سرویس جنگ نرم مشرق – خاویر سولانا از اعضای برجسته در حوزه روابط خارجی در اندیشکده بروکینگز و دبیرکل اسبق ناتو و دبیرکل شورای اتحادیه اروپا با انتشار یادداشتی در این اندیشکده آمریکایی نوشت: در ابتدای ماه اوت، بخش بزرگی از پایتخت لبنان در اثر یک انفجار عظیم در بندرگاه این شهر ویران شد. همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که این فاجعه در اثر سهلانگاریهای رخ داده است. این سهلانگاریها را میتوان ناشی از شرایط سیاسی سخت و دشوار این کشور دانست. قبل از وقوع این فاجعه، وزیر امور خارجه لبنان استعفا داده بود و هشدار داده بود که منافع حزبی ممکن است موجب ازهمگسیختگی این کشور شود. انفجار در بیروت صرفاً نوک کوه یخ است. لبنان از قبل گرفتار یک بحران اقتصادی و مالی عمیق بود و این امر طی ماه اکتبر سال قبل به موجی از اعتراضات ضد بنبست سیاسی، فساد سیستمی، و مداخله مداوم قدرتهای خارجی دامن زده بود. از آن زمان تاکنون، اوضاع بیش از پیش رو به وخامت گذاشته است.
مخاطبان گرامی، محتوا و ادعاهای مطرحشده در این گزارش، صرفاً جهت تحلیل و بررسی رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر شده است و ادعاها و القائات احتمالی این مطالب هرگز مورد تأیید مشرق نیست.
لبنان گرفتار «جنگهای جدید»
سولانا عضو هیئتمدیره گروه بینالمللی بحران در ادامه افزود: برآورد برنامه جهانی غذای سازمان ملل نشان میدهد که قیمت مواد غذایی در لبنان بین اکتبر ۲۰۱۹ و ژوئیه ۲۰۲۰ حدود ۱۰۹ درصد افزایش پیدا کرده است. تأثیرات ناشی از شیوع بیماری کووید ـ ۱۹ را نیز باید اضافه کرد. هرجومرج و نابسامانی ناشی از انفجار موجب تشدید روند ابتلا به این بیماری شده است. گذشته از این، کشور مصیبتزده لبنان بالاترین نرخ سرانه پناهجویان را در دنیا در خود جای داده است: در حال حاضر، آوارگان سوری ۳۰ درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدهند.
لبنان گرفتار وخیمترین بحران خود از زمان جنگ داخلی سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ شده است، هرچند این کشور هیچگاه موفق نشد آن فصل خونین از تاریخچه خود را به پشت سر بگذارد. مسیر حرکت کنونی لبنان یک مثال عملگرایانه از آن چیزی است که ماری کالدور چهره آکادمیک انگلیسی «جنگهای جدید» مینامد. در این نوع منازعه، جناحهای رقیب به دنبال ترویج هویتهای افراطی و تداوم بخشیدن به خصومتها هستند، زیرا به دلیل این امر قادر میشوند سیاستهای خود را آزادانه دنبال کنند.
گذشته از این، رهبران جناحی از توافقات صلح جهت استحکام بخشیدن به مواضع قدرت و شبکههای حمایتی خود بهره میگیرند، درست همانند توافق طائف در سال ۱۹۸۹ که به جنگ داخلی لبنان خاتمه داد. توافق مذکور سیستم سهمیهبندی قدرت که از زمان استقلال لبنان بر نهادهای عمومی این کشور حاکم بود را اندکی تغییر داد و بر سر اداره کارآمد کشور و شکلدهی یک هویت ملی مانع ایجاد کرد.
جاهطلبی غرب برای آینده لبنان
بروکینگز در ادامه گزارش خود آورده است: همانگونه که کالدور خاطرنشان ساخته است، توافقات صلح حتی به خشونتها پایان نمیدهند. ظهور گروه اسلامگرای شیعه حزبالله در دوران پس از جنگ داخلی شاهدی بر این مدعاست. این گروه از حمایتهای ایران و سوریه بهره گرفته تا آنچه دولت پنهان انگاشته میشود را به وجود بیاورد. خلاصه کلام، لبنان سالهاست که دچار سرگردانی شده و جامعه بینالمللی نمیتواند چشمان خود را بر روی این واقعیت ببندد. فراموش نکنید که شالوده کشور کنونی لبنان درست یک قرن پیش توسط قدرتهای فاتح جنگ جهانی اول در پی فروپاشی امپراتوری عثمانی بنا نهاده شد. سازمان ملل لبنان را تحت قیمومیت فرانسه قرار داد که این امر تا سال ۱۹۴۳ ادامه داشت. فرانسه همچنان روابط نزدیکی با لبنان دارد.
امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه دو روز پس از وقوع انفجار از بیروت دیدن کرد و متعاقباً میزبان یک کنفرانس مجازی با حمایت سازمان ملل جهت جمعآوری کمک برای لبنان شد. این امر مؤید آن است که فرانسه و دیگر قدرتهای دنیا نسبت به تأمین کمکهای اضطراری فوری برای لبنان متعهد هستند. اتحادیه اروپا در این خصوص عملکرد سریع و سخاوتمندانهای داشته است.
اما غرب به ویژه یک مسئولیت فراگیرتر بر عهده دارد که ترویج نظامهای حاکمیتی کارآمدتر در لبنان و دیگر نقاط منطقه را شامل میشود. با این حال، غرب در اغلب موارد در این زمینه کوتاهی کرده و به زیادهرویهای مداخلهجویانه و رویکردهای قیممآبانه در راستای اعمال کنترل خویش متوسل شده است.
برای مثال، ماجرای لیبی نشان میدهد که چگونه جاهطلبی غرب در قالب حمایت از تغییر حکومت بدون ارائه طرحهای بازسازی موفق میتواند موجب فروپاشی کشورها شود. مهمتر از همه، هرگونه ابتکار سیاستی مبتنی بر اصول بشردوستانه باید قاعده کلی علم طب را رعایت کند: «در وهله اول، آسیب نرسان.»
تغییر حکومت و بهار عربی در لبنان نتیجه نخواهد داد
اوضاع لبنان میطلبد که غرب متواضعانه به مردم این کشور گوش دهد و قویاً از خواستههای آنها حمایت کند، مردمی که بیش از آنچه رهبرانشان انتظار داشتند از خود انسجام و یکپارچگی نشان دادهاند. خشم و عصبانیت مردم در پی انفجار پیشاپیش به استعفای دولت لبنان انجامیده است، اما این کافی نیست. معترضان خواستار بازنگری کامل نظام هستند و حتی شعارهایی سر دادهاند که مشخصه بهار عربی بودند، هرچند این کار به نظر بسیار پیچیده است.
نه طبقه حاکم بر لبنان و نه همسایگان بانفوذ این کشور هیچکدام از اصلاحات اساسی استقبال نمیکنند و تجربه بهار عربی نیز به هیچوجه دلگرمکننده نیست. تنها انقلاب تونس به دموکراسی منجر شد و حتی آن موفقیت هم نتوانسته علاج قطعی مشکلات کشور باشد. با این وجود، هرگونه امیدواری لبنان مبنی بر برخاستن از خاکستر، همچون تونس، بستگی به این دارد که صداهای محلی اجازه یابند دیدگاههای خود را طنینانداز کنند و جنبشهای اجتماعی پویا نیز از پایین به بالا توسعه یابند.
سولانا در پایان یادداشت خود عنوان کرد: بنابراین، بگذارید جمعبندی خود را با تفکرات و اندیشههای خردمندانه معلوف به پایان ببرم. وی میگوید: «در حال حاضر متقاعد شدهام که وضعیت آرمانی ــ برای سرزمین مادری من و همچنین دیگران ــ از طریق یک نظام سهمیهای محقق نمیشود. نظام سهمیهای جامعه را گرفتار دور باطل میکند و مستقیماً به همان سمتی میبرد که میخواهیم از آن اجتناب کنیم. نفی اختلافات نیز مشکل را حل نمیکند و صرفاً بر مشکلات سرپوش میگذارد و اختلافات را شدت میبخشد. […] آنچه اهمیت دارد بقای کشور، شکوفایی آن، جایگاه آن در دنیا، و صلح داخلی آن است.»