نماد سایت مجاهدت

«علی» نخ تسبیح اردوهای جهادی بود +عکس

به گزارش مشرق، رفقایی که با شهید علی رحیمی سر به سر بودند در حقش می‌گویند حضورش نخ تسبیح اردوهای جهادی بوده‌است. پسر ارشد خانواده‌ای اصیل و مرفه بود. از نوجوانی همه جور امکانات را در دسترسش گذاشته بودند اما عشق به شهدا، ساده زیستی و ایثارگری های شان راهی پیش پای او گذاشت که در نهایت به شهادت منتهی شد.

می‌گویند داغ جوان تیز است و جراحت آن نسبتی با گذشت زمان ندارد. مادر شهید رحیمی از سختی‌های جدا شدن از پسر 21 ساله اش می‌گوید و این که هیچ زمانی از او بی احترامی ندیده‌است: «از امام حسین (ع) خواستم پسر صالحی به من بدهد. چند وقت بعد از آن علی که اولین فرزند ما بود به دنیا آمد. از همان کودکی رفتاری داشت که او را از بقیه متمایز می‌کرد. زیاد به روضه‌های خانگی می‌رفتم. با این که فقط 7 سال داشت به مجلس زنانه نمی‌آمد. بیرون خانه می‌ایستاد و با این آقامنشی ‌ها بقیه را به خنده و تعجب وا می‌داشت. به من و پدرش احترام می‌گذاشت. 11 ساله که شد برنامه‌ای برای خودش و خلوتی که داشت دست و پا کرده بود که کمی باعث نگرانی‌مان شد. پدرشان مغازه رنگ فروشی داشتند. علی از ایشان رنگ می‌گرفت و به گلزار بهشت رضای مشهد می‌رفت و نام شهدا را روی سنگ‌ها رنگ‌آمیزی می کرد. عاشق این کار شده بود. با این که نگران بودیم به خدا توکل کردیم و علی هر پنج شنبه به این کار ادامه می‌داد. ارادات زیادی به شهدا داشت و بیش از همه به شهید اخباری عشق می‌ورزید.»

مادر شهید رحیمی می‌گوید پسرش از نوجوانی جذب حلقه صالحین در مدرسه شد: «من دو فرزند دارم و علی بچه اول خانواده بود. از همان ابتدا برای‌مان مهم بود که در راه درست تربیت شود. خیلی کوچک بود که ایشان را به کلاس قرآن بردم. بعد از مدتی صاحب صوت دلنشینی در تلاوت قرآن شدند. در مدرسه وقتی دانش‌آموز سال اول دبیرستان بود به حلقه صالحین مدرسه پیوست و طی آموزش‌هایی که از مربی‌های شان می‌گرفتند رویه‌شان روز به روز بیشتر تغییر کرد و بیشتر در مسیر زندگی شبیه به زندگی شهدا قرار گرفتند. حجب و حیای زیادی داشتند به طوری که حتی دختران اقوام نزدیک را نمی‌شناختند. بعد از این که فرمانده بسیج مدرسه شان شدند بیش از پیش به ساده زیستی شان اهمیت می‌دادند.

ما همیشه هنگام خرید برای ایشان مشکل داشتیم. امکان نداشت دو لباس برایش تهیه کنم و همزمان هر دو را قبول کند. حتما یکی از آن ها را می‌بخشید و با همان یک دست لباس آنقدر سر می‌کرد تا غیر قابل استفاده می‌شد. اصرار داشت که روی پشت بام بخوابد. وقتی می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفت زیر آسمان خدا حس خوبی به من دست می‌دهد. برای رفع تشنگی هم یک بطری آب با خودش به پشت بام می‌رفت. بعدها فهمیدیم که نماز شب می‌خواند و برای این که موقع وضو گرفتن ریا نشود و ما را اذیت نکند بطری را با خود به پشت بام می‌برد. از کارهای خیر دیگرش بعد از شهادتش پرده برداشته شد. خیلی وقت ها روزه می‌گرفت. ایراد که می‌گرفتم با خنده می‌گفت چاق شده‌ام و این طوری وزن کم می‌کنم. اما بعد ها دوستانش به من گفتند که روزه استیجاری می‌گرفت و پول آن را صرف رفع نیازهای روستاییان می‌کرد. از این که پا به اردوهای جهادی گذاشت خوشحالم. داغ فراقش خیلی سخت است. ما بعد از علی پیر شدیم اما هنوز هم به داشتن پسر عزیزی مثل او افتخار می‌کنم. پسرم به آرزویش رسید و درست مثل شهید اخباری که عاشقش بود در راه رسیدگی به وضعیت محرومان به شهادت رسید.»

***مجاهدی تمام عیار بود

دوستان شهید علی رحیمی آشنایی با حجت الاسلام هژبری را نقطه آغازینی برای تحولات سیر و سلوکی او می‌دانند. حجت الاسلام هژبری می‌گوید آشنایی بیشتر با این شاگرد دبیرستانی در مسجد شکل گرفته است: «ایشان در تلاوت قرآن و همچنین در درس‌های شان چهره ممتازی در مدرسه بودند. محرک‌هایی در ایشان وجود داشت که او را به سمت مسیری که دوست می‌داشت سوق می‌داد. شرکت در جلسات عقیدتی و بصیرتی صالحین این امکان را به او داد که به خودسازی بپردازد. روز به روز بیشتر در این مسیر پیشرفت داشت تا جایی که به فرماندهی بسیج مدرسه رسید و خودش نقطه اتکا و تشکیل گروه‌های جهادی متعددی شد.»

مربی کلاس‌های عقیدتی شهید علی رحیمی می‌گوید او در طول اردوهای جهادی موفق به آبرسانی به ده روستای استان خراسان جنوبی شده‌است: «در اطراف شهرهای استان خراسان جنوبی مسئله آب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در این روستاها از آب لوله‌کشی خبری نیست و مردم در محرومیت مطلق زندگی می‌کنند. علی و دوستان جهادی دیگرش در طول برگزاری اردوهای جهادی موفق شدند به ده روستا آب‌رسانی کنند. با تلاش بی‌وقفه آن‌ها چند قنات قدیمی احیا شد و وضعیت روستاهای زلزله زده سرخس بهبود نسبی پیدا کرد. حضور علی آقا در این اردوها به گونه‌ای بود که اگر غیبت می‌کرد حتما کارها لنگ می‌ماند. بسیار پر تلاش و بی‌ادعا حاضر می‌شد و کارها را با مسئولیت پذیری بالایی پیش می‌برد. متاسفانه ما ایشان را در مسیر شناسایی روستاهای محروم و در سانحه تصادف از دست دادیم. راه ایشان هنوز ادامه دارد و در اردوهای جهادی که در همان روستاها برگزار می‌شود دوستان ایشان راهشان را ادامه می‌دهند.»

***از رفتارش غافلگیر شدم

رفاقت شهید علی رحیمی و دوست جهادگرش از سال 1389 پا گرفت. وقتی هر دوی آن ها به حلقه صالحین دعوت شدند و تا زمان پذیرش‌شان در حوزه علمیه در این گروه باقی ماندند: «علی آقا رفتار خوبی در پایگاه بسیج داشتند و با کارهای شان دیگران را جذب ورود به این راه می‌کردند. خاطره‌ای از ایشان دارم که یادآوری آن هنوز هم حس خاصی برای من دارد. درباره یکی از برنامه‌های پایگاه بسیجی اختلافی جزئی پیش آمد که من آن را خیلی جدی گرفته بودم. به طوری که در جلسه‌های بعد کمی در خودم بودم و در بحث ها شرکت نمی‌کردم. علی یکی از اتاق‌های مرکز را به طرز زیبایی با عکس شهدا تزیین کرده بود. من را به این اتاق دعوت کرد و با لحن مهربانی از من عذر خواست. همین طور که داشت معذرت‌خواهی می‌کرد خم شد و دست من را بوسید. شرمنده و غافلگیر شده بودم. همان جا هدیه‌ای هم به من داد. پس از این اتفاق دوستی بین ما پررنگ‌تر شد. از تواضع او شرمنده شده بودم سعی‌ام این بود که در باقی برنامه ها همراهش باشم.»

با رتبه‌ای که علی در کنکور کسب کرد می‌توانست در بهترین دانشگاه‌های مشهد ادامه تحصیل دهد اما او با چشمی باز و آگاهانه وارد مدرسه علوم دینی شد: «با رتبه 2 هزار در کنکور قبول شد اما هر دوی ما به حوزه علمیه وارد شدیم. هر دو متولد سال 1374 بودیم و در اردوهای جهادی و سفرهای راهیان نور متعددی همدیگر را همراهی کردیم. متاسفانه علی زود از میان ما رفت. به قول دوستان تازه زمان به ثمر نشستن تلاش‌هایش در مسیر خودسازی بود که در راه خدمت به محرومان جان خود را فدا کرد.»

***به یاد او سنگر دلدادگی را ساختیم

دوست جهادگر علی خاطره‌ای از آخرین روزهای زندگی او دارد. بیضایی می‌گوید شهید علی رحیمی مترصد این بود که به مدارس مناطق محروم برود و دانش آموزان شایسته این مدارس را جذب بسیج کند: «از دوران دبیرستان با علی همکلاسی بودم. نوجوانی بود که در خانواده‌ای با وضعیت مرفه زندگی می‌کرد. از همه ما زودتر به کامپیوتر شخصی دسترسی داشت. وقت زیادی را صرف بازی‌های کامپیوتری می‌کرد و پوشش مد روز نوجوان‌های آن زمان را داشت. اما بعد از این که با حاج آقا هژبری آشنا شد و به حلقه صالحین پیوست تغییراتی در منش و حتی نوع پوشش او مشاهده کردیم. کامپیوتر را بخشید. وسایل اتاقش را ساده‌تر کرد و در پوشش شمایل جوان‌های مذهبی و ساده‌پوش را به خود گرفت. آرام شروع به خودسازی کرد. پیشرفت خوبی داشت و در مدت کمی فرمانده بسیج مدرسه شد. با همان سن کم در چندین اردوی جهادی مسئولیت داشت و کمک های مهمی به روستاییان محروم می‌کرد.»

بیضایی می‌گوید علی خیلی دوست نداشت به چشم بیاید: «می‌گفتند در اردوها بیشتر کارها را او به دوش می‌کشید. با این که مسئول گروه بود ظرف‌های یک جمعیت را هم می‌شست و بی سر و صدا کارها را پیش می‌برد. بار آخری که او را دیدم در صدد بود مثل حاج آقا هژبری به مدارس برود و نوجوان‌های مستعد را به بسیج و سازندگی در اردوهای جهادی دعوت کند اما افسوس که عمرش کفاف ندارد و در مسیر شناسایی روستاهای محروم دعوت حق را لبیک گفت. یاد او هنوز هم در پایگاه شهید جلیل محدثی فر و مسجد امام موسی بن جعفر(ع) زنده است. به یاد او سنگر دلدادگی را ساختیم. در پایگاه بخشی را به کتابخانه شهدا تبدیل کردیم و در این قسمت برنامه‌های جهادی و خدماتی‌مان را ادامه می‌دهیم.»

منبع: فارس منبع خبر

خروج از نسخه موبایل