فاطمه بهرامی نیکخو مادر شهید مدافع حرم علی اکبر شیرعلی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره کودکی شهید گفت: من شش فرزند؛ سه دختر و سه پسر دارم و علی اکبر فرزند سوم من بود. او از کودکی آرام بود اما همیشه پشت مظلوم می ایستاد و اجازه نمی داد کسی به او حرف زوری بزند. حتما شنیده اید که پسرها با مادر راحتتر هستند، اما علی اکبر برای من جور دیگری عزیز بود و هر هنری که داشتم مانند قالیبافی به فرزندانم نیز یاد میدادم به او یاد دادم. یادم می آید ماه رمضان برای او یک قالیچه دار کردم و به او یاد دادم که چطور آن را ببافد. علی اکبر قالیچه را بافت و نماز عید فطر را روی سجادهای که خودش بافته بود، خواند. من به تربیت پسران خیلی مقبد بودم و باید همه آنها راس ساعت مشخصی در منزل می بودند.
مادر شهید شیرعلی در پاسخ به این سوال که آیا برای شهادت فرزندانش دعا می کرد، افزود: یک زمانی شهد قنواتی از شهدای آغاجاری که ایشان مدافع حرم بودند را آوردند و از شهر ما رد شدند، من دعا کردم و از اعماق قلبم خواستم تا این شهادت نصیب فرزندان من نیز بشود.
وی تشریح کرد: علی اکبر خودش همیشه از شهادت سخن می گفت؛ حتی قبل از شهادتش نیز شیرینی گرفته و پخش می کند و به همه می گوید این شیرینی شهادت من است. در نزدیکی محل زندگی ما حسینه چهارده معصوم قرار دارد که با نام حسینیه شهید شیرعلی شناخته می شود. این ساختمان را برادران و پسرانم ساختند و سفیدکاری آن را علی اکبر انجام داد. قبل از شهادت علی اکبر، یک روز او از در حیاط حسینیه داخل شد و به برادرم گفت دایی انشاالله اولین فاتحه خودم در این حسینه برگزار می شود که من ناراحت شدم، فورا برای اینکه من نرنجم حرفش را پس گرفت.
بهرامی نیکخو ادامه داد: علی اکبر عاشق پرنده بود و تعداد زیادی از آنها را در خانه نگه داری می کرد؛ روز آخری که می خواست به سوریه برود رو به همسرم گفت پدر، جان تو و جان آنها. روزی هم که علی اکبر شهید شد یکی از قفسهای پرنده ها که دو مرغ عشق در آن نگه داری می شد روی زمین افتاد و هر دو پرنده به فاصله چند دقیقه مردند؛ وقتی که ساعت شهادت علی اکبر را به ما گفتند فهمیدیم که دقیقا افتادن قفس و مردن پرندگان همزمان با شهادت فرزندم بود.
وی با اشاره به اینکه من و علی اکبر همیشه با یکدیگر به مسافرت می رفتیم، گفت: همیشه سفرهای زیارتی را با هم می رفتیم و زمانی که گفت می خواهم به سوریه بروم من نمی دانستم برای چه کاری می خواهد برود، به او گفتم من را هم باید ببری و گفت مادر این بار فرق می کند. این بار می خواهم مدافع حرم حضرت زینب (س) بشوم و من در جواب گفتم عزیزم برو؛ رفتن تو فدای یک تار موی حضرت زینب (س).
مادر شهید افزود: اصلا فکر نمی کردم علی اکبر شهید بشود. من تازه از کربلا برگشته بودم و به شدت مریض شده بودم مادرم را بستری کردیم و برگشتیم به خانه؛ شب خواب دیدم که علی اکبر به خانه برگشت و گفت: « مامان جانم، من برگشتم»، سریع بیدار شدم و به علی اکبر پیام دادم خدایا مراقب عزیزانم باش. پیامم به دستش رسید. دو روز قبل از شهادتش به من زنگ زد و با من حرف زدم و گفت خوش به حال شهدا. دعا کن که من هم شهید بشوم.
وی ادامه داد: دم غروب همان روز بود که برادرشوهرهم آمد و گفت چرا نشستید بلند شید خانه را مرتب کنید که مهمان داریم. من تصور کردم که علی اکبر در حال برگشت از سوریه است. خوشحال شدم. برادرم نذر کرده بود که زمانی که علی اکبر برگشت جلوی در بسیج یک شتر ذبح کنیم. بلند شدم رفتم توی حال و دیدم همه برادران و فرزندانم به حالتی بسیار غمگین نشستند؛ من آنجا متوجه شدم که علی اکبر شهید شده است. تمام بدنم شروع به لرزش کرد و حالا نیز بعد از گذشت سالها همه بدنم می لرزد وخوب نشده ام.
مادر شهید تشریح کرد: نزدیک اذان صبح بود که به خواب رفتم، هوا طوری شده بود که انگار می خواهد باران ببارد و من در همان حال منتظر برگشت علی اکبر بودم. دیدم نوری بسیار زیبا از سمت در به سوی ما در حال تابیدن است، از میان آن نور علی اکبر بیرون آمد، آنقدر محکم او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. گفتم مگر تو شهید نشده ای؟ گفت نه من زنده ام و گفتم پدرت دیگر نایی ندارد و مریض است؛ در خواب او را نیز در آغوش گرفت و رو به پدرش گفت بلند شو، غصه نخور من زنده هستم. فردای همان روز همسرم دیگر پادردی نداشت.
بهرامی نیکخو با بیان اینکه از سالی که فرزندم را به خاک سپردیم هر روز به او سر می زنم، اظهار کرد: همیشه با او حرف می زنم و درد دل می کنم. وقتی که پیکرش برگشت باران شدیدی می بارید و تعداد زیادی از جمعیت مردم برای تشییع پیکر او آمده بودند. من مغازه داشتم. همیشه علی اکبر به من در مغازه ام سر می زد و برایم یک جعبه شیرینی رولتی می آورد. یک روز خیلی ناراحت بودم، با خودم گفتم کجایی مادر به من سر بزنی و برایم شیرینی بیاوری. آن روز گذشت. یک خواهر شهید مدافع حرم برایم یک جعبه شیرینی رولتی و یک آناناس آورد. در منزلمان به اتاق علی اکبر سر زد و شروع کرد گریه کردن با صدای بلند. از او پرسیدم چه شده گفت علی اکبر دیشب به خواب من آمد و از من خواست به شما سر بزنم و برایتان یک جعبه شیرینی بیاورم.
مادر شهید در پایان بیان کرد: شهخادت راهی بود که فرزندم انتخاب کرد و من نیز به عنوان یک مادر قلبم از شهادت فرزندم و از اینکه دیگر او را ندارم به درد می آید اما خوشحالم که علی اکبر من در راه علی اکبر امام حسین (ع) قدم گذاشت و راهی را رفت که در حقیقت عاشق به دنبال معشوقش می رود.
گفتنی است؛ شهید علیاکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علیاکبر(ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چندتن دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید.
انتهای گزارش/
منبع خبر