به گزارش مجاهدت از گروه بینالملل دفاعپرس، «ایلان پاپه» مورخ و فعال اجتماعی اهل اسرائیلی در یادداشتی نوشت: از لحاظ تاریخی، عوامل متعددی وجود دارند که میتوانند منجر به سرنگونی یک دولت شوند که حملات بی وقفه از سوی یک کشور همسایه یا جنگ داخلی طولانی مدت از جمله آنهاست. این سرنگونی دولت میتواند، فروپاشی موسسات دولتی را به دنبال داشته باشد که دیگر قادر به خدمت رسانی به شهروندان نخواهند بود. این روند اکثرا به شکل یک فرآیند تجزیه آرام شروع میشود و در ادامه شدت میگیرد و در مدت کوتاهی، تمامی ارکان را که زمانی مستحکم و استوار به نظر میرسیدند، ویران میکند.
چالش اصلی این مساله در تشخیص زودهنگام نشانه هاست. من اینجا میخواهم ادعا کنم که این نشانهها بیش از هر زمان دیگری درباره رژیم صهیونیستی آشکار شده هست؛ بهطوریکه ما اکنون شاهد یک روند تاریخی – یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم آغاز یک عملیات تاریخی – هستیم و به احتمال زیاد، با سقوط صهیونیسم به اوج خود خواهد رسید. اگر تشخیص من درست باشد، بدین معناست که ما وارد یک وضعیت بسیار خطرناک شده ایم و به محض اینکه رژیم صهیونیستی حجم بحران را درک کند، به شکل افسارگسیخته و بدون رعایت هر گونه قید و بندی به استفاده از قدرت روی خواهد آورد تا از گرفتار شدن در چنین سرانجامی جلوگیری کند و این همان رفتاری بود که رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی نیز در آخرین روزهای عمرش به آن متوسل شد.
نشانههای اولیه عبارتند از:
۱ – نشانه نخست: دو دستگی در جامعه یهودی «اسرائیل»؛ به طوری که جامعه یهودی در حال حاضر به دو جناح رقیب تقسیم شده هست که هیچ کدام از آنها توانایی ایجاد یک بستر مشترک را ندارند. این شکاف ناشی از اختلالاتی هست که در معرفی یهودیت به عنوان یک قومیت بروز کرده هست. در حالی که «هویت یهودی» رژیم صهیونیستی گاهی اوقات خیلی کمتر از صرف یک موضوع مورد بحث در مباحثات تئوریک میان جریانهای دینی و سکولار بود، اکنون این مساله به جنگی بر سر ماهیت فضای کلی حاکم بر این رژیم و خود دولت صهیونیستی تبدیل شده هست و علاوه بر درگیریهای رسانهای بر سر این مساله، بحث هویت یهودی به موضوع اصلی درگیریهای خیابانی نیز تبدیل شده هست.یک جریان را میتوان «دولت اسرائیل» نامید که شامل یهودیان اروپایی سکولار، لیبرال و عمدتاً، اما نه منحصراً طبقه متوسط اروپایی و فرزندان آنها میشود که در تأسیس دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ نقش اساسی داشتند و تا پایان قرن گذشته سلطه خود را بر آن حفظ کرده بودند. اشتباه نکنید، حمایت آنها از “ارزشهای لیبرال دموکراتیک” بر تعهد آنها به سیستم آپارتاید که به طرق مختلف بر تمام فلسطینیهای ساکن اراضی واقع میان رود اردن و دریای مدیترانه تحمیل شده هست، تأثیر نمیگذارد. آرزوی اساسی این جریان این هست که «شهروندان یهودی» در جامعهای دموکراتیک و کثرت گرا زندگی کنند که عربها جایی در آن نداشته باشند.
جریان دیگر «دولت یهودی» هست که در میان شهرک نشینان کرانه باختری اشغالی شکل گرفته هست. این جریان از سطح حمایت روزافزونی در داخل کشور برخوردار هست و پایگاه انتخاباتی هست که پیروزی نتانیاهو را در انتخابات نوامبر ۲۰۲۲ تضمین کرد. نفوذ جریان مذکور در ردههای بالای ارتش و سرویسهای امنیتی رژیم صهیونیستی به شکل گستردهای در حال افزایش هست. دولت یهودی میخواهد که اسرائیل به یک حکومت دینی تبدیل شود که سراسر فلسطین تاریخی را زیر سلطه خود داشته باشد و برای دستیابی به این هدف، تصمیم دارد تعداد فلسطینیها را به حداقل برساند و به فکر ساخت معبد سوم به جای مسجد الاقصی هست. اعضای این دولت بر این باورند که این کار به آنها امکان میدهد دوران طلایی پادشاهیهای کتاب مقدس را تجدید کنند. از نظر این جریان، یهودیان غیرمذهبی در صورت خودداری از همراهی با این تلاش ها، به همان اندازه فلسطینیان، «یهود ستیز» محسوب میشوند.
این دو جریان قبل از ۷ اکتبر وارد عرصه درگیری شدید با هم شده بودند و در چند هفته اول پس از حمله، به نظر میرسید که آنها اختلافات خود را در مواجهه با یک دشمن مشترک کنار بگذارند، اما این خیالی بیش نبود؛ چرا که بار دیگر درگیریهای خیابانی میان آنها از سر گرفته شد و تصور تحقق آشتی میان آنها سخت هست. نتیجه محتملتر عملا در مقابل دیدگان ما در حال وقوع هست؛ به طوری که بیش از نیم میلیون صهیونیست شهروند «کشور اسرائیل» از ماه اکتبر فلسطین اشغالی را ترک کرده اند که نشان دهنده سلطه «دولت یهودی» بر «اسرائیل» هست. این یک پروژه سیاسی هست که جهان عرب، و شاید حتی کل جهان، در دراز مدت با آن سازگار نخواهند شد.
۲ – نشانه دوم: بحران اقتصادی حاکم بر رژیم صهیونیستی هست. به نظر نمیرسد طبقه سیاسی در بحبوحه درگیریهای مسلحانه بی وقفه، علاوه بر وابستگی روزافزون به کمکهای مالی آمریکا، هیچ برنامهای برای ایجاد توازن در اوضاع مالی دولت ندارد. در سه ماهه پایانی سال گذشته، اقتصاد نزدیک به ۲۰ درصد سقوط کرد و از آن زمان، اقدامات جبرانی به منظور احیای اقتصاد نیز خیلی ضعیف و شکننده بوده اند و به نظر هم نمیرسد که تعهد ۱۴ میلیارد دلاری واشنگتن تغییر در این زمینه ایجاد کند. بلکه برعکس، در صورت تداوم حرکت دولت در مسیر جنگ با حزب الله همزمان با تشدید عملیاتهای نظامی به کرانه باختری، فشارهای اقتصادی بیشتر هم خواهد شد؛ به ویژه که برخی کشورها – از جمله ترکیه و کلمبیا – شروع به اتخاذ سیاستهای اقتصادی کردهاند که بیشتر شبیه تحریم هستند.بیکفایتی «بزالل اسموتریچ» وزیر دارایی که دائماً پول را به شهرکهای یهودی در کرانه باختری تزریق میکند، اما به نظر میرسد که قادر به اداره وزارتخانه تحت رهبری خود نیست، بحران را تشدید میکند. در همین حال، درگیری بین دولت اسرائیل و دولت یهودی در کنارحوادث ۷ اکتبر باعث میشود برخی از نخبگان اقتصادی و مالی سرمایه خود را به خارج از فلسطین اشغالی منتقل کنند و این افرادی که در نظر دارند سرمایههای خود را از فلسطین اشغالی خارج کنند، بخش قابل توجهی از ۲۰ درصد صهیونیستهایی را تشکیل میدهند که ۸۰ درصد مالیاتها را پرداخت میکنند.
۳ – نشانه سوم: انزوای بین المللی روزافزون رژیم صهیونیستی هست؛ به طوری که به تدریج به یک کشور منحوس تبدیل میشود. این روند قبل از ۷ اکتبر آغاز شد، اما پس از شروع نسل کشی تشدید شده هست و مصداق بارز آن مواضع بی سابقه دیوان بین المللی دادگستری و دیوان کیفری بین المللی هست.پیش از این، جنبش جهانی همبستگی فلسطین میتوانست مردم را به مشارکت در طرحهای تحریم تشویق کند، اما در تقویت احتمال اعمال مجازاتهای بین المللی علیه این رژیم موفقیتی کسب کند و در اکثر کشورها، حمایت از رژیم صهیونیستی همچنان سیاست ثابت دستگاههای سیاسی و اقتصادی آنهاست.
در همین راستا، تصمیمات اخیر دیوان بین المللی دادگستری و دیوان بین المللی کیفری – مبنی بر اینکه امکان دارد رژیم صهیونیستی مرتکب نسل کشی شده باشد و از همین رو، باید حمله خود به رفح را متوقف کند و مقامات این رژیم باید به دلیل ارتکاب جنایات جنگی دستگیر شوند – تلاشی برای توجه به دیدگاههای تشکلهای مدنی جامعه بین المللی محسوب میشود و تنها بیانگر نظرات شخصیتهای برجسته نیست. اما، تصمیمات این دادگاهها هنوز باعث کاهش حملات وحشیانه علیه مردم غزه و کرانه باختری نشده هست، اما در عین حال، باعث تشدید موج انتقادات همه جانبه و روزافزون از رژیم صهیونیستی شد.
۴ – نشانه چهارم: تغییر گسترده در ارتباط میان جوانان یهودی از سراسر جهان پس از حوادث ۹ ماه گذشته هست؛ به طوری که به نظر میرسد خیلی از آنها در حال حاضر آماده قطع ارتباط خود با رژیم صهیونیستی و صهیونیسم و مشارکت فعالانه در جنبش همبستگی با فلسطینیان را دارند. زمانی، جوامع یهودی؛ به ویژه در آمریکا سپر دفاعی رژیم صهیونیستی در برابر انتقادات بودند و از دست دادن این پشتوانه یا دست کم از دست دادن بخشی از این حمایت ها، آثار و تبعات زیادی بر جایگاه بین المللی این رژیم دارد. درست هست که آیپک همچنان میتواند در ارسال کمکها و حمایت از اعضای خود به صهیونیستهای مسیحی تکیه کند، اما بدون در اختیار داشتن پایگاه انتخاباتی گسترده یهودی خود، آن سازمان بزرگ نخواهد بود و قدرت این لابی در حال کاهش هست.
۵ – پنجمین شاخص: ضعف ارتش صهیونیستی هست. شکی نیست که ارتش این رژیم همچنان یک نیروی قدرتمند هست و تسلیحات پیشرفتهای در اختیار دارد. اما با این وجود، حملات ۷ اکتبر پرده از روی ضعفهای این ارتش برداشت. بسیاری از اسرائیلیها احساس میکنند که ارتش بسیار خوش شانس بود، زیرا اگر حزبالله در یک حمله هماهنگ مشارکت میکرد، وضعیت میتوانست بسیار بدتر شود. از آن زمان، رژیم صهیونیستی نشان داده هست که برای دفاع از خود در برابر ایران که حمله هشدار دهنده آن با ۱۷۰ پهپاد و موشکهای بالستیک و هدایت شونده را در ماه آوریل تجربه کرد، به شدت به ائتلاف منطقهای به رهبری آمریکا نیاز دارد. پروژه صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری به تحویل سریع مقادیر عظیمی از کمکهای نظامی وابسته هست و بدون آن حتی نمیتواند با یک ارتش کوچک چریکی در جبهه جنوب هم بجنگد.
اکنون بسیاری از یهودیان ساکن فلسطین اشغالی میدانند که رژیم صهیونیستی آمادگی و توانایی دفاع از خود را ندارد و همین امر منجر به فشارهای شدید بر روی دولت برای حذف معافیت نظامی یهودیان افراطی ارتدوکس – که از سال ۱۹۴۸ اعمال میشود – شده هست و معترضان خواستار جذب هزاران نفر از آنها در تشکیلات ارتش هستند. البته این اقدام هم تغییر بزرگی در میدان جنگ ایجاد نخواهد کرد، اما حجم بدبینی نسبت به ارتش را نشان میدهد – که به نوبه خود، اختلافات سیاسی در داخل اسرائیل را عمیقتر کرده هست.
۶ – نشانه ششم و آخر هم تجدید قوای نسل جوان فلسطینی هاست که نسبت به مقامات سیاسی فلسطینی بسیار متحدتر و دارای همبستگی بیشتر و چشم انداز روشن تری هستند. با توجه به اینکه ساکنان غزه و کرانه باختری از جوانترین جمعیتها در جهان هستند، این نسل جدید تأثیر زیادی بر روند مبارزات آزادیخواهانه خواهد داشت.
بحثهایی که در میان گروههای جوان فلسطینی صورت میگیرد نشان میدهد که آنها مشغول ایجاد یک سازمان واقعاً دموکراتیک – یا یک سازمان آزادیبخش فلسطینی بازسازی شده یا سازمانی کاملاً جدید – هستند که رویکردی برای آزادی بخشی را دنبال خواهد کرد که کاملا با کارزار تشکیلات خودگردان فلسطین برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک سازمان مستقل فلسطینی تفاوت دارد و به نظر میرسد که آنها راه حل تشکیل یک کشور را بر راهکار تشکیل دو کشور که اعتبار خودش را از دست داده هست، ترجیح میدهند.
آیا آنها قادر خواهند بود پاسخی مؤثر به سیر قهقرایی صهیونیسم ارائه دهند؟
پاسخ دادن به این سوال سخت هست. فروپاشی یک پروژه دولتی همیشه با جایگزین روشن تری همراه نیست. در جاهای دیگر خاورمیانه – در سوریه، یمن و لیبی – ما شاهد بوده ایم که نتایج چقدر میتواند خونین و طولانی باشد. در این مورد، مسأله به پایان استعمار مربوط خواهد شد و قرن گذشته نشان داده هست که واقعیتهای پسااستعماری همیشه باعث بهبود اوضاع دوران پس از استعمار نمیشود. فقط قدرت فلسطینیها میتواند ما را در مسیر درست به حرکت درآورد. من معتقدم دیر یا زود آمیختگی انفجاری این شاخصها منجر به نابودی پروژه صهیونیستی در فلسطین اشغالی خواهد شد و وقتی این اتفاق بیفتد، ما باید امیدوار باشیم که یک جنبش آزادیبخش قوی وجود داشته باشد تا خلاء را پر کند.
در واقع، بیش از ۵۶ سال هست که آنچه از آن به عنوان «فرآیند صلح» یاد میشد – و هیچ نتیجهای در بر نداشته هست – مجموعهای از طرحهای پیشنهادی آمریکایی-اسرائیلی بوده هست که از فلسطینیها خواسته شده هست به آنها پاسخ دهند. امروز باید «صلح» جای خود را به پایان استعمار بدهد و فلسطینیها باید بتوانند دیدگاه خود را درباره منطقه بیان کنند و از اسرائیلیها خواسته شود که پاسخ دهند. این اولین بار، دست کم از چندین دهه قبل خواهد بود که نهضت فلسطینی زمام امور را در دست گرفته و پیشنهادات خود را برای فلسطین پسااستعماری و غیرصهیونیستی (یا هر نام دیگری که بر روی نهاد جدید گذاشته شود) ارائه خواهد داد. با انجام این کار، احتمالاً نهضت فلسطینی، اروپا (شاید مجتمعهای سوئیس و مدل بلژیکی) یا بهطور مناسبتر، ساختارهای قدیمی شرق مدیترانه را الگوی خود قرار دهد که گروههای مذهبی سکولار به تدریج به گروههای قومی فرهنگی تبدیل شدند که در کنار هم در یک منطقه زندگی میکنند.
چه مردم از این ایده استقبال کنند و چه از آن وحشت داشته باشند، فروپاشی رژیم صهیونیستی قابل انتظار هست و این حادثه باید به گفتوگوهای بلندمدت در مورد آینده منطقه سمت و سو دهد. زمانی که مردم متوجه شوند یک قرن تلاش به رهبری بریتانیا و سپس آمریکا برای تحمیل یک کشور یهودی بر یک کشور عربی به آرامی در حال پایان یافتن هست، این امر در دستور کار قرار خواهد گرفت.
تلاشهای پروژه صهیونیستی صرفا برای تشکیل جامعهای متشکل از میلیونها شهرک نشین که بسیاری از آنها اکنون نسل دوم و سوم هستند، کافی بود، اما حضور آنها – همانند زمان ورودشان به این سرزمین – به توانایی شان در تحمیل اراده خود بر میلیونها نفر از مردم بومی با توسل به زور بستگی دارد و اینها همان مردمی هستند که هرگز از مبارزه خود برای تعیین سرنوشت و آزادی در سرزمین خود دست برنداشته اند. در دهههای آینده، شهرک نشینان باید از این رویکرد دست بردارند و تمایل خود را برای زندگی به عنوان شهروندان برابر در فلسطین آزاد شده و استعمار زدایی شده نشان دهند.
انتهای پیام/ ۱۳۴
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست