ماهیت جبهه‌ها با معنویت گره خورده بود

ماهیت جبهه‌ها با معنویت گره خورده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، طلاب و روحانیون از جمله اقشاری بودند که در دوران دفاع مقدس پابه‌پای سایر هموطنان، فعالانه در جبهه‌ها حضور یافتند و شهدای فراوانی را به نسبت جمعیت اندک خود تقدیم میهن اسلامی کردند.

حجت‌الاسلام و المسلمین «جبرئیل محرمی» یکی از روحانیون رزمنده اهل شهرستان ورزقان است که از دوران طلبگی، عازم جبهه شده و مدت قابل توجهی در لشکر 31 عاشورا به نبرد با دشمن بعثی پرداخته است. خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز، در آستانه هفته دفاع مقدس گفت‌‌وگویی با وی ترتیب داده که قسمت اول آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: از پیشینه خانوادگی و دوران کودکی خود بگویید.

من 11 آبان 1346 در شهر «ورزقان» در یک خانواده پرجمعیت متولد شدم؛ خانواده‌ام مذهبی بودند و پدرم فردی مسجدی بود. به همین علت، مثل خیلی از خانواده‌های مذهبی رادیو و تلویزیون به دلیل محتوایی که در آن دوران داشت، در خانه ما به نوعی ممنوع بود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در ورزقان گذراندم و از سال 1362 وارد حوزه علمیه تبریز شدم.

دفاع‌پرس: در زمان وقوع انقلاب اسلامی، چه فعالیت‌هایی در شهر شما صورت می‌گرفت؟

وقتی دانش آموز بودیم، در مدرسه راهپیمایی برگزار می‌شد و ما شعارهایی علیه رژیم و نیز بانگ «الله اکبر» سر می‌دادیم. پاسگاه ژاندرمری کنار خانه ما قرار داشت و وقتی مردم می‌خواستند تظاهرات کنند، آن‌ها با تهدید و ارعاب جلوگیری می‌کردند. حتی به خاطر دارم تیراندازی هوایی انجام می‌دادند. همسایه‌ای داشتیم که خیلی از این تیراندازی‌ها می‌ترسید و می‌گفت چرا شعار «الله اکبر» می‌دهید، ممکن است شما را با تیر بزنند. درهرحال با اینکه سنمان کم بود، در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردیم.

دفاع‌پرس: پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چه فعالیت‌هایی شرکت داشتید؟

پس از پیروزی انقلاب، اولین انجمن اسلامی در مدرسه‌ای که بعدا شهید «رجایی» نام گرفت، تشکیل شد و من هم از اعضای اصلی آن بودم. همچنین در برنامه‌های پایگاه مقاومت بسیج مسجد جامع ولیعصر (عج) ورزقان شرکت می‌کردم. عمده فعالیت ما در انجمن اسلامی مدرسه در زمینه‌های قرآنی، سرودخوانی، سازندگی و تهیه و توزیع کتاب بود. من هم مدتی مسئول کتابخانه مدرسه و انجمن بودم. همیشه سر صف قرآن تلاوت می‌شد و من هم سرود «وحدت» می‌خواندم.

در پایگاه مقاومت، علاوه بر کارهای فرهنگی، نگهبانی و پاسداری و گشت‌زنی برای برقراری امنیت در سطح شهر انجام می‌دادیم. گاهی برای بسیجیان مانور نظامی برگزار می‌شد. جا دارد اشاره کنم که تعدادی از دوستان ما در پایگاه، بعدها در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند که از جمله آن‌ها شهیدان «اصغر شمسی»، «بهمن سلیم‌زاده»، «رستم اسدزاده»، «فرامرز سطانی»، «بیوک‌آقا باباپور» و «رفیعی» بودند.

دفاع‌پرس: اولین بار چه زمانی به جبهه اعزام شدید؟

سال 1361 باتوجه به دستور امام خمینی (ره)، برای اولین بار جهت اعزام به جبهه ثبت‌نام کردیم و همراه شهید «بهمن سلیم‌زاده»، شهید «هادیان» و دوستان دیگر ابتدا به «اهر» و سپس به تبریز اعزام شدیم. در خیابان حافظ تبریز، به محل اعزام نیرو رفتیم. با اینکه لباس و پوتین هم پوشیدیم، اما بعد از به صف کردن نفرات، چند نفر از جمله مرا به‌خاطر سن کم و جثه کوچک برگرداندند. لباس‌ها به تنمان خیلی بزرگ بودند. آقای «عوض محمدی» که مسئول اعزام‌ها بودند، گفتند شما به درد جبهه نمی‌خورید و قدتان کوتاه است. خیلی هم اصرار کردیم اما قبول نکردند. حتی خاطرم است به این فکر بودم که الان چگونه به خانه برگردیم و این لباس‌های نظامی را چکار کنیم. پسرعمه‌ای داشتم که با او به سپاه اهر و بعد به ورزقان برگشتیم.

دفاع‌پرس: یک سال پس از این اتفاق، برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شدید؛ چه شد که حوزه را انتخاب کردید؟

خانواده ما مذهبی بود و خودم هم در مسائل فرهنگی و مذهبی زیاد فعالیت می‌کردم، برای همین تصمیم گرفتم به دنبال تحصیل علوم دینی بروم. یک سال در حوزه ولیعصر (عج) تبریز درس خواندم و بعد به مدرسه «طالبیه» منتقل شدم. در «طالبیه» درحال تحصیل بودم که برای اولین بار در سال 1364 به جبهه اعزام شدم.

