به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «غلام کویتیپور» مداح و هنرمند کشورمان با حضور در برنامه «اهالی شب» که به صورت هفتگی، پنجشنبهها و جمعهها با اجرای آقای سیدمهرداد ضیایی روی آنتن شبکه چهار سیما میرود، به سؤالاتی در زمینه کار، زندگی و دیدگاههای خود پاسخ داد که در ادامه متن گفتگوی این برنامه با برنامه «اهالی شب» را میخوانید:
غلام کویتیپور بیشتر خورشید سوار است یا از اهالی شب؟
-من از نوجوانی، شب ها را بیدار می ماندم. من اهل خرمشهر هستم و چون این منطقه روزهای شرجی و بسیار گرمی دارد، مردم این دیار عادت دارند که عموما شب زنده دار باشند. بعد هم در زمان جنگ، ناگزیر شبها را هوشیارانه سپری میکردیم. هنوز هم که هنوز است، من شب ها عموما تا ساعت چهار پنج شب بیدار میمانم. ما از اهالی شب هستم ولی به دنبال خورشیدیم.
در این شبهای کرونایی مشغول چه کاری هستید؟
-چه قبل و چه بعد از کرونا، ما در چهاردیواری خودمان بودیم. کار من از قبل از انقلاب، تئاتر، خوانندگی و موسیقی بوده است. من قبل از انقلاب بَهبَه و چَهچَه دنیای هنر را شنیده بودم و بعد از انقلاب دیگر نیازی به شنیدن این بَهبَه و چَهچَه نداشتم. من از ۱۳ سالگی افتخار داشتم که روی صحنه بروم و بعد از سه چهار سال در این عرصه خیلی حرفهای شده بودم. در جریان جنگ، شهر من درگیر شد و دامن مادر به من حکم کرد که باید شاهرگم را برای حفظ این آب و خاک بگذارم.
غلام کویتیپور خودش را بیشتر مداح میداند یا موسیقیدان یا بازیگر یا خواننده؟
-هیچکدام از اینها. من از روز اول از خدا خواستم که من را سر زبانها نیندازد جز آنکه این معرفت را به من عطا کند که از بالا به مردم نگاه نکنم. خدا را شاکرم هنوزم که هنوز است با کف جامعه در ارتباط هستم. خدا را شکر میکنم که انرژی های مثبتی که از مردم گرفتم باعث غرور من نشده است، البته یقین دارم که نَفَس شهدا هم در این موضوع دخیل بوده است.
طی این چند دهه ای که تجربه کردهاید، بیشتر حاشیه به سراغ شما آمده یا خودتان به دل حاشیه زدید؟
-من از آن موقع که کویتیپور شدم، حاشیه از درون همان جبهه شروع شد. عمده این حاشیهها هم درباره این بود که من در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، پیشآهنگ بودم. در حال حاضر نگاه مردم خیلی تغییر کرده است و من چنین روزی را میدیدم. اوایل انقلاب فقط سرود خوانده میشد که سلیقه من چندان به سرود نزدیک نیست؛ من قائل به ارائه موسیقی با مخاطبین بینالمللی هستم و نگاه من این است که باید پیام موسیقی جهانی شود. زمانی که خرمشهر آزاد شد و ما به خانه ویران شده پدرم رفتیم که البته هنوز هم با خاک یکسان است و ما دیگر آن خانه را از نو نساختیم، یک تکه کاغذ را از روی سنگ ها و خاک ها پیدا کردم که در آن به نقل از امیرالمومنین(ع) نوشته شده بود: «از شهرت بپرهیز». من از همان زمان از خدا خواستم که به جای شهرت، به من معرفت عطا کند. من در خیابان خیلی راحت راه میروم. شاید صد نفر از کنار من رد شوند و قیافه من برای صد و یکمین نفر آشنا بیاید. من اساسا از تصویر و شهرت فراری هستم.
اگر بخواهی در دنیا و در زندگی خودت، دست به حذف و اضافه بزنید، چه چیزهایی را حذف و چه چیزهایی را اضافه میکنید؟
-نفس اماره را از درون خودم و بی عدالتی را از بیرون خودم و از جامعه حذف میکنم. از سوی دیگر هم معرفت را اضافه می کنم. همان معرفتی که در دفاع مقدس وجود داشت. هر زمان که دنیا خواسته من را برای مالش به سمت خود بکشاند، نفس شهدا من را جدا کرده است. من ادعای باتقوا بودن ندارم اما هیچکس از مال دنیا بدش نمیآید. اما نفس شهدا اجازه نداده است که به سمت مال دنیا بروم.
