«هنوز آنجا بودیم که دیدم یکسری عشایر به سپاه آمدند. سردسته آنها پیرمردی حدود ۸۰ ساله بود. کلاه لری قشقایی به سر داشت. یک کلاشینکف روی شانهاش آویزان بود و گروهی هم به دنبالش بودند که قطار فشنگ بسته بودند. همه با تفنگهای برنو و ام ۱ آمده بودند.»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است