به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، کتاب «مقاومت زینبیه» که روایتی هست از ۱۶ ماه محاصره حرم حضرت زینب (س) و شکلگیری جریان مدافعان حرم، توسط مؤسسه فرهنگی هنری ایمان جهادی (صهبا) و با همکاری و حمایت مؤسسه فرهنگی «بنیاد رسانهای بیان» نگارش و منتشر و در ۱۶ فصل تنظیم شده هست.
قرار هست جستارهایی از این کتاب با عنوان «برگرفته از کتاب «مقاومت زینبیه»» منتشر شوند.
چهارمین فصل این کتاب با عنوان «دوستان سوریه» منتشر شده هست و «سالم محمدی» راوی این کتاب به بررسی علل ورود و دخالت جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان به بحران سوریه پرداخته هست.
ورود ایران
صبح به بهانه پیگیری برخی کارهای جاری که از زمان همکاری با شهید «محسن خزایی» خبرنگار شهید برعهدهام مانده، به دفتر «اتحادیه رادیو تلویزیونهای اسلامی» در دمشق میروم. (اتحادیه رادیو تلویزیونهای اسلامی، اتحادیهای هست بینالمللی که سال ۱۳۸۶ با ابتکار جمهوری اسلامی و بهمنظور تشکیلات منسجم رسانهای و برای تقویت اسلام ناب محمدی (ص) و مقابله با دشمنان آن شکل گرفت و قریب به ۲۰۰ شبکه رادیویی، تلویزیونی و رسانه فعال مجازی از بیش از ۲۵ کشور در آن عضو هستند.
فعالیتهای این اتحادیه در کشورهای محور مقاومت با هماهنگی نیروی قدس سپاه پاسداران انجام میشود و نقش مهمی در مقابله نرم و رسانهای با جبهه رسانهای وابسته به صهیونیسم و طرفدارانِ سازش با رژیم اشغالگر قدس دارد.)
قصد اصلیام دیدن «آقامهدی» مسئول این دفتر و کمک گرفتن از اوست و بهخاطر همان دوره شهید خزایی به من هم لطف دارد. کارهای اداری را که انجام میدهم، با وی به صحبت مینشینم و ماجرای کاری که شروع کردهام را برایش توضیح میدهم. حسابی خوشحال میشود و میگوید: «هر کمکی از دستم بربیاید، برای این پروژه انجام میدهم.»
به او میگویم که این پروژه نیاز خیلی مهمی دارد و آن هم موضوع افراد مؤثر ایرانی چه نظامی و چه غیر نظامی هست…
آقامهدی قول همکاری میدهد و کمی از مراحل و موضوعات پروژه میپرسد تا بتواند افراد متناسب با موضوعات را برای مصاحبه گرفتن هماهنگ کند… قدم اول را هم دو-سه روز بعد برمیدارد و متن چند سخنرانی و مصاحبه مهم از مهمترین افراد ایرانی حاضر در بحران سوریه را که در ایران منتشر شده برایم میفرستد.
متن سخنرانیهایی از شهید «قاسم سلیمانی» فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران، «حسین همدانی» فرمانده عالی نیروهای مستشاری ایران در سوریه و گفتوگوی «محمدرضا رئوف شیبانی» سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در سوریه با مرحوم «نادر طالبزاده» در تلویزیون ایران.
سوریه، یکی از دلایل شکست طرحهای سازش با رژیم صهیونیستی
«محمدرضا رئوف شیبانی» سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در سوریه در مورد بحران سوریه گفت: «بحران سوریه در مرزهای این کشور محصور نماند و بهسرعت تبدیل به میدان نبردی جهانی شد. علت گستردگی دامنه جنگ به اهمیت جغرافیای سیاسی سوریه برمیگردد. سوریه هممرز با ترکیه هست بهعنوان آخرین حلقه «ناتو» در منطقه؛ هممرز با فلسطین هست بهعنوان مهمترین مسئله جهان اسلام؛ هممرز با لبنان هست بهعنوان کشوری که مرکز توجهات جهانی از سالهای قبل هست؛ هممرز با عراق هست بهعنوان جبهه شرقی جهان عرب و هممرز هست با اردن که در خاورمیانه کشوری صاحب نقش هست.
یکی از دلایل شکست طرحهای سازش با رژیم صهیونیستی سوریه بوده هست. شکلگیری مقاومت هم در لبنان و هم در فلسطین بدون تردید با ایفای نقش سوریه بهعنوان پایگاه مقاومت محقق شد. مجموعه این عوامل اهمیت خاصی را به سوریه میدهد.