رابطه شما با جوانان و نسل جدید چگونه است؟ صدای شما برای آنان چه طنینی دارد؟
-من سه دهه است که تلویزیون نیستم و سالی یک بار، فقط یک صدایی از ما پخش میشود و به قول همشهریانم، سالی یک بار از خرمشهر یاد میشود اما برای بازسازی آن یادی نمیکنند. شهر ما هنوز زخمی است درست مثل دل آن جوان امروزی که زخمی است. متاسفانه اکثر جوانان امروز ما در سینههایشان نقد دارند. جوان امروز خیلی بهتر از جوان دیروزی که من باشم، جهان را میفهمد. ما باید به سراغ این برویم که با چه زبانی جوانان را جذب کنیم. ابرقدرت ها با جامعه هنری خود، جهان را اداره میکنند اما ما چرا نمیتوانیم از این ظرفیت استفاده کنیم؟
چرا تا امروز کنسرت برگزار نکردید؟
-یک بار همه شرایط برگزاری کنسرت فراهم شد و من تصمیم گرفتم کنسرت بگذارم. از پخش زنده شبکه سه به ما اعلام شد که سالن وزارت کشور و برج میلاد در اختیار ما قرار بگیرد. ما رفتیم دیدیم شصت هفتاد کارگر مشغول کار هستند و شرایط برای تمرین کردن ما مهیا نیست. همین شد که این اتفاق، رخ نداد. انشاالله در آینده اجازه دهند که ما هم یک کنسرت برگزار کنیم. تا قبل از عید هم اگر خداوند نفسی داد و قابل بودم، یک کنسرتی را برگزار میکنم.
بیست سال آینده را چگونه میبینید؟
-من آدم پیشگویی نیستم ولی به آینده امیدوارم. انشاالله مسئولین بیشتر به فکر باشند و حماسه هشت سال دفاع مقدس را در مسئولیت خودشان دنبال کنند. ما مسئولین الهی داریم اما انگشت شمار هستند. آرزوی من این است که مردم روزی بگویند «مسئولین کشور ما الهی هستند».
چند اسم میگویم و شما نظر خود را نسبت به این اسامی در یک جمله یا کلمه بگویید؛ اولین اسم «محسن چاوشی» است.
-گذشته از آنکه همشهری من است، من با صدای او زندگی می کنم و جنس صدایش را دوست دارم. او هم جزو هنرمندانی است که از شهرت فرار میکند. چاوشی اهداف خوبی را دنبال میکند و نمونه بارز یک هنرمند است.
عزت الله انتظامی:
-آقای بازیگر. بدون آنکه دیالوگی بگوید، نگاه و راه رفتن ایشان هم عین بازیگری بود.
حاج قاسم سلیمانی:
-دوست و رفیق شفیقی که با رفتنش جگر من را آتش زد. خیلی از رفقا شهید شدند و برای هر کدامشان اشک ریختیم اما رفتن حاج قاسم، نه تنها من، بلکه جامعه ما را آتش زد. خیلیها می خواهند این حماسه را بزنند اما نخواهند توانست.
صادق آهنگران؟
-صدای ایشان در جبهه، تسکینی برای من بود.
مولانا؟
-کلام او ما را به خدا وصل می کند و برای تمام فصل هاست.
ترامپ؟
-همان موقع که ترامپ رئیس جمهور آمریکا شد، به خانواده ام گفتم او آنچنان آبرویی از ابرقدرت ها ببرد که در تاریخ جهان ثبت شود.
محمد جهانآرا؟
-سید محمد جهانآرا که چهارمین جوان خانواده جهان آرا بود که به شهادت رسید، هر چند فاصله سنی چندانی با ما نداشت، اما ما بعد از شهادت او احساس کردیم یتیم شدیم. شهید جهانآرا در گوش بنیصدر که فرمانده کل قوا در آن زمان بود کشیده زد و به او گفت که بیشتر به جبههها کمک کند.
منبع خبر