گروه جامعه خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: در روزهای گذشته پرونده قتل عجیب بابک خرمدین توسط پدر و مادرش و اعتراف آنها به دو قتل دیگر جو روانی جامعه را بهشدت ملتهب کرد. ماجرایی با زوایای تلخ و باورنکردنی که هرروز یک خبر جدیدی از آن در فضای مجازی منتشر و بهسرعت وایرال میشود. این پرونده بهانهای شد برای پرداختن به موضوعی مهم ولی مغفول مانده به نام «سلامت روان».
سؤالات بسیاری در این خصوص مطرح است. آیا متهمان این پرونده از سلامت روانی برخوردار هستند؟ احتمال ابتلا به کدام اختلال روانی انگیزه ارتکاب این جرم را در متهمان تقویت کرد؟ اما باید این ماجرا را فراتر دید. خانوادههای ما چقدر موضوع سلامت روان و نشانههای اختلال روانی و رفتاری را جدی میگیرند؟ چرا هنوز مراجعه به روانشناس یا روانپزشک برای خیلیها با نوعی انگ اجتماعی همراه است؟
اما بازهم فراتر میرویم. انتشار اخبار قتل و تعرض و آسیبهای اجتماعی چقدر بر سلامت روان جامعه تاثیرگزار است؟ سراغ دکتر «محسن روشن پژوه» روانپزشک و متخصص اعصاب و روان، مسئول تدوین طرح کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی کشور و رئیس دانشکده علوم رفتار و سلامت روان دانشگاه علوم پزشکی ایران میرویم.
دکتر روشن پژوه ماجرای پرونده بابک خرمدین را با پیامی مهم برای مسئولان همراه میداند و معتقد است کارکرد بسیاری از رسانهها بههیچعنوان همسو با سلامت روان جامعه نیست. او به رسانهها هشدار میدهد و میگوید مراقب باشید با انعکاس اخبار این پرونده و گمانهزنیها در خصوص اختلال روانی متهمان، بیماران دارای اختلال روانپزشکی عمیق که بیماریشان تشخیص دادهشده و تحت درمان هستند را در نگاه مردم خطرناک جلوه ندهیم.
*موضوع بابک خرمدین و حواشی پیرامون آن خبری بود که در چند روز گذشته بازتاب گستردهای داشت. غیرمنتظره بودن اتفاق و ویژگیهای آن جو روانی جامعه را بهشدت ملتهب کرد. بهعنوان روانپزشک اگر موافق باشید تحلیل خود را از این ماجرا بفرمایید!
این اتفاق جو روانی جامعه را بهشدت آزرده است و به همین دلیل باید از ابعاد مختلف بررسی شود. اما نباید محور مصاحبه ما صرفاً اینکه این پدر و مادر اختلال روانی داشته یا نداشتهاند باشد بلکه باید از این فرصت استفاده کرد و با بررسی عمیق و همهجانبه این اتفاق ناگوار، زمینههای بروز چنین وقایعی را بهدرستی شناخت و برای مواجهه با آن رویکرد پیشگیرانه اتخاذ کرد. بنابراین علاوه بر بررسی ابعاد روانپزشکی و روانشناختی موضوع، باید به بررسی ابعاد دیگر ازجمله ابعاد جامعهشناختی و حقوقی نیز پرداخت.
**سیاستهای رسانهای ما همسو با سلامت روان جامعه نیست
*قبل از تحلیل این اتفاق و پرداختن به ابعاد روانپزشکیاش بفرمایید که از منظر علم روانپزشکی، انتشار بیمحابای اخبار قتل و ضریب دادن به آن در رسانهها با ذکر ریزترین جزییات چه تأثیری بر جو روانی جامعه میگذارد؟
یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر سلامت جامعه رسانه و سیاستهای رسانه ایست. قطعاً اخباری که از طریق رسانهها منتشر میشوند، مستقیم یا غیرمستقیم در سلامت روان جامعه تاثیرمی گذارند. بنابراین انتشار اخبار و یا اصولاً هر موضوع دیگری از رسانه، اعم از رسانههای مکتوب، تصویری و یا در فضای مجازی، باید با رعایت مؤلفههای تأثیرگذار بر سلامت روانی جامعه و مبتنی بر الگوی رسانه ای سلامتمحور صورت گیرد و بهگونهای باشد که سلامت جامعه را به چالش نکشد.
اما متأسفانه در انتشار اخبار الگوی مناسبی وجود ندارد. همهروزه شاهد انتشار اخبار، فیلم، سریال، تبلیغات و محتواهای متنوعی از رسانهها هستیم که در بسیاری از موارد اساساً توجهی به تأثیر آن بر وضعیت روانی و اجتماعی جامعه ندارد و باعث بالا رفتن هیجان جامعه، افزایش تنش و اضطراب در افراد و چهبسا ترغیب مستقیم و یا غیرمستقیم آنان به انجام رفتارهای پرخطر و واکنشهای هیجانی میشوند. این موضوع میتواند در افراد یا خانوادههایی که زمینههای بروز اختلالات روانپزشکی دارند مشکل را دوچندان کرده و رفتارهای تهدیدآمیز و پرخطری را به دنبال داشته باشد.
بهعنوانمثال؛ در سالهای اخیر شاهد انتشار اخبار متعدد قتل، خشونت، زورگیری، خودکشی چه در داخل کشور و چه از سایر کشورها، به شیوه ای بسیار هیجانآمیز بودهایم و یا حتی در انتشار اخبار همهگیری کرونا نیز به ابعاد روانی آن کمتر توجه شده است که درمجموع میتوان به این نتیجه رسید که سیاستهای رسانه ای همسو با سلامت روان جامعه نیست.
**بهرهبرداری سیاسی رسانههای خارجی و حمله بهسلامت روان مردم ایران
انتقاد به بسیاری از رسانههای فارسیزبان مثل بیبیسی، ایران اینترنشنال وارد است و سؤال اینجاست که رسانه انگلیسیزبان بیبیسی در انتشار اخبار تلخ کشور خودشان هم اینطور پروتکلهای رسانهای و روانشناسی را زیر پا میگذارند؟ تکلیف رسانههای خارجی که مشخص است، آنها باهدف بهرهبرداری سیاسی امنیت روانی و سلامت روان جامعه را نادیده میگیرند و به آن حمله میکنند. اما رسانههای خودمان چطور؟!
متأسفانه رسانههای داخلی هم به اصول و پروتکلهای روانشناسانه انتشار اخبار تلخ یا ناگوار توجهی ندارند. مثلاً در همین چند روز پس از ماجرای قتل بابک خرمدین، میبینیم که بسیاری از رسانهها چطور با انتشار جزئیات لحظهبهلحظه ماجرا، آبوتاب دادن به آن، ذکر روایتهای متعدد و بعضاً متناقض، جو روانی جامعه را تحت تأثیر قرار دادهاند و ایجاد ترس و التهاب نمودهاند تا جایی که مسئله اصلی رهاشده و رقابتی در انتشار اطلاعات عجیبوغریب شکلگرفته است.
**اختلالات خلقی، ترس های مرضی، افسردگی و اضطراب نتیجه انتشار کنترل نشده اخبار تلخ
بهصورت مصداقی بفرمایید که انتشار اخبار تلخ، آسیبهای اجتماعی مثل قتل، خودکشی، تعرض، اعتیاد بدون رعایت پروتکلهای روانشناسی و ضریب دادن به آن توسط رسانهها باعث برانگیختن چه احساساتی میشود و در روان افراد چه کنش و واکنشی را ایجاد میکند؟
انعکاس اخبار ناگوار و اتفاقات تلخ ازجمله آسیبهای اجتماعی، باید باهدف بالابردن آگاهی جامعه، محافظت بیشتر از سلامت و درنهایت پیشگیری باشد. درحالیکه اگر بدون رعایت پروتکلهای مربوطه صرفاً اقدام به انتشار جزئیات هیجانانگیز کنیم، باعث میشود که اضطراب افراد جامعه را فرابگیرد تابآوری جامعه کاهش یابد و مهمترین مؤلفه سلامت روان جامعه که احساس امنیت و آرامش است تحت تأثیر قرار بگیرد
این موضوع باعث میشود تا در سایر رفتارهای افراد نیز اختلال ایجاد شود. تابآوری در برابر مشکلات، فشارها و تنشهایی که در پیرامون هست کاهش پیدا کند. وقتی جامعه و خانواده یک فضای ناامن برای فرد تلقی شود، میزان اضطراب و رفتار هیجانی و ناگهانی بیشتر میشود، فرآیند تصمیمگیری از حالت منطقی به حالت کنشی تغییر پیدا میکند و ممکن است تبدیل به اختلالات خلقی، ترس های مرضی، افسردگی، اضطرابهای فراگیر شود و این در درازمدت باعث بروز رفتارهای پرخاشگرانه و بروز خشونت در خانواده و جامعه میشود.
