مجاهدت

نمی‌گذارم شوق زندگی در وجودم بمیرد/ بانوان ایثارگر زندگی سخت‌تری دارند


نمی‌گذارم شوق به زندگی در وجودم از میان برود

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، آذرماه سال ۱۳۶۵ شهر کرمانشاه که بعنوان یکی از شهرهای اصلی پشتیبان رزمنده ها در سالهای جنگ محسوب می‌شد مورد اصابت بمباران هوایی رژیم بعثی قرار گرفت که منجر به شهادت و به خون غلتیدن تعداد زیادی از مردم این شهر شد.

 

در این روز که مصادف با ۳۰ ام آذرماه بود، ۱۰ فروند از هواپیماهای رژیم بعثی صدام بازار وزیری و کوچه یخچالی کرمانشاه را هدف بمب‌های خوشه ای قرار داده که در این حمله صدها تن از مردم بی گناه شهید و زخمی شدند.

 

پس از بمباران اول که ساعت ۱۲ ظهر صورت گرفت، مردمی که مشغول درآوردن پیکر عزیزان خود از زیر آوار بودند بار دیگر طعم تلخ از دست دادن عزیزانشان را چشیده و رژیم بعث برای بار دوم در یک روز و ساعت ۱۶:۴۵ دقیقه همان محله را دوباره هدف قرار داد.

خانم عدالت سلیمانی جانباز ۶۰ درصد نخاعی نیز از همان جمله افرادی است که جور جنگ بر تنش زخمی جاودانه زد اما نتوانست او را برای همیشه بکشد. وی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد گفت: من عدالت سلیمانی جانباز ۶۰ درصد نخاعی هستم که در سال ۶۵ و زمانی که ۱۱ ساله بودم در بمباران هوایی کرمانشاه در مدرسه مجروح شدم.

 

وی درباره شرح روزی که مجروح شد اظهار کرد: ما نزدیک های ظهر در مدرسه و مشغول درس خواندن بودیم که صدای مهیبی شنیدیم و آنجا بود که متوجه شدیم بمباران هوایی شروع شده است. طبق آنچه به ما آموخته بودند به سرعت به سمت زیرزمین مدرسه رفتیم ولی تعداد ما خیلی زیاد بود و همگی وحشت زده بودیم، در واقع امکان حرکت سریع به سمت زیرزمین نبود؛ با این حال سعی کردیم به سمت زیرزمین برویم تا در آنجا پناه بگیریم، در این مسیر من یکباره به پشت سر بر زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد.اولین مجروح بیمارستان طالقانی من بودم.

 

وی افزود: در این حادثه کمر و پاهای من درگیر شده است اگر جایی بروم باید تخت خواب مخصوص خودم را ببرم. در آن زمان یک هفته در بیمارستان طالقانی کرمانشاه بستری بودم اما به دلیل اینکه در آنجا پزشکان نتوانستند برای جراحی ام کاری بکنند به تهران و بیمارستان امیرالمومنین (ع) منتقل شدم و در آنجا به مدت دو ماه بستری بودم.

 

این جانباز ضایعه نخاعی در ادامه تشریح کرد: در زمان مجروحیتم من به تازگی پدرم را از دست داده بودم دختری در آن سن و سال این موضوع برایش غمی سنگین به همراه دارد و حالا شما تصور کنید که در این شرایط من تحت عملهای جراحی مختلف قرار می‌گرفتم و کم کم فهمیده بودم که دیگر مانند سابق نمیتوانم زندگی کنم. در این مسیر نیز مادرم پا به پای من هر روز در بیمارستان بود. فشار زندگی روی دوش مادرم بود و حالا خودش بیماری قلب دارد و راه رفتنش با مشکل مواجه است. پس از آن واقعه به دلیل اینکه نمیتوانستم دیگر به خوبی راه بروم، رفتن به مدرسه برایم امکان پذیر نبود و به همین دلیل هم نتوانستم درسم را ادامه دهم.

 

این بانوی ایثارگر ادامه داد: مدت زمان زیادی گذشت تا من بپذیرم که راه رفتن من مشکل شده است و دیگر نمیتوانم مانند قبل در حیاط مدرسه بدوم و با دوستانم بازی کنم اما با گذشت زمان به این پذیرش رسیدم که نباید اجازه دهم زندگی ام متوقف شود بنابراین به ورزش روی آوردم. ابتدا در رشته تیراندازی و بعد هم تنیس روی میز مشغول شدم. و مقام اول تنیس روی میز استان مازندران در سال ۱۴۰۱ و مقام دوم تنیس و پرتاب وزنه را در مسابقات کشوری که استان برگزار می‌شد را نیز کسب کردم.

وی در پایان با اشاره به اینکه مشکلات من با گذشت زمان و بالا رفتن سنم بیشتر میشود، تشریح کرد: باید بگویم همه جانبازان به ویژه جانبازانی که درجه معلولیت بالاتری دارند زندگی‌های سخت‌تری دارند چراکه نیاز به مراقبت های ویژه تری دارند، در این میان بانوان ایثارگر به ویژه افرادی مانند من که ضایعه نخاعی دارند معمولا در کنار خانواده خود زندگی میکنند و شاید بتوان گفت بار تنهایی را نیز باید بر دوش بکشند و هرگز نمی‌توانند مادر شوند، همه اینها را گفتم تا بگویم شاید بنا بر حکمت خداوند ما مشکلات جسمی بیشتری داریم اما اینها دلیل بر این نمیشود که بگذاریم جریان زندگی در وجود ما از بین برود، من در حال حاضر دوستانی دارم که زندگی ام را با آنان می‌گذرانم، ورزشم را ادامه می‌دهم و سعی میکنم از فرصت زنده بودنم به بهترین وجه استفاده کنم.

انتهای پیام/



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل