به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، کتاب «مَن، اَمَن» از جمله جدیدترین آثار منتشرشده از خاطرات رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا در دفاع مقدس است که در سبک تاریخ شفاهی به روایتگری «امناله امانی» و مصاحبه و تدوین «اسماعیل هدایتی» نگاشته شده است.
این اثر سرگذشت رزمندهای با تبار روستایی را روایت میکند که گرچه بهطور رسمی پاسدار کمیته انقلاب اسلامی است، اما شروع جنگ او را به جبههها میکشاند و تا پایان دفاع مقدس، ابتدا در ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید «چمران» و سپس در لشکر ۳۱ عاشورا به نبرد میپردازد.
از آنجا که عمده مدت حضور «امناله امانی» در جبهه به فعالیت در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۳۱ عاشورا گذشته، خاطرات وی حاوی مطالب ارزشمند و قابل توجهی از اقدامات این واحد بهویژه در عملیاتهای پرمخاطره و سخت شناسایی است. با این حال، راوی از بیان مطالب دیگر نظیر فعالیتهایش در دوران انقلاب، ترسیم وضعیت عمومی شهرها در آن دوران، زندگی شخصی، حضور در گروههای تفحص، روایتگری در اردوهای راهیان نور، حضور در جبهه مقاومت اسلامی و … غافل نشده است.
بیان روان و ساده، ذکر گفتوشنودها با دیگر رزمندگان بهویژه شوخیها و نیز اشاره دقیق به وقایع و اتفاقات از جمله ویژگیهای برجسته کتاب حاضر است. از سوی دیگر، کوشش تدوینگر کتاب برای انجام مصاحبه با سایر رزمندگان و افراد مرتبط بهمنظور تکمیل مطالب و آوردن آن در انتهای هر بخش، توضیح برخی اصطلاحات و واژگان در پاورقیها و اختصاص دادن یک بخش جداگانه برای نقشههای عملیاتی اشارهشده در خاطرات، موجب غنای اثر و استنادپذیری بالای آن شده است.
کتاب «مَن، اَمَن» به ۱۸ فصل به ترتیب تحت عناوین: تولد تا نوجوانی، آغاز جنگ تحمیلی، همراه با مبارزین در جنگهای نامنظم دکتر چمران، عملیاتهای بستان- مطلعالفجر- فتحالمبین و بیتالمقدس، عملیاتهای والفجر ۱ و ۲ و ۳، عملیات آبی خاکی خیبر، منطقه زید، شناسایی منطقه دربندیخان، عملیات بدر، عملیات والفجر ۸، عملیات کربلای ۴، عملیات کربلای ۵، عملیات نصر ۷، عملیات بیتالمقدس ۲، عملیات مرصاد، ازدواج و مشغلههای کاری و سرانجام روایتگری- تفحص و زیارت کربلا تقسیم میشود. در ادامه نیز به ترتیب نقشه عملیاتها، اسناد، لوحهای سپاس و تصاویر در بخشهای جداگانه به انتهای کتاب افزوده شدهاند.
چاپ نخست این کتاب در ۲۸۹ صفحه با تیراژ هزار نسخه و در سال ۱۳۹۹ توسط نشر «معبر آسمانی» (وابسته به ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی) منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب:
«حدود ساعت ۹ صبح متوجه شدم چند نفر از نیروهای تخریب هر کدام با پنج شش قمقمه جهت دریافت آب در مقابل کانال صف کشیدهاند؛ از آن جا که سر لحظه امکان داشت آن منطقه مورد هدف قرار گیرد، به آنان گفتم برگردید تا خودم برایتان آب بیاورم با وجود این که روزهای زیادی را تشنگی کشیده بودند و همگی لبهایشان ترک خورده بود، بدون اینکه لب به آب بزنند و یا اعتراضی کنند به سنگرهای خود بازگشتند.
زود دست به کار شدم؛ در حین پرکردن دبههای آب حس عجیبی داشتم؛ به یاد خوابی افتادم که در ایام کودکی در روستای محل تولدم در خصوص حضورم در صحنه کربلا دیده بودم و به گونهای آن خواب داشت تعبیر میشد.
بیمعطلی دبههای آب را در پشت موتورسیکلت گذاشتم؛ تا خواستم هندل بزنم بالگردی در آسمان ظاهر شد و راکتی شلیک کرد که در نزدیکی موتورسیکلت به تل خاکی اصابت نمود؛ دبهها از چند ناحیه سوراخ شده و مانند آب پاش از آنها آب بیرون میزد. خواستم به سوی دبهها بروم تا درز سوراخها را بپوشانم اما پاهایم همراهی نکردند، متوجه شدم از کشاله رانم خون فوران میکند و آقا مهدی نیز مات و مبهوت نگاهم میکرد.
تا این که توسط قدیر زارعی به عقب منتقل شدم؛ نتوانستم وظیفه سقایی خودم را انجام دهم و شرمنده آن جوانان عطشان شدم که قول آبرسانی را به آنها داده بودم.»
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است