**نتیجه مطالعات روانپزشکان: افزایش آمار خودکشی با انتشار اخبار خودکشی/ قربانیان جنگ نرم تمامعیار
مثلاً اخبار خودکشی با تیترهای بزرگ، تند و هیجانآمیز منتشر میشود یا برخی از رسانههای داخلی هم همینطور، این در حالی است که در همه دنیا انتشار اخبار خودکشی باید با رعایت چند اصل و چهارچوب باشد. علم روانشناسی و روانپزشکی ثابت کرده که انتشار اخبار خودکشی در افزایش انگیزههای خودکشی در افراد تأثیر مستقیم میگذارد و آمار آن را بالا میبرد. مثلاً انتشار خبر خودکشی یک فرد مشهور یا سلبریتی یا انتشار اخبار خودکشی قهرمان پرورانه میتواند منجر به الگوبرداری از رفتار شود.
با بررسی قتلهای مشابه در دنیا، نشان دادهشده است که بسیاری از آنها تکانشی است. یعنی در اثر کنشهای هیجانی در افراد اتفاق میافتد، تنظیم هیجانی و خودکنترلی بعضی از افراد تحت تأثیر عوامل مختلفی که بخشی از آن ممکن است محیطی باشد کاهش پیدا میکند و افراد مرتکب، پسازآن احساس پشیمانی میکنند.
مطالعات موردی نشان داده است که برخی از این افراد اختلالات مغزی دارند یا نوروساینس یا زوال عصبی دارند، ما در مغز قسمتی داریم به نام هایپوکام که مسئول تنظیم هیجانی آدمهاست. بعضی افراد این تنظیم هیجانیشان به هم میخورد. این افراد وقتی در محیط اضطرابآور و تحت تأثیر اخبار بد قرار می گیرند،کمتر از دیگران قادر به کنترل رفتارشان هستند. البته بحث فقط رسانهها و حوزه فرهنگ نیست، عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی هم مطرحند اما رسانهها از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند.
**پیام این اتفاق را جدی بگیریم/ چرا خشونتهای خانگی افزایشیافته است؟!
*برگردیم به ماجرای حاشیهساز این روزها، فکر میکنید چه عواملی دستبهدست هم داده و زمینهساز چنین اتفاق و چنین قتلی شده است؟
در ماجرای اخیر چند موضوع مهم قابل استنباط است. یکی موضوع خود قتل که نمونهای از شدیدترین نوع خشونت است، دوم قتل فرزند توسط پدر و مادر و سوم قتلهای متعدد و زنجیرهای یعنی تعدد قتلهای برنامهریزیشده و چهارم که میتواند مهمترین آن نیز محسوب شود و در روحیه جامعه تاثیرگذاشته، مثله کردن قربانی است. هرکدام از اینها با انتظاری که ما از انسان و کرامت انسانی او و انتظاری که از روابط انسانی داریم فرسنگها فاصله دارد.
نگاه کلانتر و بررسی انواع خشونت در جامعه نشان میدهد که درصد قابلتوجهی از خشونتها مربوط به خشونت خانگی است و بسیاری از افراد در محیط خانواده قربانی خشونت میشوند. مطالعات نشان میدهد که درصد افرادی که توسط فامیل و اعضای خانواده خودشان به قتل میرسند نیز عدد قابلتوجهی نسبت به قتلهای دیگر است و هردوی اینها برای ما پیام دارد و باید آن را تحلیل کنیم.
این ماجرا به ما پیام میدهد احتمالاً خانواده از کارکرد اصلی خود خارجشده است. کارکرد خانواده و تعاملات درون خانواده با شیوه فرزند پروری مناسب و ارتباط و تعامل سازنده، تنظیم هیجانی و تنظیم عواطف است. اما آمار و گزارشها نشان میدهد که برخلاف این انتظار میزان خشونت خانگی افزایشیافته و سیاستگزاران حوزه اجتماعی حتماً باید به آن توجه کنند. عوامل مختلفی ممکن است باعث فاصله گرفتن خانواده از کارکرد اصلی خود شده باشد و شاهد چنین اتفاقاتی باشیم.