دفاع‌پرس: 5 سال بعد از آن اعزام ناموفق به دلیل سن پایین، مجددا تصمیم به حضور در جبهه گرفتید؛ ماجرای آن چه بود؟  

در یکی از مساجد واقع در میدان شهدای تبریز، مرکزی برای جذب نیرو برای جبهه وجود داشت که آن‌جا ثبت‌نام کردیم و برایمان پرونده تشکیل شد. 15 دی ماه 1364 به منطقه اعزام شدیم. اول به پادگان شهید «باکری» دزفول رفتیم و سردار «علی‌اکبر پورجمشیدیان» که درحال حاضر معاون هماهنگ‌کننده نیروی زمینی سپاه هستند، ما را به یگان دریایی لشکر 31 عاشورا فرستادند.

البته باتوجه به اینکه من طلبه بودم، اولش می‌خواستند من در مسائل تبلیغی فعالیت کنم اما اصرار کردم که علاقه دارم در مسائل رزمی شرکت کنم، لذا به یگان دریایی منتقل شدم. فرمانده ما آقای «گرجی» و جانشین او، آقای «علی نوای باغبان» بود. در یگان دریایی، تمرینات مختلف رزمی انجام می‌دادیم و سکان‌داری و قایق سواری یاد می‌گرفتیم.

دفاع‌پرس: آموزش‌های عمومی مثل نحوه کار با اسلحه را کجا یاد گرفتید؟

قبلا در بسیج کار با سلاح‌های مختلف مثل کلاشینکف، ام-1 و ژ-3 را یاد گرفته بودم.

دفاع‌پرس: یگان دریایی در کجا مستقر بود؟

ما را از پادگان شهید «باکری» به سد «دز» فرستادند چون یگان دریایی در آن‌جا مستقر بود. بعد از مدتی هم به «قجریه» و موقعیت شهید «اجاقلو» برای آموزش قایق‌سواری در «کارون» منتقل کردند. برای آمادگی جهت حضور در عملیات والفجر 8، آموزش‌های مختلف ش.م.ر و هدایت قایق در حالت موّاج را تجربه کردیم. این موارد آموزش‌های دقیق و حساسی بودند چراکه مثلا باید وزن قایق در طرفین مساوی باشد تا قایق به هیچ طرفی مایل نشود. یا اینکه هنگام آمدن موج، دماغه قایق باید روبه‌روی موج باشد. شنای عادی (و نه غواصی) را هم آن‌جا تمرین می‌کردیم.

دفاع‌پرس: آیا صرفا درگیر آموزش‌های رزمی بودید یا در مسائل تبلیغی هم مشارکت داشتید؟

در مسائل تبلیغی هم در کارهایی مثل اقامه نماز جماعت، برگزاری دعاهای کمیل و توسل و توزیع کتاب و روزنامه مشارکت می‌کردم.

دفاع‌پرس: برنامه‌های تبلیغی  و مذهبی چقدر جبهه‌ها رواج داشت و استقبال رزمندگان چگونه بود؟

اصلا ماهیت جبهه‌ها با معنویت گره خورده بود و اگر معنویت نبود، نیرو و توان بچه‌ها به مرور زمان تحلیل می‌رفت. اولین چیز در جبهه‌ها نماز جماعت بود. مراسم‌های قرائت دعاهای کمیل و توسل، زیارت عاشورا و ‌برنامه‌های ایام محرم و ماه رمضان بسیار شکوهمند و پرشور برگزار می‌شد. قبل از جنگیدن، مسائل مذهبی و ایمانی اولویت داشت چراکه اگر ایمان رزمنده قوی نباشد حاضر به جنگیدن نمی‌شود. ایمان حرف اول را در جبهه می‌زد. اعمال شخصیه هم به طور مرتب توسط همه رزمندگان انجام می‌شد مثل نمازهای یومیه و روزه. رزمنده باید برای نبرد شارژ شود؛ اعم از اینکه با شنیدن سرود «آهنگران» باشد یا با اذان و اقامه نماز.

دفاع‌پرس: چه مدت در یگان دریایی آموزش دیدید؟

15 روز در سد «دز» برنامه‌های کلاسی برگزار شد و بعد در «کارون» و موقعیت «قجریه» حدود 20 روز تمرینات عملی انجام دادیم. بعد از آن آماده شرکت در عملیات والفجر 8 شدیم.

دفاع‌پرس: چه زمانی مطلع شدید که قرار است عملیات والفجر 8 انجام شود؟

تقریبا 12 روز قبل از آغاز عملیات، ساعت 2 یا 3 شب در «قجریه» سوار کانکسی شدیم که با درخت خرما و پوشش گیاهی استتار یافته بود. این کانکس تنها یک منفذ کوچک برای ورود هوا داشت. کنار «اروند» رفتیم و در ساختمان بخشداری «ابوشانک» که از دوران طاغوت باقی مانده بود، مستقر شدیم. تمام بچه‌های یگان دریایی که حدود 250-300 نفر بودند آن‌جا بودند.    

دفاع‌پرس: در این 12 روز چه کار می‌کردید؟

مسائل مذهبی که سرجای خود بود. توجیه عملیات توسط فرماندهان انجام می‌شد و گاهی هم ما را به خط اول می‌بردند و از آن‌جا به خط دشمن نگاه می‌کردیم و درباره عرض «اروند»، محل عبور و وظایفمان توضیح می‌دادند.

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید