گروه استانهای دفاعپرس – «ابوالقاسم محمدزاده»؛ میخواستم شرح حال بنویسم و حالا که خیلیها مسافر سرزمین مقدساند و معطر به عطر زیارت ارباب، روضهای برای دل جاماندهام بخوانم اما …
من و دلتنگی و این بغض عجیب
هیچ کس نیست بپرسد غم دلتنگی را….
چشم میگردانم میان کاسه پر آبش. سیاهی و سفیدی در هم میآمیزند و بلور اشک مانع میگردند. چشم سر را میبندم و چشم دل میگشایم و حیران بین الحرمین میشوم.
به کدام سو بروم.؟.
در میان حیرانی و تحیر، دور خودم چرخی میزنم، درست مثل کبوترانی که گرد حریم یار میگردند. چرخ میزنم و در آخرین چرخیدن میایستم. چشم که باز میکنم، روبرویم حرم حضرت عباس (ع) است. علمدار و نگهبان خیام اباعبدالله (ع) که هر کس میخواست به دیدار برادر و مولایش نائل شود باید از او اذن میگرفت و از خیمه عباس میگذشت و فیض حضور مییافت.
یعنی؛ اینجا هم برای شرفیابی و آستانبوسی ارباب، باید از از عباس اذن دخول بگیرم.؟ ..
پس باید اذن حضور بگیرم..
کبوتر دل را روانه میکنم سمت حرم دردانه امالبنین (س). نور چشم زینب (س) و همچون کودکان دل میبندم به مشبکهای ضریحش که اذن دخول بگیرم؛
ای تو سرچشمه سخا عباس
ای تو گنجینه وفا عباس
عالم دهر دگر نخواهد دید
چون تو سردار با وفا عباس
تا نگیرم جواز حضور از تو
نکنم مشبک حرمت رها عباس…
باشد که تو اذن حضورم دهی و تذکره عبور.
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین (ع)…
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است