*میشود از صحبتهای شما این نتیجهگیری را کرد که اتفاقات اینچنینی توسط افرادی رقم میخورد که اختلال روانی دارند؟
خیر. به این نکته توجه کنید؛ درست است که داشتن اختلالات روانپزشکی، ممکن است منجر به بروز چنین خشونتهایی میشود اما این معنی نیست که افرادی که دارای اختلالات روانپزشکی عمیق هستند بیشترازدیگران اقدام به قتل یا خشونتهای عمیق میکنند. مطالعات نشان داده شیوع اقدام به قتل، بین افراد با اختلال روانپزشکی عمیق و جمعیت عمومی تفاوت معناداری ندارد. این را منابع علمی میگوید.
**واکاوی پرونده خرمدین نیاز به مصاحبه عمیق بالینی روانپزشکی دارد
* اتفاق پیشآمده توسط این دو نفر و قربانی شدن فرزندانشان نشاندهنده ابتلای آنها به یک نوع اختلال روانی خاص است؟
هیچکس نمیتواند بپذیرد که آدمی در حالت عادی نسبت به فرزندش این بیرحمی و قساوت قلب را داشته باشد. جامعه نمیتواند بپذیرد که این رفتار طبیعی است و این آدم، از منظر تحلیلی و سلامت روان قطعاً دارای مشکلاتی است که باید حتماً به آن رسیدگی شود.
برای اینکه بفهمیم این مشکلات چیست و آیا این فرد و همسرش اختلال روانپزشکی داشتند یا موضوعات دیگری در کنار این موضوع بوده، نیاز به مصاحبههای عمیق و بررسیهای بالینی و تشخیصی دقیق دارد آنهم نه در یک مقطع کوتاه بلکه در فرآیند طولانیمدت و مناسب که باید سازمان پزشکی قانونی و روانشناسان و روانپزشکان سازمانهای ذیربط این بررسیها را انجام دهند تا متوجه شدند آقای خرمدین کجای سلامت روانش دچار مشکل بوده است! آیا اختلال روانپزشکی عمیق داشته، اما در نگاه کلی به نظر میرسد این کار از فردی با وضعیت سلامت روانی عادی برنمیآید.
** «سایکوپاتی»، «اختلال هذیانی» یا «پارافیلیا»!
*ازنظر روانپزشکان چه نوع اختلالات روانی میتواند منجر به بروز این نوع از قتل شود؟
درصدی از این افراد دارای اختلال «شخصیت ضداجتماعی» یا «سایکوپاتی» هستند، یک ویژگی مهم این افراد اینست که احساس و عواطف آنها شبیه احساس و عواطف نرمال جامعه نیست. اینها توان یا قدرت همدلی ندارند. برای همین وقتی میخواهند به یک نفر آسیب بزنند آن میزان احساسی که ما انتظار داریم را ندارند.ممکن است ابتلا به اختلال روانپزشکی به نام «اختلال هذیانی» هم در وقوع چنین اتفاقی تاثیرگزار بوده باشد. اختلال هذیانی یعنی فرد باورهای عمیق و نادرستی دارد که او را به سمت رفتارهای خشونتآمیز میبرد.
بهعنوانمثال افراد دارای اختلال هذیانی خودشان را مأمور اجرای عدالت میدانند که جامعه را از وجود آدمهایی که ازنظر آنها نامناسب هستند پاک کنند. معمولاً مبتلایان به اختلال هذیانی اعتقادات و رفتارهای عجیبوغریبی دارند و سعی میکنند با توضیح و منطق رفتارهای خود را توجیه کنند. این بیماری اگر در مراحل اولیه تشخیص شود بهسادگی قابلدرمان است ولی در مراحل پیشرفته درمان آن میتواند سخت و زمانبر باشد. احتمال دیگر ابتلا به اختلال روانپزشکی «پارافیلیا» که نوعی انحراف جنسی است. البته همه اینها احتمال است و بدون بررسیهای عمیق و بالینی افراد نمیتوان در مورد ابتلای آنها به این اختلالات نظر قطعی داد.
