به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیروهای حزباللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.
به نوشته پابگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهمترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخستوزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.
انفجار دفتر نخستوزیری
جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیتالله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیتالله مدنی، شهید آیتالله اشرفی اصفهانی و شهید آیتالله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.
«مسعود رجوی» در گزارش جمعبندی یکساله عملیاتهای تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بیآینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».
تروریسم کور
در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیروهای کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیروهای نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحدهای عملیاتیشان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزباللهی، از خانههای تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار میبستند تا بهخیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.
«مسعود رجوی» فاز دوم را بهمنظور نابود کردن پایههای نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوبگر و بدنه نظامی»، اینگونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشتهای این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه میرود…».
در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب میشود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانهای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریستهای گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی میشدند. در واقع سازمان بهطور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، میبایست انتقام خود را از مردم بگیرد.
طبق آمار پژوهششده قریب به سه چهارم سوژههای ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانشآموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهادهای نظامی و انتظامی بهحساب میآمدند؛ البته در کوتاهمدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، بهویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشردهتری را در صحنه به نمایش میگذاشتند.
لانه شیطانی
در پی شدتیافتن عملیاتهای تروریستی گروهک منافقین در هدفقراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاههای امنیتی با انجام کارهای اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفیگاهها و خانههای تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آنها وارد کنند.
در مهمترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیروهای واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانههای تیمی که متعلق به خانواده «فرزانهسا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.
سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچههای تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیروهای اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمعآوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات مجاهدین خلق در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشمچی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».
در این زمان، «مهدی ابریشمچی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانههای تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشاندادن اینکه فرد بیاطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرامآرام، خانهها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده میکنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیروهای انقلاب فراهم آورده بود.
ضربه بزرگ
مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لورفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچکدام از آنها از اینکه به کجا میخواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر ردهبالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست».
رضایی درباره تعداد خانههای تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالیکه همه بیسیمهای تیمهای عملکننده خاموش بود و بچهها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار میکردند؛ چون دوستان ما میدانستند که منافقین شنود بیسیم دارند و گفتگوها را کنترل میکنند، این کارها انجام شد و تیمها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانهها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسفآباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».
در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیروهای امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدونتوجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیروهای سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راههای ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنیصدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلولهای به گردنش به هلاکت رسید.
تصویری از خودروی «موسی خیابانی»
در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائممقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.
سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه تواناییای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر میبرد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».
مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آمادهباش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانههای تیمی آنها به تصرف درآمد».
انسانیت، در اوج
تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که بهعنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیروهای انقلاب با خوی بیرحمی و وحشیگری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.
یکی از پاسداران شرکتکننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، منجمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.
در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریهکنان در میان رگبار گلولهها، وحشتزده به اینطرف و آنطرف میدویدند و فریاد میزدند. علیرغم بیتوجهی منافقین به این بچهها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، بهمحض شنیدن صدای بچهها، آرامآرام خودش را به بچهها رساند تا آنها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.
مقابله نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاهزمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشتماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را بهشکل قابلملاحظهای از کار انداخت. بهگونهای که آنان با پذیرش این شکستها، خط خفتبار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.
انتهای پیام/ 113
منبع خبر