به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانههای دفاعپرس، خلیج فارس یکی از آبراههای حیاتی و اقتصادی در جهان است و کانون استراتژیکی محسوب میشود که آسیا، آفریقا و اروپا را به یکدیگر متصل میکند. این پهنه جغرافیایی که از دیر زمان، محل زورآزمایی قدرتهای مهم و منطقهای بوده، دارای منابع عظیم نفتی است، به طوریکه کشورهای این حوزه ۶۴ درصد از کل ذخایر جهان را در اختیار دارند. از طرفی، خلیج فارس به عنوان نقطه تقاطع دنیای اسلام با تمدن غرب و یگانه رقیب پرقدرت ایدئولوژیک فرهنگ و تمدن غربی، اهمیت ویژهای برای قدرتهای استعمارگر و اسلام ستیز دارد. از این رو آنها همواره در تلاش بودهاند با دستاویز قرار دادن موضوعات مختلف، حضور فعالتری در این ناحیه داشته باشند تا علاوه بر تسلط کافی بر تحولات سیاسی امنیتی منطقه، طرحها و برنامههای خود را در این راستا پیاده کنند.
آمریکا و مسأله خروج از خلیج فارس
امریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با پروژه ایران هراسی در منطقه، تلاش کرد حضور خود را مبتنی بر موازنه قوا در برابر ایران تقویت کند. تهدیدآمیز خواندن فعالیتهای نظامی و هستهای ایران یکی از دستاویزهایی است که همواره ایالات متحده برای بازتعریف پروژه خود به کار برده است. در حال حاضر بیش از ۶۰ پایگاه یا تأسیسات نظامی غربی و حدود ۵۰ هزار سرباز امریکایی در غرب آسیا مستقر هستند. ایالات متحده در پوشش حفاظت از هم پیمانان منطقهای خود و تأمین رفاه و امنیت برای منطقه، سعی داشته به خلیج فارس نفوذ کند و کنترل آن را در دست بگیرد. امریکا چندین هدف در خلیج فارس دنبال میکند: ایجاد پایگاهی برای مقابله با قدرتهای چالشگر، ایجاد رعب و وحشت و تلاش برای سلطهگری، بهرهگیری از منابع انرژی منطقه، زمینهسازی برای حضور رژیم صهیونیستی در آبهای خلیج فارس و حمایت از آن، تسلط بر تحولات منطقهای و سعی در هدایت آنها در راستای چشمانداز معین خود.
اکنون با وجود شکلگیری مؤلفههای جدید در معادلات منطقه و برجسته شدن روند قدرتمند شدن ایران، امریکا که در زمینههای متعدد دچار ناکامی شده، سعی میکند که نحوه حفظ توازن خود را به روزرسانی کند.
دستاویز ساختگی برای کشور ساختگی!
سیر خروج امریکا از منطقه و بویژه خلیج فارس، موضوعی است که مورد توجه تحلیلگران بوده است؛ برخی مقامات امریکا در سالهای اخیر، هشدار دادهاند که خلأ خروج از منطقه، با توجه به قرابت و همکاری کشورها با شرق، به جایگزینی چین و روسیه در منطقه خواهد انجامید.
با بروز جنگ در اوکراین و تمرکز امریکا به شرق آسیا (چین) این همکاریها شتاب گرفته و ایده جایگزینی چین و روسیه در محافل امریکایی نمود بیشتری پیدا کرده است. شاید بتوان گفت که علی رغم میل امریکا به خروج، تغییر معادلات در منطقه به سمتی پیش میرود که مقامات کاخ سفید، دچار سردرگمی یا تغییر در استراتژی برای حضور در این منطقه شدهاند.
نکتهای که فارغ از دلایل خروج امریکا از منطقه وجود دارد، این است که آلترناتیو امریکا برای محافظت از وضعیت موجودش در خلیج فارس چیست؟ آنچه مشهود است، طرح حضور رژیم صهیونیستی در خلیج فارس و افزایش مناسبات سیاسی بین نظامهای پادشاهی خلیج فارس و رژیم صهیونیستی، یکی از آلترناتیوها خواهد بود. دلیل اصلی و البته تصنعی حضور اسرائیل در خلیج فارس، به وجود آوردن دیدگاهی مشترک با محوریت «ایران تهدید آمیز» در میان کشورهای حوزه خلیج فارس توسط امریکا و رژیم صهیونیستی است. تبلیغات فراوان پیرامون تهدیدآمیز تلقی کردن فعالیتهای هستهای ایران در سالهای اخیر نیز موجب تسهیل این دیدگاه بوده است.
واگرایی از آمریکا و رژیم صهیونیستی
تغییر سیاست خارجی عربستان و امارات و واگرایی آنها از سیاستهای واشنگتن چندین سال است که مورد توجه استراتژیستهای امریکایی قرار گرفته است. تغییر رویکرد امریکا در قبال تأمین انرژی از غرب آسیا و کاهش واردات نفت از این منطقه، از مواردی است که موجب از بین رفتن برخی مشترکات بین دولتهای خلیج فارس و واشنگتن شده است.
تغییر دیدگاه تولیدکنندگان انرژی خلیج فارس و واشنگتن در راستای واگرایی از هم، پس از شروع جنگ اوکراین (یعنی زمانی که کشورهای اوپک پلاس تصمیم گرفتند تولید خود را به منظور حفظ قیمتهای بالای نفت برخلاف میل ایالات متحده و اروپا محدود کنند) شدت بیشتری به خود گرفت.
خصومت سیاسی بین عربستان و امریکا پس از پیروزی دموکراتها و اعلام عدم همراهی کشورهای منطقه با سیاست امریکا در جنگ اوکراین نیز از دیگر موضوعاتی بود که بر شدت این روند افزود. میتوان گفت که اعتماد به ایالات متحده در میان متحدان دیرینه آن از دست رفته و نفوذ این کشور بسرعت در حال کاهش است. خلأ این واگرایی با چرخش کشورهای منطقه به سمت شرق پر شده و آنها سطح تجارت و تعاملات خود را با کشورهای شرق افزایش دادهاند؛ به طوری که پکن و مسکو به شرکای ضروری برای آنها تبدیل شدهاند.
علاوه بر واگرایی کشورهای حوزه خلیج فارس از امریکا، کاهش سطح اشتراک دیدگاههای این کشورها با رژیم صهیونیستی نیز از دیگر موارد مهمی است که بر حضورش در خلیج فارس تأثیر منفی گذاشته است. وضعیت بحرانی و نابسامان و همچنین مواضع و رفتار افراط گرایانه کابینه جدید رژیم صهیونیستی بر ضد فلسطین، مورد توجه کشورهای عرب منطقه واقع شده و سبب موضع گیریهای شدیدی در برابر این رژیم گشته است.
نامه شورای همکاری خلیج فارس به امریکا علیه رژیم صهیونیستی، لغو سفر نتانیاهو به امارات از سوی ابوظبی، تصمیم امارات برای لغو برخی توافقنامهها و قراردادها با رژیم اسرائیل، افزایش تنش در روابط رژیم با برخی کشورها همچون اردن، محکومیت اسرائیل توسط برخی دولتهای عرب در مجامع بینالمللی و… نمونههایی از دور شدن کشورهای منطقه بویژه خلیج فارس از دولت صهیونیستی به شمار میرود. علاوه بر آن، دور شدن رژیم صهیونیستی از امریکا که بزرگترین حامی و شریک بلافصلش بوده و تضعیف قدرت درونی رژیم به واسطه شکاف در بدنه اجتماعی آن نیز بر وضعیت موجود سایه انداخته و آن را تشدید کرده است.
همگرایی منطقه به سمت ثبات
کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دریافتهاند که بهار عربی، جز ایجاد شکاف منطقهای و بیثباتی عوایدی نداشته است. آنها همچنین، در بحران زایی علیه سوریه و دیگر کشورهای منطقه، به هیچ دستاوردی نرسیدند و بعد از آن در باتلاق جنگ یمن گرفتار شدهاند. در مجموع، آسیبی که این کشورها به دلیل همراهی با سیاستهای امریکا متحمل شدهاند، آن را به عقبنشینی از همراهی واداشته است.
تحمل هزینههای فراوان امنیتی و اقتصادی و بنبستهای میدانی آنها را وادار کرده که به سمت ثبات در منطقه گرایش پیدا کنند. تحول در اقتصاد برای بهبود و ارتقای آن در سطح جهانی، از اولویتهای جدید در کلیت فضای منطقه است که بیشک در سایه عدم آرامش و امنیت نمیتوان به آن دست یافت.
به موازات ترمیم روابط و مناسبات و تغییر فضای غرب آسیا، تئوری ایران هراسی و لزوم حضور عوامل بیگانه برای حفظ امنیت، نیز به سمت کهنه شدن پیش میرود و اکنون کشورهای منطقه، به این درک رسیدهاند که جبهه تقابل با ایران برای آنها هزینه بر و فاقد دستاورد خواهد بود. تأثیر چنین رویکردی در عادیسازی روابط ایران-عربستان و سوریه و دیگر کشورهای عرب تبلور یافته است.
به باور بسیاری از ناظران، عادیسازی اخیر روابط ایران و عربستان سعودی با میانجیگری چین را باید شروع یک تغییر بزرگ در غرب آسیا دانست. روسیه، ایران و چین سه قدرت جهانی و منطقهای و بازیگران اصلی رویدادهای سالهای اخیرند که موضع مشترک ضد سلطهجویی غرب را دارند؛ این سه کشور میتوانند نقشهای کلیدی در شکلدهی به این تغییر داشته باشند و قادرند مداخلات بلوک غرب در منطقه را مهار کنند. بخش اعظم این تغییر متوجه کشورهای ساحلی خلیج فارس خواهد شد که غرب از اوایل قرن گذشته آنها را به عنوان منطقه نفوذ انحصاری خود در نظر گرفته بود.
ابتکار عمل ایران برای خلیج فارس
موضع جدید چین مبنی بر اینکه «مردم غرب آسیا ارباب سرنوشت خود هستند» و «آنها هستند که باید رهبری امور امنیتی منطقه را بر عهده بگیرند» نشان دهنده این موضوع است که چین توجه ویژهای به تأمین امنیت توسط کشورهای حوزه خلیج فارس دارد. برای چین که بیش از دوسوم نفت خام مورد نیاز خود را از بیرون، تأمین میکند، دسترسی آزادانه به خلیج فارس مهم است و سفر رئیسجمهور این کشور به عربستان هم به وضوح این موضوع را روشن کرد.
دکترین دفاعی مسکو نیز توانسته این کشور را به عنوان یک میانجی قابل اعتماد در مناقشات منطقه خلیج فارس معرفی کند و مانند پکن، اتکا به غرب برای صلح و ثبات منطقه را بیهوده نشان دهد. روسها در سال ۲۰۱۹ طرح «امنیت جمعی برای منطقه خلیج فارس» را به اعضای شورای امنیت سازمان ملل ارائه کردند. اما این طرح از سوی قدرتهای غربی به دلیل اینکه مشارکت ایران را نافی نفوذ خود میدیدند، مورد حمایت کامل قرار نگرفت. از این رو، بازپسگیری نقش «تأمین امنیت» توسط کشورهای حوزه خلیج فارس، موضوعی است که چین و روسیه هم خواهان آن بوده و از آن حمایت میکنند.
در مجموع میتوان گفت عوامل مذکور، میتواند یک محرک لازم برای دستیابی کشورهای منطقه به امنیتسازی جمعی باشد؛ امنیتی که تضمین کننده منافع دولتهای مجاور بوده و کاهش سطح تنش و لزوم همکاریهای فیمابین را یادآور میشود. خروج تدریجی و واگرایی از امریکا در خلیج فارس در کنار عادیسازی روابط فیمابین این حوزه با منطقه، ظرفیتی ایجاد میکند که میتوان بر طبق آن یک ابتکار امنیتی را توسط اعضا و بدون دخالت بیگانگان طراحی کرد. ایران هم با وجود داشتن نقش محوری در مناسبات منطقهای، میتواند عهدهدار اجرایی شدن و پیشبرد چنین ابتکاری باشد تا ثبات خلیج فارس تضمین گردد.
منبع: ایران
انتهای پیام/ ۱۳۴
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است