وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند



وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی امروز اول فروردین ۶۴ ساله شد. اینکه سردار که بود و چه کرد این روزها دیگر برای کسی پنهان نیست و تو گویی که ضرورتاً باید افراد اثرگذار جسماً از دنیا رحلت کنند تا دیگران متوجه طریق حضور و سلوک آنها بشوند.

حضور سردار و نیروهایش در منطقه بویژه در نبرد سوریه، هم به نفع جهان اسلام بود و هم به نفع مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. پس از آنکه جریان مقاومت اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه شکل گرفت، حکومت سوریه به رهبری حافظ اسد که از سال‌های قبل مدافع مهم ملت فلسطین و لبنان بود، به عنوان همپیمان ایران، بدل به یکی از بازوهای اصلی جریان مقاومت شد.

پشتیبانی حکومت سوریه از جریان مقاومت فلسطین کارنامه درخشانی را برای حافظ اسد و ملت سوریه رقم زد و البته از دید استعمار این مهم‌ترین گناه حکومت و ملت سوریه بود. استعمار به خوبی می‌دانست که مقدمه نابودی جریان مقاومت و ضربه زدن به ایران، ساقط کردن حکومت سوریه است.

تحلیل‌های غربی‌ها نشان داده بود که ساقط کردن حکومت سوریه رویایی دست یافتنی است. تنوع اقوام سوری و اختلاف احتمالی میان آنها، خشونت عجیبی که نیروهای سلفی تکفیری داشتند و هراسی که با خشونت خود در دل مردم مظلوم می‌انداختند، مسلح کردن این نیروها و حمایت نیروهای ارتجاعی منطقه از آنها، همه و همه موفقیت این براندازی را روی کاغذ تضمین کرد، اما آنها یک نکته را فراموش کرده بودند و آن تقویت جریان مقاومت به دست توانایی سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی بود.

پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد. بسیاری از نیروهای نظامی سوریه اقوامی میان قبیله‌های فریب خورده که دست همکاری به تروریست‌های تکفیری داده بودند، حضور داشتند و از این جهت در مبارزه تزلزل نشان می‌دادند. همچنین آموزش عقیدتی نیروهای سوری نیز مشکل داشت و حجم عمده آنها حاضر به بذل جان برای خاک و کشورشان نبودند. این نکته در مکتوبات و خاطرات بجای مانده از مبارزه جریان مقاومت در جبهه سوریه عیان است.

همین مسائل ضرورت حضور یک نیروی نظامی دیگر در سوریه را بیش از پیش عیان می‌کرد. نیرویی که بجز آموزش‌های نظامی از نظر عقیدتی نیز آبدیده باشد. نیرویی که با گوشت و پوست خود درک کرده باشد که حضور استعمار در منطقه چه مصیبتی برای مسلمانان است. تشکیل و سازماندهی تیپ فاطمیون و بعدها لشکر فاطمیون بر اساس همین ضرورت بود. یکی دیگر از ضرورت‌های سازماندهی این تیپ نیز مقابله با تبلیغات تروریست‌های تکفیری بود. این تروریست‌ها از مسلمانان کشورهای مختلف بودند و در تبلیغات خود آزادسازی امت مسلمان را جار می‌زدند.

تیپ فاطمیون توسط مبارز کهنه‌کار افغانستانی شهید علیرضا توسلی، شکل گرفت. نیروهای این تیپ معمولاً از میان افغانستانی‌ها انتخاب می‌شدند و آموزش آنها نیز توسط مستشاران نظامی ایرانی صورت می‌گرفت. این تیپ که بعدها به لشکر و نیروی مستقلی تبدیل شد توانست رشادت‌های بسیاری انجام دهد و حضوری حماسی در «جبهه شام» داشته باشند. تعداد شهدای این نیرو در سوریه هم بسیار قابل توجه است. آنها هم مانند ایرانیان شهدای نخبه زیادی در جبهه سوریه داشتند.

اکنون روایت‌های مهمی از حضور این نیروها در سوریه در دست است. یکی از آنها که توانست روایت خود را به مخاطبان ایرانی برساند، مصطفی نجیب است. کتاب او با عنوان «ابوباران» با تاریخ‌نگاری زهرا سادات ثابتی توسط انتشارات خط مقدم در سال ۹۹ منتشر شد و به فاصله کوتاهی با استقبال مخاطبان چاپ‌های متعدد را تجربه کرد.

ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند مصطفی نجیب با گوشت و پوست خود، مصیبت‌ها و معضلات حضور نیروهای استعمار در منطقه را درک کرده بود. به همین دلیل نیز با آگاهی از تشکیل تیپ فاطمیون فوراً به این نیروها پیوست و قدم در راه جهاد گذاشت. روایت او از نبرد شام تکان دهنده است. این روایت که بدون واسطه از دل نبرد به دست مخاطبان رسیده ناگفتنی‌های بسیاری را عیان می‌کند و حضور حماسی تیپ فاطمیون برای دفاع از کیان اسلام را شرح می‌دهد.

ترسی که نیروهای ارتش سوریه از تروریست‌های تکفیری داشتند

حضور نیروهای مقاومت و فاطمیون در سوریه بسیار به نفع خود سوری‌ها بود. ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند. ابوباران در کتاب روایت کرده که چگونه این تروریست‌ها کینه خود را روی پیکرهای شهدای تیپ فاطمیون خالی می‌کردند.

روایت‌های بدون واسطه ابوباران از نیروهای ارتش سوریه نیز حیرت آور است. به عنوان مثال ابوباران در ماجرای عملیات تل العماره روایت کرده که که راننده‌های تانک‌های سوری جرات حضور در میدان را نداشتند و اگر با تانک‌های خود وارد میدان می‌شدند، دشمن را هراس برمی‌داشت و عقب نشینی می‌کرد. او همچنین روایت کرده که پس از پیروزی در برخی نبردها به نیروهای ارتش سوریه مشروب می‌دادند تا آنها بتوانند جشن پیروزی بگیرند.

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

جولان حاج قاسم در مرز اسراییل

سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده‌ای نبود که صرفاً از اتاق خود عملیات‌ها را رهبری کند. او مدام در خط مقدم جبهه نبرد علیه معاندان جهان اسلام حضور داشت و از این بابت کشورهای منطقه مدیون او هستند. در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد. ابوباران در کتاب خود روایت‌های مهمی را از حضور حاج قاسم در مرز اسراییل و همچنین خط مقدم نبرد علیه تروریست‌های تکفیری داده است. روایت زیر را به نقل از صفحات ۱۲۹ و ۱۳۰ کتاب «ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه» بخوانید:

«استان درعا هم مرز با اسراییل است و پادگان و پایگاه‌های نظامی زیادی دارد. برای همین، موقعیت‌های جغرافیایی مصنوعی هم ساخته‌اند. کوه‌ها و تل‌هایی که در دل آنها تونل و راه‌های مخفی درست کرده‌اند.

در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد همان‌زمان شبی من و ابوحامد و دانیال از این تونل‌ها و ایست و بازرسی‌هایش رد شدیم. من نمی‌دانستم قرار است کجا برویم؛ اما ابوحامد کارتی را که همراه داشت به ماموران لبنانی نشان داد و آنها به ما اجازه عبور دادند. تا اینکه به منطقه تاریکی رسیدیم و ماشین را نگه داشتم. به محض پیاده شدن یک نفر جلو آمد و به من دست داد و گفت: چطوری جوان؟ در تاریکی شب نتوانستم چهره‌اش را تشخیص بدهم اما وقتی با ابوحامد به داخل یک اتاقک رفتند، دانیال به من گفت: فهمیدی آن مرد که بود؟ حاج قاسم بود.

باورش برایم سخت بود. خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم. به دانیال گفتم: بیا ما هم به داخل برویم. داخل اتاقک شدیم و دیدیم انتهای اتاق، یک در دیگر است که در دل کوه ساخته شده و پله‌هایی به سمت پایین دارد. از پله‌ها که پایین رفتیم راهرو مانندی بود که دو طرفش اتاق‌هایی با درهای بسته وجود داشت. ما همانجا منتظر ابوحامد که در جلسه بود، ماندیم. جلسه درباره عملیات پیش‌رو بود، عملیاتی که قرار بود در منطقه تل عنتر بشود.

سمت راست ما، روستای دیرالعدس و سمت چپ ما روستای کفر شمس بود که هر دو در تصرف دشمن بودند. نقطه رهایی ما تل صغیر بود که پشت آن روستای هباریه و تل قرین قرار داشت.»