**قبح مراجعه به روانپزشک یا روانشناس را بشکنید
*حلقه مفقوده این ماجرا کجاست؟ به نظر میرسد در جامعه هنوز فرهنگسازی لازم در خصوص مراجعه به روانشناس یا روانپزشک شکل نگرفته است و خیلیها این مراجعه را با نوعی انگ اجتماعی همراه میدانند؟
همین حالا در جامعه ما انگ و قبح مراجعه به روانشناس و روانپزشک وجود دارد. انگار که مراجعه به روانپزشک با نوعی انگ اجتماعی همراه است و به دلیل همین فرهنگ غلط، بسیاری از نشانهها و رفتارهایی که نشاندهنده اختلال روانی هستند نادیده گرفته میشود.
اولاً همه اینها و فرضیههایی که در خصوص مشکل پدر و مادر آقای خرمدین مطرح شد در حد احتمال است و اگر ما به بررسی این اتفاق از جنبههای مختلف میپردازیم به این دلیل است که میخواهیم جامعه را نسبت به موضوع سلامت روان حساس کنیم.
**هشدار! بیماران اختلال روانی کنترلشده را خطرناک جلوه ندهیم
رسانهها باید مراقب باشند که پرداختن به جنبههای مختلف این اتفاق نتیجه عکس ندهد. طوری اخبار را منتشر نکنید که افرادی که دارای اختلالات روانی هستند متهم به خطرناک بودن شوند. اظهارنظرهای شتابزده نباید شود.
امروز در جامعه ما تعداد قابلتوجهی از افراد با اختلالات روانی با خانواده زندگی میکنند، خانوادههایی داریم که افرادی با اختلالات روانپزشکی در کنار آنها بدون هیچ مشکلی زندگی میکنند و تحت درمان هستند، درصدی اسکیزوفرنی داریم، درصدی افسردگی با چهره سایکوتیک داریم، درصدی اختلال هذیانی هستند که اتفاقاً کاملاً کنترلشده هستند و خطری برای اطرافیان ندارند. پس از انتشار اخبار با الگوی نامناسب هیجانی، بسیاری به بیماران خود بدبین شدند و از اینکه نکند آنها نیز به قتل مرتکب شوند.
**نبض سلامت روان خانوادهها خوب میزند؟!
*فکر میکنید این ماجرا و تبعات آنچه پیامی برای مردم و مسئولان دارد، به نظر میرسد موضوع سلامت روان آنقدر که باید از طرف مسئولان جدی گرفته نمیشود!
این اتفاق تلخ برای مسئولان و خانوادهها پیام مهمی دارد. اولاً نظام سلامت کشور باید رویکرد فعالانه نسبت به شناخت و مداخله در حوزههای سلامت روان داشته باشد و باید بهداشت روان جامعه را جدی گرفت و منابع و بودجه مناسبی به آن داد. سامانههای خدماتی باید توسعه پیدا کند که سلامت روان جامعه ارتقا پیدا کند و از این آسیبها پیشگیری شود. خانوادهها هم باید از مراجعه و پرداختن به مسئله سلامت روان خودشان ابایی نداشته باشند و آن را انگ ندانند.
اینیک کار متقابل است. نبض سلامت روان در بعضی خانوادهها خوب نمیزند، میزان خشونتهای خانگی رو به افزایش است. خانوادهها باید تربیت و فرزند پروری را جدی بگیرند، آموزش والدین برای نحوه تعامل با فرزندان مهم است
** غربالگری سلامت روان بچهها مهم است
البته صرفاً پرداختن به بعد روانی این واقعه سطحینگری و تکبعدی نگری است. ما باید به ابعاد اجتماعی هم توجه کنیم. باید با این افراد مصاحبه بگیریم و علاوه بر این باید زمینه بروز این رفتارهای پرخطر از بعد اجتماعی حقوقی نیز بررسی شود. شرایط اجتماعی که ممکن است منجر بهبهم خوردن سلامت روان جامعه شود. در حقیقت جامعه دارای عرصههای کارکردی متفاوتی است. عرصه کارکرد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظام تدبیر و عرصههای سیاسی که به هم خوردن تعادل در هریک از این عرصهها ممکن است سلامت روان را هم دچار مخاطره کند.
در هرکدام از عرصهها، اگر خبرنگاریم و در حوزه رسانه هستیم، اگر در حوزه فرهنگ و هنر مشغول هستیم، اگر در نظام اقتصادی، اجرایی، مدیریت شهری مؤثر هستیم، فرقی نمیکند، همه کارکردهای ما باید همسو با حفظ سلامت روان جامعه باشد.
انتهای پیام/
منبع خبر