چرا مأمون می‌خواست امام رضا (ع) را به خراسان تبعید کند؟

چرا مأمون می‌خواست امام رضا (ع) را به خراسان تبعید کند؟/ اتونشر شب جمعه (اول شهریور)


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، حضرت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهماالسلام) هشتمین امام شیعیان روز ۱۱ ذی‌القعده ۱۴۸ ه‍. ق به دنیا آمدند. ایشان توسط «مأمون عباسی (لعنةالله علیه)» هفتمین خلیفه عباسی مسموم شدند و به شهادت رسیدند. مزار ایشان در شهر مشهد قرار دارد.

در مورد روز شهادت ایشان، دو روایت وجود که یکی از آنها ۱۷ صفر و دیگری، آخرین روز ماه صفر هست.

امروز (چهارشنبه) برابر با روز ۳۰ صفر هست؛ به همین دلیل گذری به کتاب‌های «همرزمان حسین (علیهم‌السلام)» و «انسان ۲۵۰ ساله» زدیم و با استفاده از آنها به بررسی اهداف سیاسی مأمون عباسی (لعنةالله علیه) برای دعوت امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان و سیاست‌ها و تدابیر ایشان در این مورد می‌پردازیم.

کتاب «هم‌رزمان حسین (علیهم‌السلام)» حاوی ۱۰ گفتار از رهبر معظم انقلاب اسلامی در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم (علیهم‌السلام) در محرم ۱۳۵۱ هجری شمسی هست که انتشارات انقلاب اسلامی (وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای) آن را منتشر کرده هست.

کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» نیز حاوی بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین (علیهم‌السلام) هست که مرکز صهبا آن را گردآوری و تنظیم کرده هست.

طمع مأمون (لعنةالله علیه) برای تخریب حیثیت و محبوبیت امام رضا (ع) در نزد شیعه

شیعه در بغداد گسترش و نفوذ پیدا کرده بود. همین زمینه بود که بعد‌ها مأمون (لعنةالله علیه) را ناچار کرد که امام رضا (علیه‌السلام) را از مدینه فراخوانَد و در خراسان کنار دستش نگاه دارد و برای اینکه حیثیت ایشان را از نظر شیعه پایین بیاورد، به‌صورت ظاهر، خلافت و بعد، ولایتعهدی را به ایشان بدهد.

امام (علیه‌السلام) در این حادثه، در برابر یک تجربه تاریخی عظیم و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن، می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، قرار گرفتند. در این نبرد، رقیب که ابتکار عمل به‌دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود، مأمون (لعنةالله علیه) بود.

وی با هوشی سرشار، تدبیری قوی و فهم و درایتی بی‌سابقه، قدم در میدانی گذاشت که اگر پیروز می‌شد و می‌توانست آنچنان که برنامه‌ریزی کرده بود، کار را به انجام برساند، یقیناً به هدفی دست پیدا می‌کرد که از سال ۴۰ ه‍. ق یعنی از شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، هیچ‌یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند؛ یعنی می‌توانست درخت تشیع را ریشه‌کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافت‌های طاغوتی فرورفته بود، به‌کلی نابود کند.

تدبیر امام رضا (ع) در برابر خدعه مأمون

اما امام رضا (علیه‌السلام) با تدبیری الهی بر مأمون (لعنةالله علیه) فائق آمدند و او را در میدان نبرد سیاسی‌ای که خود، به‌وجود آورده بود، به‌طور کامل شکست دادند و نه فقط تشیع ضعیف یا ریشه‌کن نشد؛ بلکه حتی سال ۲۰۱ ه‍. ق یعنی سال ولایتعهدی ایشان، یکی از پُربرکت‌ترین سال‌های تاریخ تشیع شد و نَفَس تازه‌ای در مبارزات علویان دمیده شد و اینها همه به برکت تدبیر الهی حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهماالسلام) و شیوه حکیمانه‌ای بود که ایشان در این آزمایش بزرگ از خود نشان دادند.

اهداف مأمون از دعوت امام رضا (ع) به خراسان

اولین و مهم‌ترین هدف مأمون (لعنةالله علیه) از دعوت امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان، تبدیل صحنه مبارزات حادّ انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. شیعیان در پوشش، مبارزاتی خستگی‌ناپذیر و تمام‌نشدنی داشتند. این مبارزات که با دو ویژگی همراه بودند، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت و آن دو ویژگی عبارت بودند از: مظلومیت و قداست…

مأمون (لعنةالله علیه) می‌خواست یک‌باره آن اختفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام (علیه‌السلام) را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین‌وسیله، کارایی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روزبه‌روز افزایش یافته بود، به صفر برساند که با این کار، آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می‌گرفت…

این تدبیر می‌توانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت، قرار دهد و آن را از حد یک تفکر مخالف دستگاه خارج سازد.

دومین هدف مأمون (لعنةالله علیه) از این کار، تخطئه (خطاکار خواندن، نسبت نادرست به کسی دادن) مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود. مأمون (لعنةالله علیه) با این کار به همه شیعیان، مزوّرانه (با دورویی) ثابت می‌کرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن بودن خلافت‌های مسلط که همواره جزء اصول اعتقادی شیعه به‌حساب می‌رفت، یک حرف بی‌پایه و ناشی از ضعف و عقده‌های حقارت بوده هست.

اگر خلافت‌های دیگران نامشروع و جابرانه بود، خلافت مأمون (لعنةالله علیه) هم، که جانشین آنهاست، می‌باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون امام رضا (علیه‌السلام) با ورود در آن دستگاه و قبول جانشینی مأمون (لعنةالله علیه)، او را قانونی و مشروع دانسته، پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این نقض همه ادعا‌های شیعیان هست.

مأمون (لعنةالله علیه) با این کار، نه فقط از امام رضا (علیه‌السلام) بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف می‌گرفت؛ بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع را که همان ظالمانه بودن پایه حکومت‌های قبلی هست نیز در هم می‌کوبید.

هدف سوم مأمون (لعنةالله علیه) از این کار این بود که وی با این کار، امام (علیه‌السلام) را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بودند، در کنترل دستگاه‌های خود قرار می‌داد و به‌جز خودِ ایشان، همه سران، گردن‌کشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود درمی‌آورد و این موفقیتی بود که هرگز هیچ‌یک از گذشتگان مأمون (لعنةالله علیه)، چه بنی‌امیه و چه بنی‌عباس بر آن دست نیافته بودند.

هدف چهارم مأمون از اینکه امام (علیه‌السلام) را که یک عنصر مردمی، قبله امید‌ها و مرجع سؤال‌ها و شکوه‌ها بود، در محاصره مأموران حکومت قرار می‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمی بودن را از ایشان می‌زدود و میان امام رضا (علیه‌السلام) و مردم و سپس میان ایشان، عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‌انداخت.

پنجمین هدف مأمون (لعنةالله علیه) از این کار این بود که برای خود، وجهه و حیثیتی معنوی کسب می‌کرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز، همه او را بر اینکه فرزندی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم کرده هست، ستایش کنند و همیشه چنین هست که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می‌کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.

ششمین هدف آن بود که در پندار مأمون (لعنةالله علیه)، امام (علیه‌السلام) با این کار به یک توجیه‌گر دستگاه خلافت تبدیل می‌شد؛ بدیهی هست شخصی در حد علمی و تقوایی امام (علیه‌السلام) با آن حیثیت و حرمت بی‌نظیری که ایشان به‌عنوان فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) در چشم همگان داشتند، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت برعهده می‌گرفتند، هیچ نغمه مخالفی نمی‌توانست خدشه‌ای بر حیثیت آن دستگاه وارد کند. این همان حصار مَنیعی (بلند و استوار) بود که می‌توانست همه خطا‌ها و زشتی‌های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.

سیاست‌ها و تدابیر امام رضا (ع) در مورد دعوت مأمون

اول آنکه؛ هنگامی که امام (علیه‌السلام) را از مدینه به خراسان دعوت کردند، ایشان فضای مدینه را از کراهت و نارضایتی‌شان پُر کردند؛ به‌طوری که همه‌کس پیرامون ایشان یقین کردند که مأمون با نیت سوء، حضرت (علیه‌السلام) را از وطن خود دور می‌کند. امام (علیه‌السلام) بدبینی خود به مأمون (لعنةالله علیه) را با هر زبانِ ممکن به همه گوش‌ها رساندند.

دوم آنکه؛ زمانی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی ایشان مطرح شد، حضرت (علیه‌السلام) به‌شدت خودداری کردند و تا وقتی مأمون (لعنةالله علیه) صریحاً ایشان را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‌جا پیچید که امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهماالسلام) ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به ایشان با اصرار پیشنهاد کرده بود، نپذیرفته‌اند.

سوم آنکه؛ با اینهمه امام رضا (علیه‌السلام) فقط با این شرط ولیعهدی را پذیرفتند که در هیچ‌یک از شئون حکومت دخالت نکنند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازند و مأمون (لعنةالله علیه) که فکر می‌کرد فعلاً در شروع کار، این شرط قابل تحمل هست و بعد‌ها به‌تدریج می‌توان ایشان را به صحنه فعالیت‌های خلافتی کشانید، این شرط حضرت (علیه‌السلام) را قبول کرد. روشن هست که با تحقق این شرط، نقشه مأمون (لعنةالله علیه) نقش بر آب می‌شد و بیشترین اهداف او برآورده نمی‌شد.

چهارم آنکه؛ بهره‌برداری اصلی امام (علیه‌السلام) از این ماجرا، بسی از اینها مهم‌تر هست. ایشان با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی می‌زنند که در تاریخ زندگی ائمه (علیهم‌السلام) پس از پایان خلافت اهل بیت (علیهم‌السلام) در سال چهلم ه‍. ق تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظیر بوده و آن، برملا کردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان‌هاست.

تریبون عظیم خلافت در اختیار امام رضا (علیه‌السلام) قرار گرفت و ایشان در آن، سخنانی را که در طول ۱۵۰ سال، جز در خفا و با تقیه و به خصیصین (افراد بسیار خاص) و یاران نزدیک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کردند و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یکِ آنها قرار نمی‌گرفت، آن را به گوش همه رساندند.

پنجم آنکه؛ در حالی که مأمون (لعنةالله علیه) امام رضا (علیه‌السلام) را جدا از مردم می‌پسندید و این جدایی را در نهایت، وسیله‌ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام (علیه‌السلام) و مردم می‌خواست، امام (علیه‌السلام) در هر فرصتی خودشان را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌دادند؛ با اینکه مأمون (لعنةالله علیه) آگاهانه مسیر حرکت امام (علیه‌السلام) از مدینه تا مرو را به‌طرزی انتخاب کرده بود که شهر‌های معروف به محبت اهل بیت (علیهم‌السلام) مانند کوفه و قم سرِ راه قرار نگیرند، اما امام (علیه‌السلام) در همان مسیر تعیین‌شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده کردند.

ششم آنکه؛ نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام (علیه‌السلام) به سکوت و سازش تشویق نشدند؛ بلکه قرائن، حاکی از آن هست که وضع جدید امام (علیه‌السلام) موجب دلگرمی آنان شد و شورش‌گرانی که بیشترین دوران‌های عمر خود را در کوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند، با حمایت امام رضا (علیه‌السلام) حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهر‌های مختلف نیز قرار گرفتند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید