکنم، نگاه به همین وضعیت ارتش در ایران بود. یعنی آنها تحلیل درستی از ارتش ایران داشتند و میدانستند ارتش تقریباً از بین رفته است؛ هم به سبب وابستگی به آمریکا که اکنون دیگر قطع شده بود و هم به سبب خیانتهایی که برخی از عناصر داخل ارتش انجام میدادند مثل تیمسار مدنی و امثال او و یا طرحریزی کودتا علیه نظام و امثال این مسائل، ارتش از نظر نیروی انسانی و فرماندهی و آموزش و تجهیزات و … کاملاً تضعیف شده و بدون پشتوانه محکم و قابل اتکا بود.
ما در کلاسهای نظامی در دانشگاه معمولاً در تحلیل جنگ یک اصطلاحی را به کار میبریم و میگوییم صدام چه چیزهایی را دید و به ما حمله کرد؟ و چه چیزهایی را ندید و شکست خورد؟ قطعاً یکی از مسائلی که صدام دیده بود وضعیت ارتش ایران بود که تصور میکرد ظرف یک هفته کار ایران تمام میشود. جالب این است که چندی قبل از شروع جنگ، برژینسکی مشاور وقت امنیت ملی آمریکا هم مصاحبهای کرده بود و گفته بود اگر عراق با ایران وارد جنگ شود ظرف یک هفته الی ده روز کار ایران یکسره میشود. البته اینها نشانه دخالت آمریکا در جنگ و اطلاع او و رضایت او از حمله عراق به ایران نیز هست.
از طرف دیگر صدام اوضاع سیاسی داخلی و سایر تحرکاتی که عرض کردم سناریوهای اول و دوم آمریکا برای سقوط نظام بوده است را میدیده و تصور میکرده جنگ با ایران آسان خواهد بود. در آن زمان اختلافات سیاسی در ایران بسیار برجسته و پررنگ بود و نزاع شدید میان دو جریان سیاسی کشور برقرار بود که یکی طرفداران امام (ره) و عمده شاگردان و روحانیت همراه امام بودند و دیگری نقطه مقابل تفکرات امام (ره) که بنیصدر و رجوی و جریان چپ و حتی نهضت آزادی بودند. این وضعیت در حالت بدون تهدید خارجی هم یک کشور را در بحران و حالت سقوط قرار میدهد، چه رسد به اینکه کسی هم بخواهد حمله و جنگ نظامی کند.
من نمیخواهم وارد مسائل سیاسی آن دوران شوم، ولی کلاً کشور سروسامان سیاسی درستی نداشت و مسئولان با نظام و رهبری آن همراه و متحد نبودند و بلکه مخالف و معارض بودند. کشور در اکثر شهرها و استانها به شدت درگیر منازعات خونین و طغیانهای مختلف بود و نظام هنوز استقرار لازم را نیافته و جای پایش محکم نشده بود و بدون جنگ هم خودبخود در حال از هم پاشیدن بود؛ لذا دشمن وقتی از بیرون نگاه میکند احساس میکند این کشور همه چیزش به هم ریخته و در حال زوال است و با یک فشار کوچک قدم آخر را هم برمیداریم و همه چیز را فرومیریزیم.
آنچه که صدام ندید چه چیزهایی بود؟
آنچه که او ندید اولاً یک جمعیت عظیم جوان، پرانرژی و طرفدار انقلاب و پا در رکاب امام (ره) بود. شما ببینید در روزهای اول جنگ عراق همینطور جلو آمد و ۱۷ هزار کیلومتر از خاک ما را گرفت، اما آنچه که او را زمینگیر کرد و اجازه ادامه مسیر به او نداد حضور همین توده مردم بود که اغلب اهل همان شهرهای جنگزده بودند. یعنی از پیر و جوان و زن و مرد، هر که هرچه در وسع داشت آورد و آمد به میدان جنگ. این پدیده که باید آن را مقاومت مردمی بنامیم برای صدام و حزب بعث قابل پیشبینی و محاسبه نبود و همین هم جلو پیشروی آنها را گرفت و باعث شد در همان گام اول یک تودهنی محکم بخورد.
ما در تقسیمبندی مقاطع جنگ میگوییم در چهار پنج ماه اول جنگ که دوره مقاومت مردمی است، صدام که به صورت لجامگسیخته و بدون مانع حرکت کرده بود و داخل خاک ما آمده بود یک ضربه شدید خورد و متوقف شد. مثلاً در خرمشهر با وجود انبوهی از نیروهای عراقی که از همه لحاظ برتری با آنهاست و ما در مقابل آنها اصلاً هیچ چیزی نداریم، ۳۴ روز طول میکشد که خرمشهر را – آن هم بخش غربی شهر در غرب رود کارون را – بگیرد.
یعنی ارتشی که قرار بود یک هفتهای تهران را بگیرد، فقط برای غرب خرمشهر ۳۴ روز متوقف شد!
آفرین! و این مقاومتی که شکل گرفت پدیدهای بود که شاید برای خیلی از ما هم قابل پیشبینی نبود! با این حرکت درواقع ترمز دستی عراق کشیده شد؛ بنابراین تمامی محاسبات ارتش عراق به هم ریخت و ارتش بعثی در کل برای رسیدن به اهدافش ناامید شد و دریافت که جنگ با ایران آنطور هم که تصور میکرده ساده و آسان نخواهد بود. درنتیجه عراق ناچار میشود به شکلی در سرزمین ما موضع بگیرد و گسترش پیدا کند که از نظر نظامی بدترین وضعیت است؛ یعنی هر بخشی از نیروهای ارتش عراق در بخشی از خاک ایران زمینگیر میشود و انسجام خود را از دست میدهد.
ابتدا ارتش عراق تصور کرد با یک وقفه کوتاهمدت میتواند خود را بازسازی کند و انسجام و یکپارچگی از دست رفته را به دست بیاورد و مجدداً حمله کند و به باقی اهداف خود دست پیدا کند، اما عملاً این فرصت به عراق داده نشد. بلافاصله حضور مردم در جبهههای جنگ از شهرهای مختلف و گسترش مقاومت رزمندگان که با عملیاتها و شبیخونهای کوچک، ولی پیاپی همراه شد، نه تنها امکان بازسازی را از ارتش عراق گرفت، بلکه او را وادار کرد که به همین مقدار از خاک ما که تصرف کرده اکتفا کند و سعی کند فعلاً همان را حفظ کند و از دست ندهد.
برعکس ارتش عراق، کمکم ارتش ما بازسازی شد و روحیه خودش را به دست آورد و فرماندهان ارتش در جایگاه خود جا افتادند و توانستند در دفاع از کشور ظرفیت و توان و استعداد خود را نشان دهند. از سوی دیگر با عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا و افتادن امور جنگ به دست نیروهای وفادار به انقلاب و امام (ره) و با توسعه فعالیتهای سپاه پاسداران در جنگ و آموزش نیروهای انسانی و همچنین با تشکیل بسیج مردمی و سرازیر شدن نیروهای داوطلب به جبههها اوضاع به نفع ایران تغییر کرد و عراق ناچار شد یک به یک مناطقی را که تصرف کرده بود واگذار و عقبنشینی کند. ارتش عراق تمامی مناطق شهری و مسکونی را تخلیه کرد و مواضع خود را در مناطق دیگری از خاک ایران تثبیت کرد که البته آنها را هم در سالهای بعد و در عملیاتهای مختلف اکثراً از دست داد و ناچار به عقبنشینی شد.
در واقع مهمترین عاملی که برای ایران قدرتآفرینی کرد حضور مردم انقلابی در صحنه جنگ بود…
البته مسائل دیگری هم بود. راهنماییها و راهبری شجاعانه و الهی امام (ره) و امید دادن مداوم او به مردم و رزمندگان در افزایش توان و قدرت دفاعی ما اهمیت و تأثیر زیادی داشت. گسترش فعالیتهای نظامی سپاه و بسیج هم همینطور. سپاه بلافاصله آرایش نظامی گرفت و شروع به تشکیل یگانها و واحدهای مختلف نظامی کرد و به یک نیروی نظامی کامل شبیه ارتش تبدیل شد. این روند به قدری سریع و غیر قابل تصور بود که در شهریور سال ۱۳۶۴ حضرت امام (ره) فرمان میدهد برای سپاه در کنار نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی تشکیل شود؛ یعنی سپاه به قدری گسترده شده و از نظر تجربه و تجهیزات به نقطهای رسیده که میتواند در دریا و در هوا با دشمن بجنگد و در کنار ارتش، نیروی دریایی و هوایی مستقل داشته باشد.
جالب این است که عمده تجهیزات و تسلیحات سپاه را عراقیها تأمین کردند! یعنی آنچه به عنوان غنیمت از ارتش شکستخورده عراق به دست آمده بود به قدری بود که برای تشکیل یک ارتش مستقل کافی بود و سپاه پاسداران با همین تسلیحات به غنیمت گرفته شده توانست توان خود را تا پایان جنگ روز به روز گسترش دهد؛ بنابراین آنچه درباره فرسوده شدن و مصرف شدن تسلیحات و ادوات جنگی در ابتدای بحث مطرح کردید هرچند صحیح است، ولی جایگزین شد و توسعه هم پیدا کرد. ضمن اینکه از همان ابتدا هم در ارتش و هم در سپاه بحث خودکفایی و تولید و تأمین اسلحه و ادوات مورد نیاز جنگ در داخل کشور مطرح شد و تا پایان جنگ دستاوردهای بسیاری داشتیم و توانستیم در زمان پایان جنگ نسبت به زمان آغاز آن پیشرفت و توسعه زیادی پیدا کنیم.
یک مورد را به صورت مستند برای شما مطرح میکنم که عمق مسئله روشن شود. صدام جنگ را با ۱۲ لشکر اعم از مکانیزه، زرهی و پیاده و چند تیپ مستقل آغاز کرد و با بیش از ۵۰ لشکر که به لحاظ تجهیزات زمینی و هوایی رشد چشمگیری داشت و جزو ده ارتش برتر جهان بود به پایان برد. ما در جنگ چندین بار لشکرهای عراق را کاملاً متلاشی کردیم و شکست دادیم و عراق مجدداً آنها را بازسازی کرد و به میدان فرستاد. این هم نشان از حجم بالای تسلیحات به غنیمت کرفته شده ما دارد و هم نشان از پشتیبانی فراوانی که غربیها از صدام داشتند و اگر حمایت آنها نبود ارتش عراق چندباره شکست خورده بود و از بین رفته بود.
بنابراین، جنگ از چند جهت برای ما خلق قدرت کرد. از یک طرف اوضاع نابسامان سیاسی داخلی ما را سروسامان داد و وحدت و یکپارچگی میان مردم و مسئولان نظام برقرار کرد و مخالفان نظام و انقلاب اسلامی اغلب به حاشیه رفتند و حضور مؤثر و میدانی کمتری داشتند. از طرف دیگر ارتش را نوسازی کرد، آن هم بر مبنای اعتقادات اسلامی و آن را از ارتش طاغوت و رضاشاهی به ارتش جمهوری اسلامی و در خدمت نظام اسلامی تبدیل کرد. از سوی دیگر سپاه پاسداران را توسعه و گسترش داد و در کنار ارتش یک نیروی مسلح انقلابی و متناسب با اهداف انقلاب اسلامی در کشور ایجاد کرد. از جنبه دیگر بسیج را در کشور سازماندهی کرد و نیروهای داوطلب مردمی که آماده مقاومت و جانفشانی برای کشور بودند در این قالب تشکل یافتند و به یاری ارتش و سپاه برخاستند و همچنان بازوی دفاعی کشور هستند.
در کنار اینها ما موفق شدیم دشمنی را که آمده بود یک هفتهای کشور ما را تصرف کند هشت سال در پشت اهداف خیالی خود متوقف کنیم و نه تنها از اراضی اشغال شده در ابتدای جنگ بیرون برانیم، بلکه او را تا پشت مرزها ببریم و حتی وارد خاک او شویم و او را ناچار به دفاع از خاک خود در درون کشور خودش کنیم.
من میخواهم بگویم بازدارندگی دفاعی ما که امروز هیچ کشوری جرأت حمله و درافتادن با ما را ندارد تنها به دلیل تجهیزات نظامی و موشکی و پهپادها و رادارها و سامانههای پیشرفته اینچنینی که امروز بحمدالله از آن برخورداریم و یا گسترش عمق استراتژیک ما در منطقه و همراهی و حمایت کشورهای منطقه نظیر سوریه و عراق از سیاستهای انقلاب اسلامی نیست؛ زیرا اینها همه نهایتاً در دو دهه اخیر برای ما حاصل شده است. در حالی که اکنون سی و دو سال از پایان جنگ میگذرد و در تمامی این سالها کسی با ما وارد جنگ نشده است؛ حال آنکه میدانیم دشمنان ما در درجهای از عداوت با انقلاب اسلامی هستند که اگر میتوانستند یک روز هم فرصت را برای جنگ با ما از دست نمیدادند. در حقیقت بازدارندگی دفاعی ما در طول جنگ و در حالی که با هرچه در توان داشتیم از کشور و نظام و انقلاب خود دفاع میکردیم به دست آمد و اگر چنین پیشرفتهایی در تجهیزات نظامی نکرده بودیم نیز همان دوره دفاع هشت ساله کافی بود تا هیچ کشوری به فکر حمله به ایران نیفتد. این یعنی خلق قدرت برای نظام که یکی از مهمترین دستاوردهای دفاع مقدس است.
انتهای پیام/ 112
منبع خبر