اشاره شد که در این کتاب مدام به حضور سردار در خط مقدم و تغییر مداوم جای و مکان اشاره شده است. به روایت ابوباران، پهپادهای آمریکایی مدام در جست‌وجوی حاج قاسم بودند، اما نمی‌توانستند جایگاه او را تشخیص دهند.

ابوباران روایت کرده که در عملیات فتح شهر بوکمال، به جهت آنکه احتمال حمله داعش به مردم عادی و غیرنظامی می‌رفت، ماشین‌های بسیاری برای انتقال مردم در محل نبرد حضور پیدا کرده بودند. تیپ فاطمیون تمام تلاش خود را به کار برد تا عزت و احترام مردم در این انتقال حفظ شود، اما به هر حال مردم هراس داشتند. این میان حاج قاسم نیز مدام از طریق بیسیم با این نیروها صحبت می‌کرد و دستورات لازم را ارائه می‌داد.

در صفحه ۳۰۷ کتاب چنین نوشته شده است: «با اینکه حاج قاسم در منطقه عملیاتی حضور داشت، به علت مسائل امنیتی زیاد نمی‌توانست پشت بیسیم صحبت کند. پهپادهای آمریکایی که به رنگ سیاه بودند، دائماً در آسمان منطقه گشت می‌زدند. آمریکایی‌ها پهپادهای خود را از پایگاه‌هایی که داخل خاک عراق و سوریه داشتند، بلند می‌کردند. بچه‌های اطلاعات شناسایی می‌گفتند: «همین که پشت بیسیم یک کلمه از زبان حاج قاسم شنیده می‌شود، سریع ساختمان شناسایی می‌شود و چهار پهپاد همزمان بالای همان ساختمان می‌آیند.» برای همین مکان حاج قاسم را مدام تغییر می‌دادند.»

همانطور که می‌دانیم شهادت حاج قاسم نیز در عملیات پهپادهای امریکایی صورت گرفت. اما حاج قاسم همانطور که در نبرد شام نشان داده بود، نخبه‌تر از این حرف‌ها بود که پهپادهای آمریکایی او را شناسایی کنند. آیا می‌توان مسئله «خیانت» برخی را دخیل در موفقیت عملیات منجر به شهادت دانست؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی امروز اول فروردین ۶۴ ساله شد. اینکه سردار که بود و چه کرد این روزها دیگر برای کسی پنهان نیست و تو گویی که ضرورتاً باید افراد اثرگذار جسماً از دنیا رحلت کنند تا دیگران متوجه طریق حضور و سلوک آنها بشوند.

حضور سردار و نیروهایش در منطقه بویژه در نبرد سوریه، هم به نفع جهان اسلام بود و هم به نفع مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. پس از آنکه جریان مقاومت اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه شکل گرفت، حکومت سوریه به رهبری حافظ اسد که از سال‌های قبل مدافع مهم ملت فلسطین و لبنان بود، به عنوان همپیمان ایران، بدل به یکی از بازوهای اصلی جریان مقاومت شد.

پشتیبانی حکومت سوریه از جریان مقاومت فلسطین کارنامه درخشانی را برای حافظ اسد و ملت سوریه رقم زد و البته از دید استعمار این مهم‌ترین گناه حکومت و ملت سوریه بود. استعمار به خوبی می‌دانست که مقدمه نابودی جریان مقاومت و ضربه زدن به ایران، ساقط کردن حکومت سوریه است.

تحلیل‌های غربی‌ها نشان داده بود که ساقط کردن حکومت سوریه رویایی دست یافتنی است. تنوع اقوام سوری و اختلاف احتمالی میان آنها، خشونت عجیبی که نیروهای سلفی تکفیری داشتند و هراسی که با خشونت خود در دل مردم مظلوم می‌انداختند، مسلح کردن این نیروها و حمایت نیروهای ارتجاعی منطقه از آنها، همه و همه موفقیت این براندازی را روی کاغذ تضمین کرد، اما آنها یک نکته را فراموش کرده بودند و آن تقویت جریان مقاومت به دست توانایی سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی بود.

پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد. بسیاری از نیروهای نظامی سوریه اقوامی میان قبیله‌های فریب خورده که دست همکاری به تروریست‌های تکفیری داده بودند، حضور داشتند و از این جهت در مبارزه تزلزل نشان می‌دادند. همچنین آموزش عقیدتی نیروهای سوری نیز مشکل داشت و حجم عمده آنها حاضر به بذل جان برای خاک و کشورشان نبودند. این نکته در مکتوبات و خاطرات بجای مانده از مبارزه جریان مقاومت در جبهه سوریه عیان است.

همین مسائل ضرورت حضور یک نیروی نظامی دیگر در سوریه را بیش از پیش عیان می‌کرد. نیرویی که بجز آموزش‌های نظامی از نظر عقیدتی نیز آبدیده باشد. نیرویی که با گوشت و پوست خود درک کرده باشد که حضور استعمار در منطقه چه مصیبتی برای مسلمانان است. تشکیل و سازماندهی تیپ فاطمیون و بعدها لشکر فاطمیون بر اساس همین ضرورت بود. یکی دیگر از ضرورت‌های سازماندهی این تیپ نیز مقابله با تبلیغات تروریست‌های تکفیری بود. این تروریست‌ها از مسلمانان کشورهای مختلف بودند و در تبلیغات خود آزادسازی امت مسلمان را جار می‌زدند.

تیپ فاطمیون توسط مبارز کهنه‌کار افغانستانی شهید علیرضا توسلی، شکل گرفت. نیروهای این تیپ معمولاً از میان افغانستانی‌ها انتخاب می‌شدند و آموزش آنها نیز توسط مستشاران نظامی ایرانی صورت می‌گرفت. این تیپ که بعدها به لشکر و نیروی مستقلی تبدیل شد توانست رشادت‌های بسیاری انجام دهد و حضوری حماسی در «جبهه شام» داشته باشند. تعداد شهدای این نیرو در سوریه هم بسیار قابل توجه است. آنها هم مانند ایرانیان شهدای نخبه زیادی در جبهه سوریه داشتند.

اکنون روایت‌های مهمی از حضور این نیروها در سوریه در دست است. یکی از آنها که توانست روایت خود را به مخاطبان ایرانی برساند، مصطفی نجیب است. کتاب او با عنوان «ابوباران» با تاریخ‌نگاری زهرا سادات ثابتی توسط انتشارات خط مقدم در سال ۹۹ منتشر شد و به فاصله کوتاهی با استقبال مخاطبان چاپ‌های متعدد را تجربه کرد.

ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند مصطفی نجیب با گوشت و پوست خود، مصیبت‌ها و معضلات حضور نیروهای استعمار در منطقه را درک کرده بود. به همین دلیل نیز با آگاهی از تشکیل تیپ فاطمیون فوراً به این نیروها پیوست و قدم در راه جهاد گذاشت. روایت او از نبرد شام تکان دهنده است. این روایت که بدون واسطه از دل نبرد به دست مخاطبان رسیده ناگفتنی‌های بسیاری را عیان می‌کند و حضور حماسی تیپ فاطمیون برای دفاع از کیان اسلام را شرح می‌دهد.

ترسی که نیروهای ارتش سوریه از تروریست‌های تکفیری داشتند

حضور نیروهای مقاومت و فاطمیون در سوریه بسیار به نفع خود سوری‌ها بود. ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند. ابوباران در کتاب روایت کرده که چگونه این تروریست‌ها کینه خود را روی پیکرهای شهدای تیپ فاطمیون خالی می‌کردند.

روایت‌های بدون واسطه ابوباران از نیروهای ارتش سوریه نیز حیرت آور است. به عنوان مثال ابوباران در ماجرای عملیات تل العماره روایت کرده که که راننده‌های تانک‌های سوری جرات حضور در میدان را نداشتند و اگر با تانک‌های خود وارد میدان می‌شدند، دشمن را هراس برمی‌داشت و عقب نشینی می‌کرد. او همچنین روایت کرده که پس از پیروزی در برخی نبردها به نیروهای ارتش سوریه مشروب می‌دادند تا آنها بتوانند جشن پیروزی بگیرند.

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

جولان حاج قاسم در مرز اسراییل

سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده‌ای نبود که صرفاً از اتاق خود عملیات‌ها را رهبری کند. او مدام در خط مقدم جبهه نبرد علیه معاندان جهان اسلام حضور داشت و از این بابت کشورهای منطقه مدیون او هستند. در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد. ابوباران در کتاب خود روایت‌های مهمی را از حضور حاج قاسم در مرز اسراییل و همچنین خط مقدم نبرد علیه تروریست‌های تکفیری داده است. روایت زیر را به نقل از صفحات ۱۲۹ و ۱۳۰ کتاب «ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه» بخوانید:

«استان درعا هم مرز با اسراییل است و پادگان و پایگاه‌های نظامی زیادی دارد. برای همین، موقعیت‌های جغرافیایی مصنوعی هم ساخته‌اند. کوه‌ها و تل‌هایی که در دل آنها تونل و راه‌های مخفی درست کرده‌اند.

در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد همان‌زمان شبی من و ابوحامد و دانیال از این تونل‌ها و ایست و بازرسی‌هایش رد شدیم. من نمی‌دانستم قرار است کجا برویم؛ اما ابوحامد کارتی را که همراه داشت به ماموران لبنانی نشان داد و آنها به ما اجازه عبور دادند. تا اینکه به منطقه تاریکی رسیدیم و ماشین را نگه داشتم. به محض پیاده شدن یک نفر جلو آمد و به من دست داد و گفت: چطوری جوان؟ در تاریکی شب نتوانستم چهره‌اش را تشخیص بدهم اما وقتی با ابوحامد به داخل یک اتاقک رفتند، دانیال به من گفت: فهمیدی آن مرد که بود؟ حاج قاسم بود.

باورش برایم سخت بود. خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم. به دانیال گفتم: بیا ما هم به داخل برویم. داخل اتاقک شدیم و دیدیم انتهای اتاق، یک در دیگر است که در دل کوه ساخته شده و پله‌هایی به سمت پایین دارد. از پله‌ها که پایین رفتیم راهرو مانندی بود که دو طرفش اتاق‌هایی با درهای بسته وجود داشت. ما همانجا منتظر ابوحامد که در جلسه بود، ماندیم. جلسه درباره عملیات پیش‌رو بود، عملیاتی که قرار بود در منطقه تل عنتر بشود.

سمت راست ما، روستای دیرالعدس و سمت چپ ما روستای کفر شمس بود که هر دو در تصرف دشمن بودند. نقطه رهایی ما تل صغیر بود که پشت آن روستای هباریه و تل قرین قرار داشت.»

اشاره شد که در این کتاب مدام به حضور سردار در خط مقدم و تغییر مداوم جای و مکان اشاره شده است. به روایت ابوباران، پهپادهای آمریکایی مدام در جست‌وجوی حاج قاسم بودند، اما نمی‌توانستند جایگاه او را تشخیص دهند.

ابوباران روایت کرده که در عملیات فتح شهر بوکمال، به جهت آنکه احتمال حمله داعش به مردم عادی و غیرنظامی می‌رفت، ماشین‌های بسیاری برای انتقال مردم در محل نبرد حضور پیدا کرده بودند. تیپ فاطمیون تمام تلاش خود را به کار برد تا عزت و احترام مردم در این انتقال حفظ شود، اما به هر حال مردم هراس داشتند. این میان حاج قاسم نیز مدام از طریق بیسیم با این نیروها صحبت می‌کرد و دستورات لازم را ارائه می‌داد.

در صفحه ۳۰۷ کتاب چنین نوشته شده است: «با اینکه حاج قاسم در منطقه عملیاتی حضور داشت، به علت مسائل امنیتی زیاد نمی‌توانست پشت بیسیم صحبت کند. پهپادهای آمریکایی که به رنگ سیاه بودند، دائماً در آسمان منطقه گشت می‌زدند. آمریکایی‌ها پهپادهای خود را از پایگاه‌هایی که داخل خاک عراق و سوریه داشتند، بلند می‌کردند. بچه‌های اطلاعات شناسایی می‌گفتند: «همین که پشت بیسیم یک کلمه از زبان حاج قاسم شنیده می‌شود، سریع ساختمان شناسایی می‌شود و چهار پهپاد همزمان بالای همان ساختمان می‌آیند.» برای همین مکان حاج قاسم را مدام تغییر می‌دادند.»

همانطور که می‌دانیم شهادت حاج قاسم نیز در عملیات پهپادهای امریکایی صورت گرفت. اما حاج قاسم همانطور که در نبرد شام نشان داده بود، نخبه‌تر از این حرف‌ها بود که پهپادهای آمریکایی او را شناسایی کنند. آیا می‌توان مسئله «خیانت» برخی را دخیل در موفقیت عملیات منجر به شهادت دانست؟



منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید