به گزارش نوید شاهد، سیزدهم جمادی الثانی، روز وفات جانسوز بزرگبانویی است که همسری مولای عاشقان را به مادری سه ستاره و یک ماه عاشورای حسین (ع) پیوند زد و دامانش دریایی شد علقمهپرور و عشقآفرین که منظومه معراج «بلاجویان دشت کربلایی» شد. حضرت «فاطمه کلابیه» مشهور به «ام البنین» اگر هیچ نقشی نداشته باشد جز آنکه بزرگمردی چون «قمر بنی هاشم» را در دامن پرورده باشد و یار و همراه و سرباز و فدایی سرور شهیدان عالم کند، کافی بود تا نامش برای همیشه در افق ولایت و شهادت چون خورشید بدرخشد. مادری که در سایه کرامت کوثر فاطمی (س) شیرپسری چون «عباس حسین(ع)» از سرچشمه او جوشید و دریای همه تشنگان انوار علقمه عشق تا ابدیت گشت.
از ولادت تا ورود به خانه ولایت و امامت
زمان ولادت فاطمه کلابیه مشخص نیست؛ برخی تولد او را حدود سال پنجم هجری دانستهاند. پدر ام البنین «حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب» است. او مردی شجاع، دلیر، راستگو، دارای منطق قوی و اهل اکرام به میهمان بود. و مادرش «ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب»
پس از شهادت حضرت زهرا (س)، امیر مومنان (ع) از برادرش «عقیل» که در علم «انساب» معروف بود خواست تا برایش زنی بیابد که منسوب به نسل دلیرمردان و شجاعان عرب باشد و برایش پسری بیاورد که سوارکار و دلیر و جنگاور و شیردل باشد. عقیل در پاسخ آن حضرت گفت: «با فاطمه کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وی نیست»؛ و سپس در مورد جد مادری ام البنین، ابوبراء عامر بن مالک، که در آن روز از جهت دلاوری و شجاعت و رشادت، کم نظیر بود گفت: «ابوبراء عامر بن مالک جد دوم فاطمه کلابیه از شجاعت در میان قبایل عرب بی نظیر است و کسی را شجاعتر از او جز تو نمی شناسم، از این رو او را بازی کننده با نیزه ها (مُلاعِبُ الأسِنَّة) می نامند.»
خاک حیدر، من کنیز کوثرم، ام البنینم…
ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه السلام، چهار پسر به نام های (عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان) بود، که به دلیل داشتن همین پسران، او را «ام البنین»، یعنی مادر پسران می خواندند. این نام را خود او بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با امیرالمؤمنین علیه السلام، به ایشان پیشنهاد کرد، بدین خاطر که فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام با بردن نام او (فاطمه)، توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد.
فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه فرزند حضرت ابوالفضل (ع) ادامه یافت.
فضیلت مادر «ماه» در آینه روایات
کتاب «الأمالی للشجری»، به حدیثی از امام صادق (ع) اشاره میکند که در این حدیث، امام وضعیت حضرت ام البنین (س) را پس از واقعه کربلا توصیف میکند:
«بُکی الحُسَینُ علیه السلام خَمسَ حِجَجٍ، و کانَت امُّ جَعفَرٍ الکلابِیةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام و تَبکیهِ و قَد کفَّ بَصَرُها
بر حسین علیه السلام پنج سال گریسته شد. امّ جعفر کلابی (امّ البنین)، برای حسین علیه السلام مرثیه میسرایید و میگریست تا اینکه چشمانش نابینا شد.»
«شهید ثانی» درباره عظمت مقام حضرت ام البنین(ع) میگوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان اهلبیت (ع) نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می گذاشتد. در اعیاد، به احترام او به محضرش میرفتند و به ایشان ادای احترام میکردند.»
همچنین «سیدمحسن امین» در کتاب «اعیان الشیعه» مینگارد: «ام البنین(ع) شاعری خوش بیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود.»
«سید عبدالرزاق موسوى مقرّم» از علمای شیعه میگوید: «ام البنین از بانوان با فضیلت به شمار میرفت. وی حق خاندان رسالت و اهل بیت نبوت(ع) را خوب میشناخت و در محبت و دوستی با آنان خالص بود و متقابلا خود در میان آنان جایگاه بلند و مقام ارجمندی داشت.»
«علی محمد علی دُخَیل»، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار مینویسد: «عظمت این زن در آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نمیکند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین(ع) میپرسد؛ گویی امام حسین(ع) فرزندِ اوست نه آنان.»
دیگر مرا «ام البنین» نخوانید!…
حضرت ام البنین (س) در مدینه بود و در واقعه کربلا و هنگام شهادت چهار فرزند رشید و فداکارش در رکاب حسین (ع) حضور نداشت. هنگامیکه بشیر خبر شهادت فرزندانش را به او رساند ام البنین گفت: «ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردى بچههایم و آنچه زیر آسمان است فداى ابا عبدالله (ع)؛ از حسین برایم بگو» و چون بشیر آنچه در دشت خونین نینوا بر پاره تن فاطمه (س) و یاران جانبازش رفت بیان کرد، دیگر این شیرزن، تا دم مرگ، دست از ماتم و عزا نکشید و ام البنین بعد از واقعه عاشورا هر روز به قبرستان بقیع میرفت و بر سر چهار قبر نمادین که به یاد چهار فرزند شیرمردش ساخته بود، همواره میگریست و این مرثیه را با سوز و گداز میخواند:
«لا تدعونى و یک ام البنین
اى زنان مدینه! دیگر مرا «ام البنین» نخوانید
تذکرنى بلیوث العرین
و مرا مادر شیران شکارى ندانید
کانت بنون لى ادعى بهم
مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى گفتند
و الیوم اصبحت و لا من بنین
ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده ام
اربعه مثل نسور الربى
آرى، من چهار باز شکارى داشتم
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند
تنازع الخرصان اشلائهم
و دشمنان با نیزه هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى کردند
فکلهم امسوا صریعا طعین
و در حالى که روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى زمین افتاده بودند
یا لیت شعرى اکما اخبروا
اى کاش مى دانستم آیا این خبر درست است
بان عباسا مقطوع الیدین
که دستهاى فرزندم عباس (ع) را از تن جدا کردند؟!»
دریایی و یک علقمه ماتم داری…
در اسناد تاریخی مطلب چندانی درباره تاریخ وفات ام البنین وجود ندارد، اما معتبرترین تاریخی که مربوط به وفات ایشان است تاریخ ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ هجری قمری را بیان کردهاند. حضرت ام البنین را در قبرستان بقیع و در کنار امام حسن مجتبی (ع) و جناب فاطمه بنت اسد (س) به خاک سپردند.
عباس من، فدایی کرب و بلای توست…
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شور آفرین شدی
بی شک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمه ی دومین شدی
در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست
آوازه ی خضوع و خشوعت شنیدنی ست
آن روز که خدا به تو هم داد نور عین
او را طواف داده ای دور سر حسین
یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست
عباس من، فدایی کرب و بلای توست
با خود دوباره خاطره ها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطره ها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندی ست پاره های دلت رفته اند آه
تو مانده ای و نم نم این اشک گاه گاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلهی کربلا رسید
یک شهر، چشم منتظر و اشک بی امان
برگشته است از سفر عشق کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو می رسی و روضه هم آغاز می شود
بغض از گلوی خاطره ها باز می شود
هر کس نشسته گوشه ای و روضه خوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف می زند
از جای خالی پسرت حرف می زند
یادش بخیر لحظه ی شیرین گفتگو
یادش بخیر زمزمه های عمو عمو
یادش بخیر دیده ی بیدار کربلا
شب ها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
در چشم هاش عشق و نجابت خلاصه بود
او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نام آور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازه تر شده با حرف های او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو می کنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیده ام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیده ام
دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان!
از روضه های ماه من ای نازنین، بخوان
نام آوران به شوکت او بُرده اند رشک؟
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه به من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ … آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ … آه
شرمنده ام ز روی تو و مادرت رباب
شرمنده ام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا ولی تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن…
شعر از: یوسف رحیمی
منبع خبر