در وقایع سوریه، تحلیل بزرگترین تحلیلگران و مسئولین سیاسی این بود که کار دمشق تمام شده هست؛ حتی در کشور خودمان. همان اول بحران، خیلیها با رفتن جمهوری اسلامی ایران به سوریه و حتی حمایت کردن از سوریه مخالف بودند… تنها کسی که ایستاد و گفت «بروید»، رهبر معظم انقلاب اسلامی بود.
ماهها پیش از شروع بحران در سوریه زمانی که معاونت وزارت امور خارجه را برعهده داشتم، در ملاقاتهایی که در آستانه این تحولات رخ داد، نمایندگان بعضی از کشورهای منطقه و اروپا میآمدند و میگفتند که شرایط سوریه مثل قبل نیست و شما باید سوریه جدیدی را انتظار داشته باشید. خودتان را آماده سوریه جدید کنید.»
همه پشتیبانی ما از حزبالله، از راه سوریه بود
شهید «حسین همدانی» فرمانده عالی نیروهای مستشاری ایران در سوریه نیز در این مورد گفت: «سوریه، نقطه اتصال سه قاره و هممرز با سرزمینهای اشغالی هست و اولین کشوری که در سال ۱۳۵۷ انقلاب ما را بهرسمیت شناخت. در روابط دیپلماتیک میگویند که اولین کشوری که شما را میپذیرد باید جایگاه ویژهای داشته باشد.
در جنگ تحمیلی با اینکه حزب بعث در سوریه حاکم بود، به کمک اردگاه انقلاب اسلامی آمد. حمایت او از ما هم در حد بیانیه نبود؛ کارهای بزرگی کرد. سوریه خط لوله انتقال نفت عراق که به این کشور میآمد و در دریای مدیترانه فروخته میشد را قطع کرد. شاهرگ اقتصادی عراق را زد. منافع خودش را هم کم کرد؛ چون کلی پول از این انتقال میگرفت. هیچ کشوری این کار را نمیکند. زمانی که ما برای انجام عملیات، نیاز به مهمات داشتیم و کشوری به ما چیزی نمیداد، سوریه به دستور «حافظ اسد» به ما کمک کرد…
اگر سوریه نبود، حزباللهی هم وجود نداشت. همه پشتیبانی ما از حزبالله، از راه سوریه بود. تنها کشوری که در جهان عرب در جبهه مقاومت از فلسطین باقی مانده، سوریه هست؛ باقی به شکلی با رژیم صهیونیستی سازش کردند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی میفرمایند: «هر کسی در جبهه ضد استکباری باشد، ما او را کمک میکنیم.» سوریه که مسلمان هست و همراه بوده و همیشه به ما کمک کرده هست.»
یکی از اهداف توطئه، فروپاشی جبهه مقاومت و مهمترین کشوری که محور پایداری مقاومت بود
شهید «قاسم سلیمانی» فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این مورد گفت: «مشکل ارتجاع عربی با نظام سوریه دو مسئله مهم هست. اول: محوریت سوریه در خط مقاومت و در حمایت از مقاومت.
دوم: نزدیکی این نظام به جمهوری اسلامی ایران. مشکل آنها این هست و نه چیز دیگری. ما که امروز از سوریه دفاع میکنیم. نه فقط از سوریه دفاع میکنیم، ما از همه عالَم اسلامی دفاع میکنیم. ما از جمهوری اسلامی هم دفاع میکنیم.
شما یادتان هست در دوره دفاع مقدس، همه دولتهای عربی ضد ما موضع گرفتند و فقط یک کشور، در حالی که با نظام صدام قرابت بعثی داشت، در کنار ما ایستاد و از جمهوری اسلامی دفاع کرد. این نظام سوریه بود و همین کافی هست که ما هم امروز از سوریه دفاع کنیم.
این توطئه دو هدف داشت: یکی فروپاشی جبهه مقاومت با فروپاشی مهمترین کشوری که محور پایداری مقاومت بود و دوم اینکه با شعلهور کردن جنگ مذهبی و طایفهای و با رونق بخشیدن به گروههای تکفیری، جمهوری اسلامی، لبنان و فلسطین را زمینگیر و همه عالَم اسلامی را مشغول خودش کند.
من با همتی که از مردم سوریه میبینم، بهرغم همه تبلیغات گستردهای که صورت گرفته و همه محرومیتهایی که امروز متوجه این مردم هست، این مردم آگاهانه و بدون توجه به این حجم تبلیغات دشمنانشان، پشت سر نظامشان ایستادهاند. من معتقدم این نظام و این مردم، شکستناپذیرند، اینها شکست نخواهند خورد. خواهند ماند در این صحنه و پیروز خواهند شد. این در اثر ایستادگی و همت شهید بزرگوار «حسین همدانی» بود. او آمد، ایستاد و تشخیص دقیق داد. در آن میدان ایستاد و کمک کرد. ما رزمنده نبودیم، ما کمک کردیم که یک نظام مشروعی بتواند ایستادگی کند.
عِده و عُده آنها کم نبود. آمریکا، سعودی، رژیم صهیونیستی و دیگر کشورهای منطقه ضد این نظام بودند، ولی این نظام، مقاومت ارزندهای از خودش نشان داد.»
روحیه مضاعفی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به بچههای مقاومت دادند
«محمدرضا رئوف شیبانی» سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در توضیح بیشتر در مورد بحران سوریه گفت: «نشانههای بحران در سوریه معلوم شده بود که دبیرخانه شورای امنیت ملی جلساتی را در این ارتباط برگزار کرد. آن زمان، من، معاون عربی و غرب آسیای وزارت امور خارجه بودم و در این جلستات شرکت داشتم.
در مورد مداحله ما در سوریه، رهبر معظم انقلاب اسلامی به یکی از دوستان آن جلسات فرموده بودند که ما مکلف به این کار هستیم و نهایتاً هم پیروزیم. حالا من نقل به مضمون عرض میکنم. ایشان با اطمینان خاطر فرموده بودند که ما در این نبرد بسیار پیچیده و سهمگین، پیروزیم.
در دو مقطع، خودِ بنده در جریانات حساس منطقه حضور داشتم که رهبر معظم انقلاب اسلامی ورود کردند و نگاه ایشان بود که افق را روشن کرد. یکی در جنگ ۳۳ روزه بود. آن موقع من در لبنان سفیر بودم. در یک مقطعی که همه ناامید بودند و با هجمهای که رژیم صهیونیستی داشت، خیلی کار سخت شده بود، ایشان ورود کردند و با تشبیه این وضعیت به جنگ «احزاب» وعده پیروزی دادند. این نگاه در بدنه مجاهدین تزریق شد و بعد از آن؛ دیدیم که معادله نظامی در میدان عوض شد.
بچههای حزبالله با همه وجود در معرکه حاضر بودند، اما این فرمایش و اعتقاد فرماندهان و مجاهدین به آن روحیه مضاعفی به آنان داد.
مقطع دوم، همین ماجرای سوریه بود؛ درواقع نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی این بود که افق استراتژیک را برای فرماندهان و سربازان طراحی کردند؛ اینکه اطمینان دادند که بروید و بدانید که در این نبرد پیروز میشوید. به نظر من حتی خودِ «بشار اسد» هم از این نگاهِ رهبر معظم انقلاب اسلامی الهام گرفت. شجاعت خودِ ایشان نقش مهمی در آینده بحران داشت…
حاج قاسم در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی پیشنهاد داد که من با توجه به تجربهای که در جنگ ۳۳ روزه لبنان داشتم، بهعنوان سفیر به سوریه بروم. ما هم گفتیم که سرباز نظام هستیم و هرکجا دستور بدهید، حاضریم. روی این حساب من رفتم. برای من مسئلهای نبود که حالا از معاونت وزیر بروم بهعنوان سفیر. فرقی نداشت کجا باشم. همه یکدل بودیم.
ابتدای کار، جلساتی که برای ساماندهی کار تنظیم میشد، در دفتر ما بود. حاج قاسم همه را دعوت میکرد؛ از پشتیبانی تا حتی بچههای رسانه و… وضعیت بسیار پیچیده بود. یک روز شهید «سید رضی موسوی» از فرودگاه زنگ زد و گفت که حاجی آمده و میخواهد شما را ببیند…
حاج قاسم گفت: آقای سفیر! ایشان (سردار حسین همدانی) نماینده من در سوریه هستند.
سردار همدانی با کوهی از تجربه دفاع مقدس و مقابله با بحرانهای متفاوت، کارش را در یک اتاق شش متر مربعی در سفارت شروع کرد. اتاقی که حتی درِ درستوحسابی هم نداشت. یک میز و تلفن گذاشتند و کار را شروع کردند.
بعد از آن، جلسات همینطور ادامه داشت. ستادی با ریاست سردار همدانی و بنده تشکیل شد. هنوز به مرحله حساس و نظامی نرسیده بودیم. از آن موقعی که سردار همدانی آمد؛ وارد شناسایی نیروهای مردم شد. درواقع سردار همدانی به معنای واقعی از صفر شروع کرد.
بحران، خیلی سریع شدت گرفت و کار به جایی رسید که ۷۰ درصد سوریه درگیر شد و از کنترل کامل دولت درآمد. در زینبیه هم کار به ۲۰۰ متری حرم و ۲۰ متری دفتر آقا رسید…
سردار همدانی کوه معنویت بود؛ نماز جماعت ما را راه انداخت. بین نماز حدیث میگفت و از خاطرات جبههاش تعریف میکرد. در اصل؛ ابتدا جبهه داخل را یکدل میکرد. زمانی به من گفت که جلسهای بگذار، بچهها را جمع کن و از ویژگیهای سوریه در ابعاد مختلف برای من بگویید. ازاینجا شروع کرد تا به جایی رسید که خودش با دو نفر میرفت و شناسایی انجام میداد.»
فرمان تشکیل گروههای مقاومت مردمی/ حاج قاسم: نگذارید سوریه سقوط کند و برای مقاومت مشکلی ایجاد شود
فرد بعدی که «سالم محمدی» راوی کتاب با او در مورد بحران سوریه مصاحبه میکند، «حاج یونس» یکی از فرماندهان قدیمی حاضر در سوریه، مردی حدوداً ۶۰ ساله، قدبلند و خوشرو با موهای جوگندمی هست. وی کار را برای حاج یونس معرفی میکند و از او میخواهد که ماجرای ابتدای ورودشان به سوریه و شرایطی که با آن مواجه شدند را برایش تعریف کند.
این فرمانده چنین تعریف میکند: «حدود شش ماه از شروع تظاهرات و درگیریها در سوریه گذشته بود؛ تهران بودم که زنگ زدند و گفتند که حاج قاسم گفته به سوریه بروم…
حاجی تصمیم گرفته بود در سوریه قرارگاهی تشکیل دهد. آقای همدانی، فرمانده شد، من، مسئول اطلاعات و آقاجواد، مسئول عملیات آن قرارگاه. سهنفر بودیم که کار را شورع کردیم و نیرو و امکانات خاصی هم نداشتیم. ساختمانی نزدیک جاده فرودگاه بود که که در آنجا مستقر شدیم. شبها که میخوابیدیم، معترضین همان اطراف تظاهرات داشتند. ما هم پنج یا شش نفر بیشتر نبودیم؛ شیفتی نگهبانی میدادیم. من، آقاجواد، حاج حسین همدانی و سه-چهار نفر دیگر که همراهمان بودند…
در ابتدا، مردم دمشق و اطرافش در طول هفته زندگی عادی خودشان را داشتند و روز جمعه تظاهرات بود. ما دنبال این بودیم که نگذاریم بحران گسترش پیدا کند. با مسئولین سوری جلسه میگذاشتیم. آموزشهای ضد بحران میدادیم تا بتوانیم کمک کنیم و بحران جمع شود. برای اینکه حساسیت ایجاد نشود، خیلی وارد موضوعات سوریه نمیشدیم.
با متشنج شدن فضا و تهدید اماکن مذهبی، حاجی دستور داد «لِجان مردمی» (گروه مقاومت مردمی مشابه بسیج ایران) را تشکیل بدهیم که از اماکن مذهبی و جان مردم محافظت کنند. قرار شد مسئولیت آموزش و ساماندهی لجان با حزبالله باشد.
شرایط خیلی زودتر از تظاهرات جمعهها به روزانه و سپس خشونت و در نهایت آغاز درگیریهای مسلحانه و انفجارهای تروریستی و چیزی نزدیک به جنگ داخلی تبدیل شدو طبیعتاً نوع حضور ما هم کمکم تغییر کرد.
حاج قاسم هر هفته میآمد و دو-سه روزی اینجا بود. یک مرتبه، همان اوایل که حاجی آمد، ساعت ۲ ظهر رفتیم که ببینیم در خیابانهای دمشق و اطرافش چه خبر هست. باد میآمد و کسی نبود؛ مردم یا به لبنان یا به شهرستانهای امنتر رفته یا در آن ساعت خانه بودند. کنار یکی از میدانهای بزرگ شهر، پیاده و ناشناس راه میرفتیم که حاج قاسم من را نگه داشت و صحبتی کرد… گفت: «من معذوریت دارم که بمانم، ولی از شما خواهش میکننم و دست و پای شما را میبوسم، نگذارید اینجا سقوط کند و برای مقاومت مشکل ایجاد شود. تلاش کنید؛ نخوابید و کار کنید.»
وضعیت، وضعیت بغرنجی بود. حاجی هم خیلی امید داشت، ولی با بررسی و علم میگفت که احتمال دارد چهار ماه دیگر سوریه سقوط کند. این را میگفت و یک لحظه بیکار نمینشست تا نگذارد این اتفاق بیافتد. حاجی آمد و بهسختی یک ستون زد و سقفِ در حال ریزش را نگه داشت. جلسات زیادی با حضور مقامات سوری و فرماندهان حزبالله لبنان داشتیم تا بتوانیم در مناطق محتلف جلوی رشد بحران را بگیریم.
وضعیت اجتماعی سوریه برای ما مهم بود و مسئولیت داشتیم که از راههای محتلف جمعآوری اطلاعات کنیم. من، بیشتر به منطقه «سیده زینب (س)» میرفتم و از طریق شیوخ و کسانی که به ما نزدیک بودند، اطلاعات بهدست میآوردم.
تمام روحیه و انرژی ما برای کار در آن شرایط، از زیارت حضرت زینب (س) میرسید. تا قبل از اوج گرفتن درگیریها، هر جمعه به حرم میرفتیم و در نماز جمعه حاجآقا «سید مجتبی حسینی» هم شرکت میکردیم.
صبح روزی که انفجارِ پارکنیگ حنوبی حرم اتفاق افتاد، ساعت هشت خودم را به حرم رساندم، دیدم چیزی به داخل برخورد نکرده، ولی موج انفجار، شیشهها را شکسته هست… با جدی شدن بحران در زینبیه، جلساتی در سطح بالا برگزار شد و طراحیهایی داشتیم که هدفشان حفاظت از حرم و اهالی زینبیه بود.»
حرم حضرت زینب (س)، حساسیت عمده محور مقاومت و بچههای حزبالله
مصاحبه مهم دیگر در این مورد، با آقای «ابوعلی» یکی از کارشناسان سیاسیِ قدیمی و خبره سفارت ایران در سوریه هست.
وی در این مورد گفت: «حساسیت عمده محور مقاومت و بچههای حزبالله، بحث حرم حضرت زینب (س) بود. حرم حضرت رقیه (س) در درون و مرکز شهر دمشق بود و امنیت داشت. البته دشمنان تلاش کردند چند بار آنجا را بزنند و تعرض کنند، اما موفق نشدند. در حملات خمپارهای آنها، یک بار خمپاره در مسجد اموی افتاد و بارهای دیگر نیز خمپارههایشان در اطراف حرم فرود آمد. حتی امام جماعت حرم شیخ عباس را بیرون از حرم ترور کردند، اما دستشان به حرم نرسید.
اما ماجرای حرم حضرت زینب (س) با حرم حضرت رقیه (س) متفاوت بود. زینبیه خارج از دمشق بود و خطر بیشتری آن را تهدید میکرد. کار خوبی که انجام شد، این بود که مسئولیت امنیت حرم حضرت زینب (س) برعهده حزبالله لبنان گذاشته شد.
مسلحین تلاش میکردند که رنگ و بوی طایفهای به اعتراضات بدهند و در چنین شرایطی بتوانند بهراحتی حرم را تخریب کنند. یکی از شعارهای اوایل بحران این بود که «العلویون الی تابوت، المسیحیین الی بیروت» یعنی علویها و شیعیان را میکشیم و مسیحیها باید به بیروت که خاستگاه مسیحیان هست، بروند.
در این شرایط، نگه داشتن حرم شبیه معجزه بود؛ چون راهها قطع شده و امنیت نبود و نگرانی این بود که اتفاقی که برای حرمین عسکریین (علیهمالسلام) در سامراء افتاد برای اینجا نیفتد.»
اشاره آقای ابوعلی به دو انفجاری هست که در اسفند ۱۳۸۲ و خرداد ۱۳۸۴ در حرم مطهر امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) در سامرای عراق اتفاق افتاد.
گروه تکفیری و تروریستی «القاعده» با همان اعتقادات تند وهابی که زیارت و توسل را شرک میدانند، دو بار در این حرم مبارک بمبگذاری کردند. در این انفجارها، بخشهای زیادی از حرم از جمله ضریح، گنبد و گلدستهها تخریب شدند و سرداب «غیبت» امام زمان (عج) آسیب دید…
انتهای پیام/ 118