مجاهدت

ژریک تصمیم گرفت بماند و برای دفاع از ایران بجنگد


دیانا مرادی: ژریک هرگز ایران را ترک نکرد، او برای وطن جان داد

دیانا مرادی مسیح، فرزند اول خانواده مرادی و خواهر ژریک مرادی مسیح در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد گفت: ما یک خانواده 7 نفره بودیم. ژریک فرزند چهارم و تنها پسر خانواده بود. بعد از به دنیا آمدن 3 دختر پشت سر هم، به دنیا آمد یک پسر باعث شد مادر و پدرم طور دیگری خوشحال شوند. برادرم همیشه در همه کارها اول بود؛ از ممتاز بودنش در مدرسه تا شهادتش به عنوان یک مسیحی در جنگ دفاع مقدس.

وی ادامه داد: در مدرسه خیلی زرنگ، درس خوان و باهوش بود، برای همین همیشه شاگرد ممتاز می‌شد. بعد از اخذ دیپلم ریاضی فیزیک، بورسیه تحصيلی در خارج از کشور را دریافت کرد. آن زمان مقارن شده بود با انقلاب اسلامی ایران، اما او راضی به رفتن نبود. هر چقدر ما اصرار می کردیم او بیشتر به نرفتن پا فشاری می کرد. دلیلش هم این بود که می گفت:«در این وضعیت نمی توانم شما را تنها بگذارم و جان خودم را بردارم و بروم.»

خواهر شهید مرادی به مهربانی و متانت برادرش اشاره کرد و افزود: در خانه همه باهم خوب بودیم و هیچ مشکلی نداشیم. او بسیار مهربان و دوست داشتنی بود. درباره هدفی که در آینده برای خود ترسیم کرده بود با کسی صحبت نمی کرد، تا اینکه برای خدمت سربازی آماده شد. به محض اعزام، جنگ ایران و عراق شروع شد و به عنوان سرباز به جبهه‌های جنگ اعزام شد.

ایران متعلق به همه اقلیت ها است

وی عنوان کرد: برادرم برای ما بسیار نامه می نوشت و در آن اظهار داشت:« خاموشی های شبانه را جدی بگیرید و نکاتی که اعلام می کنند را رعایت کنید.» با اینکه ژریک تنها پسر خانواده بود اما هیچگاه مادر و پدرم به او نگفتند که برگرد و به خارج برو. بلکه او را تشویق می کردند که برای خاک کشورت شجاعانه در مقابل دشمن بجنگد. چرا که ایران مملکت ماست، شناسنامه و پاسپورت ما ایرانی است. ما باید از این سرزمین و مملکت دفاع کنیم.

دیانا مرادی درباره نحوه رسیدن خبر شهادت برادرش گفت: مادرم برای خریدهای روزانه به بیرون از خانه رفت. دو سرباز در کوچه به پلاک خانه ها نگاه می کردند. مادرم فکر می کند که از برادرم خبری آوردند. جلو می رود و می پرسد: من مادر سرباز مرادی هستم، خبری از او دارید؟ سرباز ها می گویند: در خانه مردی دارید که بیاید؟ این جمله را که مادرم می شنود در کوچه غش می کند و همسایه ها به کنارش می آیند. حدود ۲۰ روز بعد از شروع جنگ تحمیلی برادر من به شهادت می رسد.

خواهر شهید به تحمل دوری و غم برادرش اشاره می کند: درست است که مادر و پدرم تنها پسرشان را از دست داده بودند اما یک جمله تسکین درد آن ها بود: «همه در این جنگ عزیزی را از دست دادند و شهدا یکی دو نفر نیستند.» هنوز بعد از 44 سال مادرم در سالگرد شهادت ژریک بر سر مزارش در آرامگاه ارامنه واقع در جاده خاوران می رود.

وی درباره زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا گفت: در زمان جنگ، دین و مذهب مطرح نبود. کلیمی، مسیحی، آشوری و مسلمان برای دفاع از میهن به جبهه می رفتند و نمی گفتند خاک ایران برای مسلمانان است و به ما ربطی ندارد. جوانان باید عرق ملی داشته باشند. در بحث دفاع از کشور اقلیت‌ها معنایی پیدا نمی‌کنند چرا که همه ایرانی هستند و باید از ایران دفاع کنند.

انتهای پیام/



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل